نقد و بررسی فیلم Priest ( کشیش )

به نظر می رسد تابستان امسال، تابستانِ طرفداران کتابهای کمیک باشد. بعد از اکران فیلم ثور در هفته های گذشته، حالا اینبار شخصیت کشیش که این هم برگرفته از کتابهای کمیک است، به سینماها آمده تا شاید بتواند جایگاهی در سیل فیلمهای اَبرقهرمانی پیدا کند. اگر شخصیت ثور برای شما ناشناخته بود ، باید بگم که احتمالاً کمتر کسی به جز خوانندگان همیشگی کتابهای کمیک، شخصیت کشیش را خواهد شناخت.خالق شخصیت کشیش هیونگ مین وو ی کره ایی است که طبق گفته های خودش، این شخصیت را با الهام گیری از بازی خون خلق کرده است! ( البته این چیزی است که او گفته اما به نظر من او بخش اعظم این کاراکتر را از کلینت ایستوود در فیلم خوب ، بد ، زشت وام گرفته است ) . اما در مورد شخصیت کشیش ؛ شما نباید به دنبال قدرتهای ماوراء طبیعی از این کشیش باشید. توانایی او به راندن موتور عجیب و غریب اش ، رفتن به بلندی با پرش از روی سنگ های در حال سقوط ، متلک انداختن و این چیزها خلاصه می شود. البته ظاهراً این کاراکتر در کتاب مخصوصش قابلیت های دیگری هم دارد اما در فیلم این قابلیت ها خلاصه شده است. با تمام این توصیفات به نظرم اگر شخصیت کشیش در فیلم کشیش ، به همین شکل و شمایل در سری کتابهای کمیک اش بوده باشد، بدون شک باید او را جزو احمق ترین قهرمان داستان های کمیک دسته بندی کرد!. داستان فیلم مغلطه ایی است از موضوعاتی نظیر خون آشام ، دین ، مرام! ، کلیسا ، مسیحیان کاتولیک و… که همگی اینها در بدترین شکل ممکن در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. با اینحال می توان داستان آشفته فیلم را اینچنین تعریف کرد :

حنگ بین خون آشامها و انسانها به اوج خود رسیده و تنها ارمغان این جنگ ها برای انسانها نابودی دنیا بوده است. در یکی از همین روزهای خون آشامی ، مزرعه اوون پیس ( استفان مایر ) مورد حمله گروهی از خون آشامها قرار می گیرد که در جریان آن ، همسر اوون کشته می شود و دختر 18 ساله آنها به نام لوسی ( لیلی کالینز ) نیز توسط خون آشامها دزدیده می شود ( نپرسید چرا! ). بعد از این حمله وحشیانه ی جماعت خون آشام ، هیکس ( کم گیگاندت )، دوست پسر لوسی ، به سراغ عموی لوسی که یک کشیش ( پاول بیتانی ) است می رود تا از او درخواست کند که لوسی را از چنگال خون آشامها نجات دهد ؛ چراکه کشیش علاوه بر توانایی های معمول اش نظیر انجام مناسک شرعی، توانایی های بالقوه ایی در مبارزه هم دارد که می تواند برگ برنده او در برابر خون آشامها باشد. اما کشیش، پایبند به قانون کلیسا است که براساس آن اجازه استفاده از قدرت اش از او سلب شده و دلیل آن هم این است که همه چیز در صلح و صفا باشد!. به نظر می رسد که با رد درخواست هیکس ، او باید تنها به دنبال معشوقه خود برود و آن را دوباره بدست بیاورد. اما در آخرین لحظات، کشیش غیرتی شده و تصمیم می گیرد به کلیسا بخاطر برادرزاده اش پشت کند و به همراه هیکس، به سراغ خون آشامها برود تا خواهرزاده اش را از چنگال خون آشامها نجات دهد. در عین حال، اورلاس ( کریستوفر پلامر ) که به شدت از تصمیم کشیش نسبت به تخطی کردن از قوانین کلیسا خشمگین شده است ، افرادی را به سراغ کشیش می فرستد تا او را با توسل به روشهای دیپلماتیک یا در صورت نیاز، با توسل به خشونت بازگرداند…

