در باب سیهشتِ کتاب ایوب، بخشی از کتاب مقدس عهد عتیق (تورات)، خداوند در پاسخ به ایوب، نبی صابر، از حنجرهی گردبادی میخورشد که: «وقتی دريا از شكم زمين بيرون آمد چه کسی برای آن حد گذاشت؟ […] سرحد آن را تعيين نمودم و با سواحل، آن را محصور کردم. به دريا گفتم: «که از اينجا جلوتر نيا و موجهای سرکش تو از این حد تجاوز نکنند!»
شمایل دریاهای مواج و خروشان که از حدود ساحل تجاوز نمیکنند، تا چه اندازه به تابلوهای پرموج، ملول، آبی، سرد و تاریکِ پلانهای ابتدایی فیلم تحسینشدهی آندری زویاگینتسف با عنوان پررمزوراز «لویاتان» شبیه میماند. بله! لویاتان اینچنین فیلمی است، که تحسین جشنوارهی کن را برای فیلمنوشت به خود اختصاص داده است.
کولیا (با بازی اَلِکسی سِربِریاکوف) شخصیت محوری لویاتان، مکانیکی است که بر سر مالکیت ملکش خود را سخت درگیر نزاعی حقوقی با شهردار کرده است و آنچه از گفتمان قدرت انتظار میرود، بیشک خانه و زمینش را از دست خواهد داد. خانهای که بر سر آن درگیر هستند مکانی خارقالعاده و مُشرِف به روستا است و با پُلی بلند و خاکستری که از روی خلیج میگذرد از شهر جدا شده است. همسر کولیا، لیلیا (با بازی اِلنا لیادُوا)، در کارخانهی ماهی کارمیکند. زن خانهدار روس و خوشسیمایی که سردمزاج و بیمیل بهنظر میرسد. از دیگر سوی، رُما (با بازی سِرگِئی پوخودِف) پسر نوجوان کولیا، که از ازدواج قبلی است و از لیلیا نیز بیزار است، شبها دیر به خانه برمیگردد و با همسالانش در کلیسایی متروکه مشروب مینوشند و دزدانه سیگار میگیرانند. دیمیتری (با بازی وِلادیمیر وِدُویچِنکوف)، یک دوستی قدیمی از دوران خدمت نظامی، که حالا در مسکو وکیل بانفوذی شده است، با کولیا ملاقات میکند تا در حل مشکلات حقوقیاش به او کمک کند. او پروندهای از فساد شهردار شهر، وَدیم (با بازی رومَن مادیانوف)، مهیا کرده است که میتواند راهگشای کولیا برای حفظ ملک و خانوادهاش باشد.
اینها را همه از مقدمهچینی مفصل کلاسیک و شیوهی روایت فیلم میفهمیم که با ساختار استخواندار فیلمنامه و کارگردانی برجستهای از قابهای عریض و ساکن که فیلم را کند و شاعرانه روایت میکنند در مییابیم. داستان، ساختار تجربه شدهای دارد. ساختاری از اوج و فرودها و گرهگشاییها و گرهافکنیهای ارسطویی. پروتاگونسیت متواضع و دوستداشتنی همیشگی که بر سر حقش با آنتاگونسیت ناحق و زورگو جدال میکند. اما در لویاتان همه چیز به این سادگی نیست. در عین حال که پیرنگ به ظاهر پیشپاافتادهای بر دست داریم، نشانههای سرکش و پیچیدهای سوار بر اسب این فیلم وارد میدان سینما شدهاند. فارغ از گرامر شاعرانهی اثر، که آن را برای اهلش زیبا و دیدنی میکند اشارات اسطورهشناختی و فلسفی اثر دیدن فیلم را از یک تجربهی سطحی تفننی با پیرنگی سردستی به گونهای مکاشفهی نشانهشناختی بدل میکند که چندان هم از سینما روسیه بعید به نظر نمیرسید. با این تفاوت که به جای ساختار سخت، طاقتفرسا و روشنفکرانهی سینمای نمادین روسی همچون آثار تارکوفسکی، با رسمالخطی قهرمانی که هم ذایقهی مخاطب تفننی را تسکین میدهد و هم با نشانگان و رموزش مخاطبان مشکلپسند را کیفور میکند. اشارات در لویاتان از اسم فیلم شروع میشود. لویاتان!
