عبدی با «جنجال بزرگ» خود را به عنوان بازیگر نقشهای کمیک شناساند. «جنجال بزرگ» ۶ سال پس از تولید به نمایش عمومی درآمد و عبدی در آن فاصله، در فیلمهای «مردی که موش شد»، «اجارهنشینها»، «گراند سینما و «اي ایران» بازی کرد که نقش او در همه این فیلمها کمدی بود.
او یكی از تاریخسازان سینمای ایران شد و در نسل جدید بازیگران پس از انقلاب پیشقراول محبوبیت بود. محبوبیت این بازیگر خوب سینمای ایران تا جایی پیش رفت كه آوازهاش جهانی شد. فیزیك بدن و نوع گفتار او در نقشهایی كه ایفا ميكرد و همچنین حركات زیبایی كه به صورت و چهره خود در نقشهایش میداد، باعث شد كه خیلی زود در ذهن ایرانیان بنشیند و از خاطرشان محو نشود.
وی بیشتر در نقشهای کمدی بازی میکند و فیزیک بدنی خاص و صورت وی امکان گریم و ساختن چهرههای گوناگون مانند نوجوانان و زنان را به وی میدهد.
عبدی در «اجارهنشینها»، «اي ایران»، «مادر»، «دلشدگان» (علی حاتمی) و «هنرپیشه» (محسن مخملباف ) قابلیتهای خود را در ایفای نقشهای متنوع کمدی اثبات کرد. همین قابلیت موجب شد که عبدی در «سفر جادویی» هم نقش کودکی خود را ایفا کند و هم نقش میانسالیاش را، همینطور در «آدم برفی» در دو نقش مردانه و زنانه تواناییهایش را نشان داد.
اکبر عبدی در سال ۱۳۶۸ برای بازی در فیلم مادر ساخته علی حاتمی برنده سیمرغ بلورین نقش دوم مرد از هجدهمین جشنواره فیلم فجر شد.
نوشتن درباره عبدی آسان نیست، چراكه باید مطلبی را به رشته تحریر درآورد كه لایق او باشد؛ لایق مردی كه خوشیهایش را با ایرانیان تقسیم كرده و سالهای سال برای شادی آنها زحمت كشیده و عمر خود را در این راه صرف كرده است. مردی كه از هیچ آغاز كرد، از كارگری در آهنفروشی و كار در تراشكاری و قالبسازی و در نتيجه به قله هنر ایران رسيد… او نمونهای از صبر و تلاش یك مرد ایرانی است كه فعل خواستن، توانستن است را به درستی صرف كرد.
بچه تهران، رگ اردبیلی
در چهارم شهریور ماه سال 1339 در محله صدرالاشراف، بین میدان شوش و خراسان به دنیا آمدم و دوران كودكی من در آنجا سپری شد تا اينكه به نازی آباد رفتیم. پدر و مادرم اصلیتی اردبیلی دارند. ما چهار برادر و یك خواهر هستیم كه یكی از برادرانم در سال 1380 شهید شد. من، اشرف، اصغر، علی و ناصر.
*عشق به هنر در وجود اکبر عبدی از کجا سرچشمه گرفت؟
-از كودكی عاشق بازیگری بودم. یک روز مادرم سادات خانم دست مرا گرفت و به كانون پرورشی فكری كودكان و نوجوانان در نازیآباد برد و در آنجا ثبتنامم كرد، تا با الفبای هنر آشنا شوم. مادرم آن سال چند تا از النگوهایش را فروخت و نام من را در آن كلاسها نوشت. یادم هست آن زمان آقای دادشکر مرا دید و گفت جلوی اکبر عبدی را هیچکس نگیرد و هرچه ميخواهد در اختیارش بگذارید، او زمانی بازیگر بزرگی خواهد شد. بعد از آن هم که برای تست بازی در فیلم «چه کسی رئیس را کشت» نزد استاد بیضایی رفتم، ايشان فرمودند 20 درصد تواناییهای اکبر عبدی کشف شده است.
امیدوارم خداوند سلامتی و توانی بدهد تا بتوانم بیشتر از این کار کنم و اگر هم مجالی نبود بازهم خدواند را شاکرم كه تا اینجا پیش آمدهام.