همانطور که گفتم داستان فیلم بسیار آشفته است. فیلم به هیچ عنوان روند منطقی ایی را طی نمی کند و دائماً رنگ عوض می کند. در اوایل فیلم با پخش یک انیمیشن کوتاه به تماشاگر اعلام می شود که خون آشام و انسانها بیش از هزار سال است که به جان همدیگر افتاده اند اما هیچ وقت اعلام نمی شود که زمان وقوع این واقعه در چه دورانی است! به عبارتی دیگر شما اصلا نمی دانید داستان فیلم در چه دوره ایی از تاریخ سپری می شود. با اینحال انیمیشن جالب آغازین فیلم باعث می شود تا تماشاگر بدون معطلی ، به قلب داستان وارد شود و پیگیر کشیش و داستانش باشد. اما شروع خوب آغازین فیلم در ادامه تبدیل به اکشنی خسته کننده می شود که یک طرفش کشیش است و طرف دیگر خون آشامها. اکشن کشیشی! نه تنها نمی تواند هیجان و جذابیت لازم را برای تماشاگران به همراه داشته باشد، بلکه تبدیل به یکی از کسل کننده ترین زد و خوردهایی می شود که می توان در یک فیلم کمیکی یافت. یکی دیگر از مسائل آزار دهنده فیلم، ادغام ژانرهای مختلف با یکدیگر است. هنگام ورود تماشاگران به سینما برای تماشای کشیش به آنها گفته می شود که این فیلم در ژانر : اکشن ، ترسناک ، علمی تخیلی و وسترن است! اما اوضاع زمانی خراب تر می شود که بدانید جنبه کمدی فیلم، قالبِ بر دیگر بخش هاست!. آشفتگی فیلمنامه به حدی است که اگر شما فیلم را تبدیل به 2 قسمت کنید ( اول تا اواسط ، اواسط تا آخر ) ، احساس خواهید کرد که در حال تماشای دو فیلم متفاوت هستید؛ یکی مذهبی و یکی اکشن!.

صحنه های اکشن همانطور که گفتم تکراری و بی رمق هستند. کشیش با اینکه مملوء از اکشن است، اما هیچگاه موفق نمی شود خلاقیت و اکشن جدیدی را به تماشاگر ارائه کند. جلوه های ویژه در کشیش در انفجار و تیر اندازی خلاصه می شود و تعدادی هم صحنه آرام ( اسلو موشن ) به سبک ماتریکس می توانید در آن بیابید .همچنین در کشیش، CGI به وفور یافت می شود که علاقه مندان به آن می توانند از آن لذت ببرند.

کارگردان فیلم اسکات چارلز استیورات است که پیش از این فیلمی دیگر با حال و هوایی مشابهِ کشیش به نام لژیون را ساخته بود. لژیون با اینکه مانند کشیش، از ضعف فیلمنامه رنج می برد، اما به مراتب اکشن بهتر و پخته تری نسبت به کشیش داشت و به نظرم اکشن ضعیف کشیش، یک قدم به عقب برای استیوارت به حساب می آید. البته شاید اصلی ترین دلیل ضعف کشیش را بتوان در اورجینال نبودن آن دانست. استیوارت در کشیش سعی کرده کلیشه های موفق گذشته را در فیلمش بکار ببندد، اما نتیجه اش تنها مخلوطی است از انواع انفجارها و حرکات خسته کننده یک قهرمان که شاید اگر کشیش باقی می ماند دوست داشتنی تر بود. پاول بتنی در نقش کشیش، تلاش زیادی کرده تا بر پیکره بی جان کشیش روح بدمد اما در اینکار ناموفق بوده. بتنی که پیش از این در لژیون نیز در نقش فرشته میکاییل حضور داشت ، در کشیش نتوانسته کاری از پیش ببرد و نتیجه بازی اش تنها آه و نفرین هایی است که تماشاگران نصیبش کرده اند.

واقعاً نمی دانم چه عاملی باعث شد تا تهیه کنندگان به این فکر اعتماد کنند که کشیش می تواند در سینما به موفقیت برسد. شخصیت کشیش یکی از بی ریشه ترین شخصیت کمیکی است که تابحال در یک فیلم دیده ام. ، شخصیت کشیش هیچ پیشینه ایی یا نامی به همراه ندارد تا تماشاگر وی را با آن خطاب کند؛ در واقع کشیش تنها نامی است که از او به یادتان خواهد ماند. فیلم کشیش مغلطه ایی است از اکشن ، وسترن و اشارات توهین آمیز مذهبی که دیدنش را به هیچکس توصیه نمی کنم. از صمیم قلب آرزو می کنم این کشیش توسط خون آشامها میل شود تا دیگر چشممان به جمال او نیفتند.