تونی وینچیکوئرا، مدیرعامل سونی پیکچرز، در گفتوگو با لسآنجلس تایمز، شکست سنگین فیلم “کریون شکارچی” را بزرگترین ناکامی دوران تصدی خود دانست. او با بیان اینکه “فیلم بدی نبوده”، علت این شکست تجاری را درک نمیکند.
فیلم “کریون” که در دسامبر اکران شد، با فروش بسیار پایین در گیشه مواجه شد و به یکی از پرفروشیترین شکستهای سینمایی سال تبدیل شد. این فیلم به همراه “مادم وب” و “ونوم: آخرین رقص”، نگرانیهایی را درباره آینده دنیای سینمایی مرد عنکبوتی سونی ایجاد کرده است.
وینچیکوئرا معتقد است که رسانهها و منتقدین با انتقادهای تندشان، موفقیت این فیلمها را تضمین کردهاند. او با اشاره به عملکرد خوب “مادم وب” در پلتفرمهای پخش آنلاین، مدعی شد که منتقدین به دلایلی نامعلوم، قصد نابودی این فیلمها را داشتهاند.
با این حال، داکتا جانسون بازیگر فیلم “مادم وب”، در مصاحبهای جداگانه به تغییرات گسترده در روند ساخت این فیلم اشاره کرد و اذعان داشت که نتیجه نهایی با آنچه او در ابتدا انتظار داشت بسیار متفاوت بوده است.
شکستهای پیاپی فیلمهای ابرقهرمانی سونی، این استودیو را به بازنگری در استراتژیهای خود واداشته است. وینچیکوئرا با بیان اینکه “مثل مارگزیدگی است”، نسبت به آینده پروژههای دنیای مرد عنکبوتی ابراز نگرانی کرد.
منتقدی به دلایل نامعلومی قصد تخریب مادم وب رو داشتن ؟؟؟!!!
من به تازگی بخشی از مقاله اسکورسیزی درباره مارول رو خوندم که شرح بیشتر اون گفت و گوی جنجالیش بود.
ایشون ضمن اینکه تاکید میکنه توهینی نکرده میگه من اگر خودمم جوانی در چنین دنیای کنونی بودم به احتمال زیاد یه فیلم مارولی می ساختم. (نقل به مضمون)کل حرفش اینه که ابرقهرمانی هنر جدیدی است اما سینما نیست.
منظورش اینه در سینما شما نمایش احساس و فکر انسان و چالش های انسانی را می بینید حتی در کارای جنگی هم در طول اکشن کار احساس های شخصیت ها رو می بینیم کهچگونه رشد می کنند.
اما در ابرقهرمانی چنین نمایش های احساسی
تزیین کار است و در فرع قرار می گیره (یعنی مشاهده می شه اما اساس کار نیست در حالیکه سینما همین چیزیست که ابر قهرمانی به فرع می کشاندش)
حال اگر در شوالیه سیاه بمبی ترکیده می شود و شما وضعیت انسان را قبل و بعد و هنگام آن می بینید خب آن خود سینماست.
مارتی در مصاحبه ای حتی میگن سریال ها هم سینما نیستند.
در این مورد ایشون به احتمال زیاد سخنش اینه نوع نمایش حالت ها و وضعیت های احساسی و عاطفی در سریال با سینما فرق داره
که بیراه هم نمی گه اما متاسفانه چنان مطلق می گه گویی دو جهان از بیخ و بن متفاوتند.
به هر حال اینو باید بپذیریم هنگامیکه دیدن فیلم با اندازه ای مناسب در صفحه عریض با اندازه تلویزیونی فرق داره
اما با سینما همسانی و اشتراک هایی هم داره.