من در آن سالها همزمان با تحصیل، در آهنفروشی پسر عمویم شاگرد بودم و همچنين در رشته تراشكاری و قالبسازی تحصیل میكردم. گرچه در همان زمانها دوست داشتم استاد تراشكاری و قالبسازی شوم اما سرنوشت طور دیگری برایم رقم خورد و وارد دنیای بازیگری شدم.
*ورود رسمی به دنیای بازیگری برای شما چطور اتفاق افتاد؟
-در سال 1365 یك تله تئاتر تلویزیونی بازی كردم كه فعاليتم به طور جدي از همانجا آغاز شد و رو به دنیای بازیگری آوردم. كارگردانی آن برعهده آقای لیقوانی بود، اولین سریال تلویزیونی من هم، «مثل آباد» بود.
*در شروع کارتان حضور در ژانر کودک را تجربه کردید. این گرایش شما به دلیل شرایط سنیتان بود یا روحیات طنز و کودکانهاي كه داشتید؟
-من کارم را با تئاتر کودک شروع کردم که در همان زمان کارهایمان ضبط تلویزیونی ميشد. بعد هم که وارد عرصه نمایشهای تلویزیونی شدم بازهم در ژانر کودک کار کردم. آثاری مثل «محله برو بیا» و «محله بهداشت» یا حتی در مجموعه «مثل آباد» که برای قشر سنی بالاتر ساخته شده بود، نقش یک کودک را بازی ميکردم و مرحوم داورفر نقش پدرم را بازی ميکردند.
می خواهم بگویم که من باید نقشم را زندگی کنم تا هم خودم ارضا شوم و هم مخاطب! شاید بیشتر مردم ندانند وقتی من در مثل آباد نقش یک بچه 12 – 10 ساله را بازی ميکردم، 27 ساله بودم. من حتی قبل از آن اجاره نشینها و ماموریت را بازی کردم ولی مردم بچه بودنم را باور کرده بودند.
*هنوز هم حس کودکانه دارید؟
-درون اكبر عبدی یك كودك است كه هنوز بزرگ نشده و زمانهایی است كه از كنترل خارج ميشود اما با این حال من این كودك را كنترل ميكنم كه بزرگ نشود ولي برایش احترام زيادي قائلم.
*اکبر عبدی آن روزها مقابل دوربین بیشتر بازی ميکرد یا الان که سالها بازیگری را تجربه کرده؟
-من نه الان و نه آن زمان جلوی دوربین بازی نميکردم. زيرا نقشم را زندگی ميكنم. اگر بازی کنم خسته ميشوم و اگر خسته شوم خیلی زود ميمیرم! بازیگری به طور ساده یعنی ادا درآوردن و تقلید کردن زندگی دیگران! مثلا در کاری قرار بود نقش یک قصاب را بازی کنم برای همین کار، رفتار و اخلاق یک قصاب را زیر نظر گرفتم و سعی کردم به بهترین شکل آن را تقلید کنم.
*اکبر عبدی چه مسیری را طی کرد تا به امروز رسید و شد اکبر عبدی؟
-من امروز نتیجه تلاش و کار مستمری را ميبینم که در عرصه هنر بازیگری در سینما و تلویزیون برایم اتفاق افتاده است. با خودم رك بودم و به خودم به شدت راست میگفتم. كاری كه به من نمیآمد، انجام نمیدادم و كاری كه میتوانستم انجام دهم را امتحان میكردم تا بلكه موفق شوم و خوشحالم كه معمولا هم این چنین میشد.
*با اينكه در این سالها شما را در نقشها و چهرههای مختلف دیدهایم، هنوز نقشی هست که بازی آن را تجربه نکرده باشید؟
-مردم همیشه به من لطف داشتهاند و لقب مرد هزار چهره را به من دادهاند. در دوران هنریام در گریمهای مختلفی ظاهر شدهام ولی چند تا رل است که همه بازیگرها با هر فرهنگی که دارند چینی، آفریقایی و کرهاي عاشق بازی کردن آن هستند، نقشهایی مثل دیوانه، معتاد و یکی هم بازیهای دو جنسی. جذابیت این نقشها به آن دلیل است که هم برای بازیگر جای کار دارد و هم اينكه علامت سوالی برای مخاطب دربردارد که ميخواهد با داستان تا انتها پیش برود.
به تازگی صحبتهایی با استاد داوودنژاد عزیز انجام دادهایم که قرار است مجموعهاي را با هم کار کنیم که من در آن نقش سه پیرزن را بازی ميکنم. البته داستان دو وجه دارد که در وجه اولش چهره واقعی من را ميبینید و در وجه دیگرش شاهد این خواهند بود که همزمان در نقش سه پیرزن ظاهر ميشوم.