صورتی چندپلو و انبوهی از اشارات که بندِ ناف این فیلم را به سیاست، فلسفه، اسطورهشناسی و الاهیات پیوند میدهد. لویاتان نام کتاب فیلسوف انگلیسی تامس هابز (1679-1588) است که در سال 1651 در انگلستان منتشر شد و سادهلوحانه به نظر میرسد اگر فکر کنیم که به طور تصادفی برای این فیلمنوشت انتخاب شده است.
لویاتان اولین شرح جامع دربارهی دولت جدید و ویژگیها و کارکردهای آن است که در چهار بخش شامل: «انسان»، «دولت»، «دولتِ مسیحی»، و «قلمروِ ظلمات» به چگونگی استقرار حکومت، قانون طبیعی، قانون اجتماعی و حقوق مدنی میپردازد. هابز در کتاب لویاتان میگوید انسان در وضعیت طبیعی با خشونت، همسو و همراه است و دست از جنگ و ستیز برنمیدارد و به همین دلیل به حکومت، سرور و رهبری که به او امر و نهی کند (به لِویاتان) نیاز دارد و برای پایان دادن به جنگ و خشونت، چارهی کار این است که به «دولت قدرتمند» تن دهد و الزاماتش را بپذیرد. هابز حکومت متمرکز کلانی را که برای پیادهکردن صلح و برقراری عدالت مدنی و حفظ امنیت مردم بهوجود میآید لویاتان مینامد. گذشته از این، لویاتان در ادبیات کهن یهودی، مسیحی و غرب گاهی با هرگونه هیولا یا موجود عظیم دریایی یکسان انگاشته میشود. اژدهای افسانهای غولپیکری که به قامت نهنگ میماند و در متون کهن با تساهل نهنگ ترجمه میشود. از شواهد بر میآید هیولایی که یوحنا در باب مکاشفهی کتاب عهد جدید (انجیل) از آن یاد میکند همان لویاتان باشد: «در این هنگام جانور عجیبی را در رویا دیدم که از دریا بالا آمد. این جانور هفت سر داشت و ده شاخ. روی هر شاخ او یک تاج بود و روی هر سر او نام کفرآمیزی نوشته شده بود. این جانور شبیه پلنگ بود اما پاهایش شبیه پاهای خرس و دهانش مانند دهان شیر بود. اژدها تاج و قدرت خود را بدو بخشید و به او اختیار دادِ امور دنیا را به مدت چهل و دو روز در دست بگیرد.» دست کم لویاتان نهنگ عظیمالجثهای است که بارها در متون کابالستیک و عبری عهد عتیق مثل زبورداوود، سِفرِ ایوب و سِفرِ اشعیا به عنوان مظهر شر یا حداقل به عنوان حیوان پرخون و تنومندی که تجسد بزرگی، عزمت و گاهی قدرت و آزادگی است یاد شده است.
برای مثال، پیروزی یَهُوَ بر لویاتان، پیروزی قوم بنیاسرائیل بر شر در آخرالزمان تاویل میشود: «در آن روز، خداوند با شمشیر عدالت خود، او را مجازات خواهد کرد؛ [با] شمشیر خشم آلود، عظیم و قدرت مند خود، لویاتان، مار خزنده و هیولای عظیم پیچندهی دریا را ذبح خواهد نمود.» و در جایی دیگر، در سفرِ ایوب نبی هجدهمین کتاب از تورات، لویاتان به عنوان موجود پیلپیکری است که هیچ قدرتی، توانِ جلب او را ندارد و چنان پرخون و ایستاده است که به این سادگی از پا در نخواهد آمد. که با توجه به قرینههای موجود در این اثر، این تاویل به فیلم مورد بحث بیشتر نزدیک است.
کولیا تا چه اندازه مثل ایوبِ صابر متحمل دردها و رنجهای پیاپی دنیوی خواهد شد که نه به حکمت خداوند بلکه از سوی لویاتانِ هابز یا همان حکومت به او تحمیل میشود.