در آخر باید بگم من فکر نمیکنم مارتی رویکرد حذفی داره
چه اینکه من به عنوان ادم معمولی هر حرفی از ایشون رو نمی پذیرم که نمونش مطلق گرایی ایشون در بحث سریال (نه البته جانکلام سخنش)
اینا همه درست میبود به شرط اینکه آقا نمیومد یک سال و نیم پیش اون چرندیات رو درباره جنگیدن با اون فیلم ها بگه!
حالا باز مالهاش رو بکشید؛ به هرحال عمو مارتی شماست دیگه!
درکل دیگه این چیزا زیاد مهم نیست، سینما شده یه بازی باخت-باخت برای همه چون کسی دیگه آنچنان از فیلم لذت نمیبره. نه طرفداران فیلم های ابرقهرمانی از وضعیت راضی هستن، نه طرفدارای مارتی و کاپولا و ریدلی اسکات و…
طرفدارای فیلم های قدیمی عهد بوقی و موج فلان و بیسار هم تا یه جایی میتونن اون فیلم هارو ریواچ کنن و فحش خوارمادر به سینمای مدرن بدن و اونها هم بالاخره خسته میشن و میرن دنبال دفتر و کتابشون!
خودم به مناسبت گذشت نیمی از دهه ۲۰۲۰ رفتم یه نگاه به سابقه امتیاز هایی که تو imdb دادم این پنج سال انداختم و حقیقتا ناامید کننده بود برام و افسرده کننده. تعداد فیلم هایی که نمره ۸ و ۹ گرفتن از من تو کل این پنج سال تقریباً برابر هست با تعداد فیلم های با اون امتیاز فقط در سال ۲۰۱۹! این خیلی بده.
اکثر امتیاز های بالایی که دادم تو اون سایت در این پنج سال یا برای فیلم های قدیمی بوده، یا برای بازی های کامپیوتری، یا قسمت های سریال ها که اون هم بخش قابل توجهیش مال سریال های نسبتاً قدیمی بودن مثل آفیس. لذت بردن از فیلم های سینمایی کلا کار سختی شده و برای فیلمسازان هم تحت تاثیر قرار دادن مخاطب سخت شده.
خب بنظرم پایین اومدن سطح کیفی فیلما تنها دلیلش ابرقهرمانی نیست که کاسه کوزه رو بشکنیم سر این فیلما.
اول باید ببینیم مارتی دلیل های دیگه ای هم برای افت سطح فیلما بیانکرده؟
و اینکه کدوم عامل ها رو ثوی تر می دونه؟
اگر ایشون بیاد در جواب این دو پرسش بگه ابرقهرمانی
خب اشتیاه محضه و به احتمال همدستی با استودیوهایی مث وارنر یا نقدگران.
اصلا بحث ماله کشی هم نیست
حرف من روشنه.
بنظرم سیاست ضربه بدی بر سینما زده.
و تفکر چپ یا گرایش به چپ که بنظرم تفکری ضد آرمان های خودشه و تفکری ضد رنج و شرافت کارگره(خلاف ادعا یا بهتر بگم فریبش)
و چهارچوب اصلیش رویا فروشی و آرمانگرایی محضه از دلیل عای مهمشه
دلایل ملموسش رو میشه گفت دوسال کرونا، نزدیک به نیمسال اعتصاب، تورم و مشکلات اقتصادی دهه حاضر که تولید فیلم رو سخت کردن و کیفیت و کمیتشون رو تحت تأثیر قرار دادن.
خلاقیت هم افت کرده، بجز باربنهایمر اکثر فیلم های واقعا پرفروش این پنج سال دنباله بودن و سوار بر نوستالژی و فن سرویس.
