صفحه اصلی > زرین سینمایی هفته : از اضطراب لمسی پدرو پاسکال تا رابطه یک شبه چارلیز ترون! / زرین سینمایی هفته (249)

از اضطراب لمسی پدرو پاسکال تا رابطه یک شبه چارلیز ترون! / زرین سینمایی هفته (249)

سوپرمن سیاه پوست

آقا ما یه مدت نبودیم.

این مدتم که نبودیم همه چیز شده دیگه! جنگ و بی آبی و بی برقی و کلا «بی» در همه موارد!

دلمون پُره و حرف زیاد… بریم به زرین ها برسیم تا برق قطع نشده و همه چیز نپریده!

 

در هفته ای که گذشت، دیوید زاسلاو، مدیرعامل کمپانی پارامونت آمد و گفت که با ساخت نسخه «سوپرمن سیاه پوست» شخصاً مخالفت کرده و گفته:«جمع کنید مسخره بازیتونو بابا!»

ظاهراً در اون مقطع سه سری اومده بودن پیش بزرگوار و گفته بودن که:«داش! بیا سوپرمنو سیاه پوست کنیم، من رایان کوگلرِ سیاه پوستم راضی میکنم بیاد کارگردانیش کنه، کلاً همه چیز رو سیاه می کنیم و در نهایت یه کمپین “سوپرمن سیاه پوست مهم است” راه میندازیم و کلی از این جنبش های ووک و مووک میریم بالا و پول پارو می کنیم» که مدیرعامل مستقیماً جواب منفی داده.

از این جهت، به دلیل آنچه که «روایت داستان ارجینال درباره سیاه پوستان مهم است» می نامیم، لوح زرینی به این اقای زاسلاو میدیم که یک تنه جلوی این جماعت قد علم کرد تا فیلم و قصه های قدیمی به واسطه جنبش های اجتماعی یکدفعه تغییر نژادی نکنند.

همایون اسعدیان

در یکی دو هفته ای که گذشت، جناب آقای همایون اسعدیان آمد و مصاحبه ای انجام داد و در اون گفت:«آقا جنگ شده بود تو ایران، ما گفتیم نمی تونیم اسلحه بدست بگیریم بیفتیم دنبال دشمن که…به جاش چه کنیم؟ با بر و بچ، پاشیم بریم وسط خیابان «ای ایران» بخونیم که مبارزه کرده باشیم با دشمن!»

هیچی دیگه همین! از این رو، به دلیل آنچه که «سرود بخوانیم دشمن شکست بخوره» می نامیم، تمشک زرینی را به جناب اسعدیان تقدیم می کنیم که به هر نحوی که بوده خواسته چیزی بگه که به این دوران ربط پیدا کنه و خودش رو جای داده باشه. طرف بالای سر ما داره موشک ول میکنه بعد بزرگوار میگه بریم خیابون «ای مرز پر گهر »بخونیم؛ ولش کن!

چارلیز ترون

در هفته ای که گذشت، سرکار خانم چارلیز ترون آمد و یه مصاحبه ای کرد و گفت که اخیراً با یه بدبخت 26 ساله ای رابطه یک شبه داشتم و احساس آزادی کردم!

والا ما یه چنگیز سگ دست می شناسیم که 60 سالشه و هروقت از خیابون رد می شه، یه نگاه به جوان های خیابون میندازه و بعدش یه لبخندی هم میزنه و سیبیلش رو چرب میکنه! بعد که قشنگ دید زدنش تموم میشه، به راهش ادامه میده و صورتشو پر میکنه و فوت میکنه! حالا تو نگو، پس احساس آزادی می کرده که فوت میکرده!

به هر روی، ما این جا به دلیل آنچه که «آزادی یک شبه» می نامیم، تمشک زرینی را به خانم ترون تقدیم می کنیم که با غرور از این اقدام رونمایی کرد. یه چیزم البته بگما، اونم اینه که برای ما، جامعه شرقی، اخلاقیات خیلی مهم هست وگرنه توی غرب اینجور مسائل بین دو انسان کاملاً بالغ حتی اگه یک شبه باشه، حداقل به اندازه جوامع شرقی، انتقادی بهش نمیشه.

پدرو پاسکال

آخرین تمشک زرین هفته را هم به مهندس پدرو پاسکال تقدیم می کنیم که کلاً زده تو کار ماساژ اضطرابی.

شماها جوانین یادتون نمیاد، ما وقتی می رفتیم مدرسه، 40 نفر می نشستیم روی نیمکت های 3 نفره. اون ته کلاس هم همیشه افرادی بودن که مثل این که، اضطراب عصبی داشتن و همش در حال لمس بدن دیگران بودن!

از مدرسه که تعطیل می شدیم، میرفتیم پارک می نشستیم یه بستنی آبی چیزی بخوریم، یه سری پیرمرد هم میومدن که اونا هم اضطراب عصبی داشتن و هی می خندیدن و می خواستن این و اون رو لمس کنن که آرام بشن اما ملت فرار می کردن از دستشون و به این شکل، اضطراب همراهشون باقی میموند!

حالا حکایت مهندس پدرو پاسکال هست که گفته اضطراب عصبی داره و توی مراسم های فرش قرمز معمولاً خانم ها رو بیش از حد لمس می کنه تا اضطرابش برطرف بشه؛ فقط نمی دونیم چرا پیش آقایون استرس نمیگیره!

به هر روی، ما این جا به دلیل آنچه که «اضطراب مالدینی» می نامیم، تمشک زرینی را به آقای پاسکال تقدیم می کنیم و یاد و خاطره دفاع ایتالیایی را هم گرامی می داریم.

 

ذره بین

اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Behnam
Behnam
2 ماه قبل

آقا تو رو خدا زودتر بیاید
شما که نیستید ما هم دچار اضطراب مالدینی میشیم خدایی😅

شاهرخ
شاهرخ
2 ماه قبل

«آقا ما یه مدت نبودیم»

آقا شما هیچوقت نیستید! 😅