اینک روشن است که لویاتان، به روایت آندری زویاگینتسف محصول کشور روسیه، تا چه اندازه به اشارات الاهیاتی و سیاسی آراسته است. اشاراتی که بنیانهای جهان امروزی غرب را ساخته و پروراندهاند. بنیانهایی که بر اساس ادعای این اثر نیاز به بازنگری اساسی دارند تا کمتر سرنوشت بشر را به اسطورهی ایوب شبیه نمایند. اینچنین است که پرداختن به نشانههای این فیلم شریف و مطلوب بهنظر میرسد.
یکم، لویاتانِ اقانوسهای حکومت:
چنان که گفتم لویاتان از دیدگاه هابز، نهنگِ بزرگِ قدرت است که با قوهی دادگستری و عدالت، امنیت عمومی باشندگان را حفظ میکند. هابز در کتابش مینویسد: «…بنابراین اگر دو کس خواهان چیز واحدی باشند که نتوانند هر دو از آن بهرهمند شوند، دشمن یکدیگر میگردند و در راه دستیابی به هدف خویش (که اصولن صیانتِ ذات و گاه نیز صرفن کسب لذت است) میکوشند تا یکدیگر را از میان بردارند یا منقاد خویش سازند. از هم این روست که وقتی شخص متجاوزی تنها باید از قدرت و مقاومت شخص واحد دیگری هراسناک باشد…» این تم محوری فیلم ساختهی آندری زویاگینتسف است. کولیا بر سر خانهاش با شهردار در ستیز است و این ستیز یک رفتار طبیعی است و تنها در جایی تسکین و سکنا مییابد که دادگاه صالحی میان این دو به عدالت فرجام کند. آنچه میان آنها قرار است حاکمیت کند، حکومت صالح مرکزی است. همان لویاتان. اما برای کولیا لویاتان مرده است. از این رو است که در جاهایی از فیلم اسکلت خمود و غمزدهی نهنگ تنومندی را روی زمین سرد، در ساحل بهگلنشسته، مرده و یخزده میبینیم. در این شرایط که لویاتان دادگرِ بیجان، روی شنهای ساحل پوسیده است، انتظاری جز این نمیرود که زور شهردار وَدیم به کولیا خواهد چربید. شهرداری که با تکیه بر قدرت قضایه فاسد، ارادهی مسموم کلیسا و احمال و بیتدبیری دولت مطلقهی مرکزی در شهر کوچکش، آتش میباراند.
از این رو است که زویاگینتسفِ لویاتانساز، امیدش را از هرنوع حکومتی که دادگستر باشد بریده است. او در مصاحبهای میگوید: «با این حال من عمیقن معتقدم که در هر جامعهای، توسعهیافتهترین جوامع یا منسوخترین و کهنهترینشان، همهی ما قطعن در برابر این انتخاب قرار گرفتهایم. مثل یک برده زندگی کردن یا مانند انسانی آزاد. و اگر سادهلوحانه بر این باوریم که ممکن است نوعی از ساختار دولتی باشد که ما را از این انتخاب برهاند، سخت در اشتباهیم.»
نهنگ پرخون و خوشذاتی که به قلم هابز برای برقراری عدالت مدنی میان افراد اجتماع آفریده شده بود دیری نپایید که خود به هیولای پیلپیکری بدل شد که بهجای کاهیدن جدال انسان و انسان، جدال تازهای بهنام انسان و دولت را پروراند. در فیلم میبینیم، در جایی که کارد به نهایتِ استخوان میرسد، رُما، پسر نوجوان کولیا از خانه به سمت ساحل میآشوبد و روی تخته سنگی روبروی اسکلت پوسیدهی لویاتان مینشیند و میزارد. این میراث سیاسی قرن حاضر است که بشر امروز برای نسل بعدی گذاشته است. لویاتانهای پوسیده و فاسد!