سیاست بنظرم زیاد مهم نیست یا اهمیتش از موارد دیگه کمتره، فیلم ها از ابتدا بالاخره تا یه اندازهای سیاسی بودن و فیلم هم مثل هر رسانه دیگری در نهایت یک ابزار انتقال ایدیولوژی هست. الان فقط شاید بشه گفت بخاطر رادیکال تر بودنشون مزه تلخ تری تو دهن آدم میذارن! در هالیوود اگه ۲۲ سال پیش فیلم The Hours محتوای همجنسگرایانه و فمنیستیش رو به یه شکل محافظه کارانه ای تصویر میکرد و نامزد ۹ تا اسکار میشد، الان پیام فیلمی مثل Poor Things کاملاً در فریم به فریم فیلم تو صورت آدمه و همون تعداد نامزدی در اسکار رو داره!
درمورد فیلم های تاریخی مربوط به برده داری و نسل کشی هم همینطوره؛ رویه هالیوود قدیما این بود که مثلا در فیلم های هولوکاستی حداقل یه شخصیت آلمانی خوب باشه، در فیلم های برده داری یه سفیدپوست خوب باشه؛ الان عمو مارتی قاتلان ماه گل رو میسازه که همه سفیدپوست ها درش شیطانند!
خب دلیل های اقتصادی مث تورم و اقتصاد به طور مستقیم با سیاست در پیونده.
و سیاست بازی به نظرم مهمترین دلیلشه.
فیلم ابزار انتقال ایدئولوژی نیست.
اما ایدئولوژی در اون تاثیر داره و باید از دل شخصیت ها بیرون بیاد اگر شد ابزار انتقال ایدئولوژی با فیلم مثل موجودهای بیچاره لانتیموس یا مهتاب از بری جنکینز طرف می شیم.
خود فهرست شیندلر هم با تمام زیبایی هاش جایی که ایدئولوژی بر داستان چیره می شه از نقطه ضعف فیلم حساب می شه.
فیلم ساعت ها این ویژگی ایدئولوژی زدگی روکم داشت و هنوز هم ارزشمنده.
عمو مارتی هم درگیر این چیزا شد.
ابرقهرمانی ها به دلیل نوع روایتشون که چالش ها و نمایش های انسانی و احساسی در اون ها فرع و حاشیه است(چیزی که در هنر رمان و سینما و نمایش اصل هست) راحت تر و روشنتر درگیرش می شن.
نکته دقیقا اینجاست
بحث آرمانیش یه چیزه، آنچه در واقعیت اتفاق میفته یه چیز دیگه. به هرحال فیلم یک ابزار پروپاگاندا «هم» بوده و هست.
درمورد اقتصاد خب در غرب یه مقدار پیچیده هست و عجیب. قاتل مدیرعامل شرکت بیمه، این پسره لوئیجی (که همسن و سال من هم هست از قضا) علاوه بر اینکه قهرمان جناح چپ اونجا شد، توسط خیلی از راستگرایان هم تحسین شده!
این پنداشت رو تایید میکنه که چپ و راست دیگه موضوعیت سنتی خودش رو در آمریکا نداره؛ اونجا جدال بین مردم و استقرار یا همون Establishment هست. اینطوری هست که فیلمی مثل ماتریکس که ما یه عمر فکر میکردیم ضد کاپیتالیستی هست، اون قرص قرمزش میشه نماد راستگرایان و پدیده دونالد ترامپ هم یجورایی از همین میاد.
اما هالیوود با اینکه خیلی بیشتر داره به گروه های جیغ جیغوی چپ باج میده اما من حس میکنم صدای سیاست های کلان ملی گرایانه در آثارشون هنوز قوت زیادی داره.
نه من بحث آرمانی نمی کنم
خودت ببین جایی که ایدئولوژی بر داستان غالب میشه و توچشم میاد اون داستان چقدر موندگاره
چیز مطلقی وجود نداره همه چیز میل میکنه به سمت ایدئولوژی یا حقیقتی برآمده از رابطه بین هنرمند و مخاطب و خود اثر..
درباره اینکه چپ و راست حالت سنتی خودشون رو از دست دادند باید بگم
حالت سنتی چپ و راست همیشه در حال تغییره
اما چهارچوب و ساختار فکری همونه.
