نیل: شام چطور بود؟
ناکس: خیلی بد، افتضاح
نیل: چرا؟ چه اتفاقی افتاد؟
ناکس: امشب، من با زیباترین دختری که تو تمام زندگیم دیده بودم ملاقات کردم
نیل: دیوونه شدی؟ مگه این چه اشکالی داره؟
ناکس: درواقع اون با چِت دنبری نامزد کرده
پیتس: خیلی بد شد
ناکس: خیلی بد؟ این خیلی بد تر از «خیلی بد»ه پیتسی. این یه تراژدیه. دختر به این خوشگلی، شده عاشق یه آدم به این آشغالی
پیتس: خب، همهی آدمخوبا نصیب آشغالا میشن. خودت میدونی.