زویاگیتسف میگوید: «نگاه توماس هابز به دولت به عنوان هیولایی ساختهی خود انسان برای اجتناب از جنگ «همه علیه همه» و تمایلی قابل درک برای دستیابی به امنیت در ازای معاوضهی تنها دارایی خود -یعنی آزادی- نگاهی مستقیم است در مورد سازش انسان با شیطان» و لویاتان اینچنین فیلمی است! یک روایت داستانی، شاعرانه و نوستالژیک با اشارات کوبنده و شفافی به فلسفهی سیاسی غرب بهطوریکه هیچگاه از مرزهای زیباییشناختی و پوئیتیک به سمت ایدیولوژی و گزافهگوییهای فلسفی و یا حتا دیالوگهای روشنفکرمعابانه بیرون نمیزند. اثری مهآلود که بهجای اینکه وامدار سینمای سیاسی غرب یا سینمای انقلابی آمریکای لاتین باشد وامدار الفبای فیلمسازی شاعرانه اروپا، پر از هوای نمدار و آبی و منظرههای غمآلود و نورهای خسته و تنباکو و زنان بیآرایش است. کادرهای عریض از دشتها و جادهها و مناظر طبیعی سرد و غم انگیز روسیه که بستر تراژدیهای هولناک انسانی است. این شیوهی روایت که حقایق غامض فلسفی و سیاسی روز را در بستری از نمابندی کُند و عریض و دوربین ناظر قرار میدهد شایستهی تحسین است. فیلمی که اشارههای ظریفی دربارهی نظام حکومت فاسد روسیه در ادوار مختلف به دست میدهد. در سکانسی که دیمیتری مشغول مذاکره با وَدیم شهردار بر سر آزادی کولیا از زندان و پرداخت پول درشتی به او است میبینیم که در تابلویی به دیوار عکس ولادیمیر پوتین، ریس جمهور روسیه، با چهرهای غمزده به دیوار آویزان است. درست بالای سر شهردار فاسد. در سکانسی دیگر زمانی که کولیا و دوستانش برای پیکنیک به طبیعت رفتهاند تا چند تیر بیندازند دوستان کولیا که پلیس هم هستند برای هدف، عکسهای رئیس جمهورهای روسیه و شوروی سابق را به همراه آوردهاند. کولیا به کنایهی مستانه میپرسید، «جدیدترش را نداری؟» و دوستش پاسخ میدهد: «هنوز موقع آنها نرسیده است. برای جدیدترها هنوز زود است. از منظر تاریخی هنوز زود است، بگذار فعلن عکسهایشان به دیوار بماند» کنایهی دیگر این است که وقتی از کولیا میپرسند که چطور آنها را برای هدفگیری آویزان کنیم، کولیا میگوید با میخ به درخت آویزانشان کنیم! کاری که در فیلمهای وسترن با تصویر متهمان تحت تعقیب انجام میدهند. یک سنت وسترن، در فیلمی که از نظر گرامر فیلمنوشت دستکمی از این وسترن ندارد.
در قرون وسطا مبانی اخلاقی انسانی با شاخصههای دینی و در ارتباط میان انسان و پروردگار تقویم مییافت و اعمال خیر به طمع پاداش اخروی صورت میگرفت و از اعمال شر از هراس جزای الیم اخروی پرهیز میشد. این سیستمی بود که در آن عصر جامعه را از ترویج ناهنجاری محافظت میکرد و هنجار و معارف و مکارم مدنی را میگستراند. با ظهور رونسانس و اومانیسم، رابطهی آسمانی انسان و پروردگار تضعیف شد رابطهی زمینی انسان و انسان تقویم گشت. آنچه امنیت اجتماعی را تحکیم مینمود قوانین حکومتی و مدنی بود که به روایت هابز لویاتان نام دارد. در سکانسی از فیلم مورد بحث، پس از آنکه کولیا از خیانت همسر و دوستش دیمیتری سر در آورده و آنها را از خود رانده است، دیمیتری با دیالوگهایی به این چالش میپردازد که اینک که رابطه انسان و خدا در ارتباطات مدنی از میان رفته است و جایش را به حقوق و قوانین حکومت داده است باید، حکومت، انسان را به رفتار شایسته ترویج کند و محلی برای پاسخهای عادلانه باشد. که امروزه جای آن خالی است. بله! لویاتان اینچنین فیلمی است!