قطعا چپ آمریکایی مفهوم ملیت رو می فهمه خلاف چپ ایرانی . پس حتما رنگ و بوی ملی (حالا گاهی به حق گاهی ناحق) احساس می شه.
حتی فیلم قاتلین ماه گل هم ضد ملی نیست. این نگاه ها بیشتر در جهان سومه.
ضمنا ما وقتی درباره آمریکا و سینما صحبت می کنیم باید شفاف تر باشیم نه در مه و هاله ای از ابهام و توده شکل حرف بزنیم.
من عنصر سیاست رو فقط یک عامل مهم می دونم یا شاید مهمترین عامل اما دیگر نقشآفرین های این میدان مانند تکنولوژی هم هست و همه این موردها با هم ارتباط داره.
درباره ماتریکس هم بگم یک گزاره جهان شمول نیست که بگیم
ضد سرمایه داری
بیشتر نقدی به جهان مدرنه که سرمایه داری نقش پررنگی داره
و اینکه من کرونا رو عامل کم تاثیرتری نسبت به سایر عامل ها می دونم
دونالد ترامپ پدیده ای یه شبه نیست
در فیلم منطقه مرده بر اساس داستان استیون کینگ یه رییس جمهور راست گرای ریاکار می بینیم که از نظر چهره به تمامی شبیه ترامپه و حتی در کنش چهره.
این نگاه به ترامپ و این تفکر که روزی ایشون رییس جمهور می شه از بیش از زیست سال است که در آمریکا هست
ایشون برنامه تلویزیونی داشته و همچنین در زمینه ملک و دارایی فعال بوده
و همیشه نظرپراکنی های جنجالی داشته
باید دید که ما ماندگاری رو در چی میبینیم. فیلم های تولد یک ملت و رزمناو پوتمکین هردو فیلم های ماندگاری هستند و به تاثیرگذاری انقلابیشون در تاریخ سینما در هر فرصتی اذعان میشه، حتی توسط کسانی که کوچکترین قرابتی با محتواشون ندارن.
درمورد جو سیاسی غرب، خب ابزار دیگه ای برای تحقیق در این مورد ندارم جز بررسی رسانه هاشون و نظراتشون و نتایج و تحولات سیاسی که از صندوق های رأی بیرون میاد و در بین کامنت های آمریکایی ها هم من بارها نظراتی دیدم مثل اینکه میگن «کالیفرنیا بدرد نمیخوره، بدیدش به مکزیک بره!!» یا اینکه «ایالت تگزاس باید جدا بشه».
جمهوری خواه روزی طرفدار ریگان که گفت «اون دیوار رو خراب کن آقای گورباچوف» الان با پوتین سمپاتی داره! در اون طرف جهان حزب کمونیست چین و حامیانش دم از ملیت و ملی گرایی میزنن و یکی مثل جکی چان که هیچیش به کمونیست نمیخوره و کمونیست های اونجا قبولش ندارن، بخاطر مسائل ملی میگه من طرفدار حزب کمونیست هستم!
در ایران هم اتفاقا همینه، خیلی از این ارزشی ها که من بعضاً از نزدیک میشناسم و مدرکی هم دال بر مزدور بودنشون نیست، باور دارن ج.ا و ایران باهم یکین یا حداقل محکم باهم گره خوردن. شما به ج.ا بتوپی بهت نمیگن ضد دین و ولایت و.. بهت میگن وطن فروش! اینها هویت ملیشون ج.ا.ا هستش!
این چیزها کلا خیلی دچار پیچیدگی شدند و واقعا یه جواب ساده (یه جواب شفاف به تعبیر شما) نمیشه داشت. منتها ایدیولوگ ها و افراطیون سیاسی همیشه سعی دارن ملت و پدیده هارو تو اون چهارچوب های مطلوب خودشون محبوس کنن و این چیزیه که در بین ایرانی ها زیاد دیدم، اکثراً در بین نسل های پیرتر اما من در بین جوون ها هم دیدم؛ که اینا اگه چپ باشن، هر پدیده ای در دنیا رو میخوان با رفرنس زدن به مارکس توضیح بدن و در تظاهرات حمایت از فلسطین مثلا میبینی طرف از دختره میپرسه چرا دفاع میکنید؟ دختر میگه برو کتاب بخون؛ میگه چی بخونم؟ دختره میگه کمونیست مانیفستو بای کارل مارکس!!!
راست هم بهتر از این نیست وقتی میگه ترامپ اومده که لگبت و ووکیسم و جمهوری خلق چین و امت اسلام رو نابود کنه و شاه رو برگردونه!!!
دقیقا چالش اینجاست که نباید
ساده انگاری یا کاهش گرا باشیم.
همونطور که از واژه پیچیده بهره بردی باید بگم
پیچیدگی آدمها و سازمان ها و رسانه ها در ناگفته ها و نشان ندادنی ها و قسمت تاریکشونه.
پس اینکه کسی چپه ولی سخن از ملی گرایی می گه باید ببینی نگاهش به چپ و ملت چیه
در همین راستا در سینما هم کسی که از تولد یک ملت ستایش می کنه یا رزمناو
باید ببینی چه چیز این فیلم عا رو در ترازو می ذاره.
اگر بخوایم به شیوه ای کفر و ایمان و فرشته و شیطان ببینیم مدام در سردرگمی به سر می بریم.
به هر حال این دو فیلم ویژگی های مثبت کم ندارند . و اتفاقا همون چیزی که در پیام اولم گفتم دوباره تکرار می کنم
جایی که به ایدئولوژی بیش از داستان بها می دن همونجا چشم اسفندیار یا پاشنه آشیلشونه. و ضمنا این دو فیلم از نظر تاریخی مهم هستند.
هیتلر و استالین و چرچیل جنایت زیاد کرده اند اما نمی توانیم صفت نابغه را از آن ها حذف کنیم.
چیزی که شمای عزیز درباره آمریکا میگی یه اشتدلال استقراییه
با وام گیری از مثال نسیم طالب در کتاب قوی سیاه بگم
اگر حقیقت رو به این بذاری که همه گربه های یه منطقه از تهران سیاه هستند.
اگر روزی یک گربه سفید پیدا بشه
حقیقتت و فرضت باطل می شه.
جامعه آمریکا جامعه ای چند ملیتی و چند عقیده ایست و واقعا بحث درباره اون دشواره.
نیاز به مطالعه میدانی یا تجربی و کتابخانه ای داره که بفهمیم جنبش هیپی ها یا پاد فرهنگ چه تاثیری گذاشته
اینو از فیلم روزی روزگاری هالیوود نمی شه فهمید و البته تارانتینو هم ادعای تاریخ نویسی نداره.
درباره ارزشی های ناحکومتی که ایران رو با ج.ا
یکی میگیرن یا چپای ایران هم باید بگم
اگر به ژرفای معنای ایران برسیم . متوجه یک گوناگونی فرهنگی قومی و عقیده ای می شیم که هر گاه یه ایدئولوژی رسمی بهشون تحمیل بشه تاب نمیارن..
تاریخ کشورمون پره از این ویژگی.
یعنی ملیت با عقیده چیز متفاوتی است
و اینو در کشورهای چند فرهنگی در طول تاریخ می بینیم که اتفاقا احترام به ویژگی چند صدایی باعث شکوه و قدرتشون شده.
حالا راست و چپ هم فرقی نداره نیاز دارن بیشتر از تاریخ خودشون بدونن
چون بعضی هاشون خیلی مغلطه میکنن
با توجه به نوع واکنش…و جمله ایی که گفته. …شک نکنین مدیر عامل محترم سونی….با مسئولین محترم ما یه نسبت ژنتیکی داره