دوم، لویاتانِ در طومار دریای مرده:
بیشک، لویاتانِ زویاگینتسف برداشتی هنرمندانه از داستان مذهبی ایوب بلاکش است. ايوب مردی است بسيار حكيم، ثروتمند و نيكوکار که ناگهان مصيبت دامنگيرش میشود. به ارادهی خداوند و به دست شیطان ده فرزندش را در يک طوفان سهمگين از دست میدهد؛ ثروتش بهكلی از بين میرود و خود به مرضی جانكاه مبتلا میشود. سه نفر از دوستانش به عيادت او میآيند و میکوشند برای ايوب توضيح دهند که چرا او به چنين مصيبتی دچار شده است. آنها به ايوب میگويند او به دليل گناهانش به اين روز افتاده است و درواقع خدا او را بدين وسيله مجازات میکند. ايوب اصرار میورزد که چنين نيست، اما کسی سخن او را باور نمیکند. ايوب بسيار دلآزرده و خشمگين میشود.
در لویاتان هم داستان مشابهی برای کولیا اتفاق میافتد. خانه و خانواده و همسرش را از دست میدهد. دوستش به او خیانت میکند. باور و اعتماد دوستان و معاشرانش را از دست میدهد، به اتهام قتل ناکردهی همسرش به زندان محکوم میشود؛ هیچکس بیگنهای او را باور نمیکند و این چنین تراژدی انسانی دیگری برساخته میشود.
در سِفرِ ایوب از تورات، باب چهلویک خداوند که در هیات گردبادی با ایوب سخن میگوید و نظر او را به مظهری از صبر و توش و توان جلب میکند به لویاتان حیوانِ سرکشی که به مذلت و یوق تن نمیدهد اشاره میکند: «آيا لوياتان [نهنگ] را با قلاب، و زبانش را با ريسماني كه فرو انداخته ميتواني كشيد؟ آيا در بينياش مهار تواني كشيد؟ و چانهاش را سوراخ تواني كرد؟ آيا تو را نياز بسياري خواهد كرد و مگر سخنان ملايم را بتو خواهد گفت؟ آيا عهد را با تو بسته او را براي بندگي دائمي خواهي گرفت؟ آيا با او مثل مرغ بازي تواني كرد و مگر براي كنيزانت او را تواني بست؟ رفقا از او ضيافت توانند كرد و يا او را در ميان بازرگانان تقسيم توانند نمود؟ آيا پوست او را با نيزهها و سر او را با مزراقهاي ماهيگيران مملو تواني كرد؟ دستت را به او بگذار و گير و دار را بخاطردار تا آنكه ديگر جنگ ننمائي؟ اينك اميد گرفتار كردنش محال است و هم از ديدنش آدمي به پشت ميافتد. احدي نيست كه جرات برانگيزانيدن او را داشته باشد پس در برابرم كيست كه به ايستد؟
در جایی که کولیا با بطری ودکای روسیاش سیاه مست دربارهی این همه مصیبت که به او روا شده است از کشیش ده میپرسد، کشیش برایش این باب را میخواند و او را به صبوری دعوت میکند. اما نمیتوان فراموش کرد که کولیای لویاتان، به بند و قلاب ماهیگیری حکومت در آمده است و جسد پوسیدهاش را میتوانیم در کنار ساحل ببینیم. اینک نماهای ساکن و سرد از اسکلت نهنگِ بهگلنشسته میتواند به کولیا تاویل شود.
لویاتان ساختهی زویاگینتسف، فیلمی است که بدون توسل به شعارها و موعظههای باطل اخلاقی و مذهبی، با نگاهی دینی و البته انتقادی به بازگویی اوضاع معاصر میپردازد. اوضاعی که در آن هرچند هم که ایوب باشی به چارمیخ لویاتان قدرت درخواهی آمد.
اشارات مذهبی این اثر فارغ از ارجاعات به الاهیات عهد عتیق بلکه به نفس فلسفی ادیان، شایان و شایسته است. چنان که گفته شد هرچند با یک فیلم موعظهگر مواجه نیستیم اما باورهای اساسی معنوی و مادی را مشاهده میکنیم. زنی که اخلاقیات را زیر پا میگذارد و به خیانتِ به شوهرش به قصد لذت آلوده میشود هرچند که از سوی شوهر بخشیده میشود اما در ارتباط آسمانی خود و پروردگار دچار عذاب وجدان است و خودش را برای عذاب الهی به دست الههی عذاب جهنم لویاتان میدهد. در نمایی شبهنگام به کنار ساحل میرود، به آب تاریک نگاه میکند و نهنگی را میبیند که انتظارش را میکشد. او میتواند همان لویاتانی باشد که دیو حسد در سنت دیوشناسی مسیحی به شما میآید و در جهنم انتظار گناهکاران را میکشد. لیلیا، خودش را به دریای مواج میاندازد و پس از سه روز، منزه و تزکیه شده دوباره به زمینِ خشک باز میگردد. تن آسوده و پاکش را در پلانی که روی ساحل پیدا شده است میتوانیم ببینیم. نباید فراموش کرد که دریا به لحاظ روانشناختی یادآور زهدان مادر و تدایی کنندهی دوران جنینی نیز است که این سفر را میتوان تولد دوبارهی لیلیا دانست.
شاید به نظر برسد که این فیلم بویی از امید نبرده است و موضعی منفینگرانه به احوال زمانه دارد. اما باید تاکید کنم که اینچنین نیست! لویاتان شوق و تزکیهی یک تراژدی را به همراه محیطی از ذوق و امید و صبوری توسعه میدهد.
لویاتان فیلم ظریف و رشدیافتهای است که به نکات ریز و سنجیدهای آراسته شده است. از داستانهای عمیق کتب مقدس کامجسته است و به زینت فلسفه نیز مزین است اما تمام اینها هیچ یک لامسهی زیباییشناختی مخاطب را نمیآزارد و او را بر سر تماشای اثری شعاری قرار نمیدهد.
لویاتان فیلمی است که به مالکیت زمین و ملک و مسکن میپردازد و پای متون عهد عتیق را هم به جهانشناسی سینما باز میکند. از این رو میتوان از آن تاویل دیگری نیز داشت، که دور از ذهن هم نیست. تاویلی که به حکومت متظاهرانهی صیهونیسم در عرض موعود دلالت میکند. شاید کولیا ساکن و مالک اصلی سرزمین پدریش باشد و قدرت زور، سوار بر ماشینهای تشریفاتی سیاهرنگ و گرانقیمت با تکیه بر ارادهی دیوانسالاری کلیسا مشغول، اشغال املاک و اراضی است. همان سناریویی که دربارهی فلسطین و کرانهی باختری و ارض موعود دیده میشود. هرچند هم که مولف مترصد این نگاه نبوده است، در این زمانهی بیسامان وقتی تمِ اشغال املاک و اراضی دستمایهی اساسی پیرنگ یک شاهکار سینمایی قرار میگیرند نمیتوان آن را بیارتباط با ماجرای خاورمیانه دانست. حال آنکه این ارتباط ناخودآگاه و فرازبانی باشد.
باری، فارغ از مباحث زباییشناختی و زیرمتنهای اساتیری این اثر، لویاتان فیلم تحسین برانگیزی است که سینمای روسیه را دوباره در جهان مطرح میکند. اگر از دیدن تریلرهای آمریکایی و کمدیهای ناپخته خسته شدهاید دیدن این فیلم میتواند برایتان تجربهی دیدن یک کالت استخواندار را به همراه داشته باشد. موسیقی این اثر فسردگی و شیدایی توامانی را بهوجود میآورد که میتواند مثل هرموسیقی فیلم خوب دیگری نشنیده نشود. روی هم رفته دیدن لویاتان به قدر خودش حظ و لذت خواهد داشت.
منتقد : سعید رضا خوش شانس
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.
به جامعه مجازی سایت مووی مگ بپیوندید و دوستان سینمایی جدید پیدا کنید!
لویاتان (Leviathan)
کارگردان : Andrey Zvyagintsev
نویسنده : Oleg Negin, Andrey Zvyagintsev
بازیگران :
Elena Lyadova…Lilya
Vladimir Vdovichenkov… Dmitriy Seleznyov
Aleksey Serebryakov … Kolya
Roman Madyanov…Vadim Shelevyat, mer
و…
رده سنی : R ( مناسب برای افراد بالای 17 سال)
ژانر : درام
زمان : 140 دقیقه
فيلم خوبيه ببينيد شباهت زيادي به زندگي ما داره