*برای پذیرفتن یک نقش در سینما و تلویزیون چه معیارهایی دارید؟
-فضای کار، عوامل گروه و همچنین کارگردان خوب در انتخابم مؤثر است.
*شما طیف متنوع و پر تعدادی از نقشها را بازی کردهاید، از کودک دبستانی تا نوجوان، پیرمرد و حتی زن، چگونه به چنین سطحی از توانایی رسیدهاید؟
-این امر به دلیل ممارستی است که در کارهای هنری داشتم و دارم البته همهاش لطف خداوند است. خدا را شاکرم و سعی و تلاش ميکنم که موفق باشم.
*در كدام یك از كارهایتان، نقشی را كه ایفا میكردید، نزدیك به خود اكبر عبدی بود، یعنی در قالب خودتان فرو رفتید؟
-در بیشتر فیلمها، بخشی از ذات من در آن وجود دارد، یعنی میخواهم بگویم در نود درصد فیلمهایم، اكبر عبدی واقعی وجود دارد. نه من بلكه تمامی هنرپیشهها به همین شكل هستند اما اینكه صددرصد اكبر عبدی در قالب تمام نقشهایم باشد چنین چیزی وجود ندارد.
*سطح کیفی آثار طنز و کمدی تولید شده در کشور را چطور ارزیابی ميکنید؟
-متاسفانه تلویزیون سطح سلیقه مردم را پایین آورده است. ساخت و پخش مجموعههای طنز هرشبی باعث شده تا فرهنگ نادرستی از طنز بین مردم رواج پیدا کند. البته توقعی هم نیست چراکه با فرصت کم نميتوان کار ماندگار انجام داد. این کارها با همان سرعت که بین مردم رواج پیدا ميکند با پایان پخش آن نيز خیلی زود از یاد مردم ميرود.
ولی هنوز که هنوز است مردم وقتی با من برخورد دارند «بازم مدرسهام دیر شد» را یادآوری ميکنند. کار بزن برویی سطح سلیقه مخاطب را پایین ميآورد و اینجاست که مردم نميتوانند فرق طنز و هجو و هزل را از هم تشخیص دهند. من خودم یک بار در چنین مجموعههایی حضور داشتم و بعد از آن نيز در یک برنامه زنده تلویزیونی که در روز ولادت حضرت علی (ع) پخش شد از مردم عذرخواهی کردم و اعتراف کردم که فقط به خاطر پول قبول کردم در آن مجموعه بازی کنم.
*از حضور در یک ژانر خاص احساس محدودیت نميکنید؟
-شاید زماني که جوانتر بودم فکر ميکردم در ژانر طنز محدود شدم و فرصت رشد ندارم اما حالا که به این سن و سال و تجربه رسیدهام ميفهمم که راه را درست آمدهام و انتخاب درستی داشتهام. به نظرم ژانر طنز دنیایی بسیار وسیع و گستردهاي است که جای کار زیادی دارد.
علاقه من به این ژانر یک دلیل خیلی مهم نیز دارد و آن اينكه کار در این وادی اجازه نميدهد کودک درونم رشد کند كه همیشه آن را کودک نگه ميدارد و این برای من نعمت بزرگی است.
*چرا در عصر حاضر آثار طنز بیش از پیش مورد توجه مردم قرار ميگیرد؟
-طنز در ایران تاریخ خاص خود را دارد. مثلا وقتی از 70 سال پیش پایه هنرهای نمایشی معاصر و سیاه بازی در ایران بنا نهاده شد، طنزهایی به مخاطب ارائه ميشد که حاوی مسائل اجتماعی و فرهنگی بود و با زبان و نیش و کنایههاي خاصی حرف خود را ميزد. وقتی یک نوکر سیاه مقابل شاه یا وزیر قرار ميگرفت و حرف خود را با متلک ميزد، این حرفها برای مردم جذابیت خاصی داشت چراکه مردم دوست دارند شاهد و ناظر حرفها و رفتارهایی باشند که نميتوانند به راحتی آنها را بیان کنند. مردم کمدی سیب زمینی نميخواهند.
*آیا اکبر عبدی از ابتدای بازیگری تاکنون به آنچه كه خواسته رسیده است یا خیر؟
-به نظر من هیچ هنرمندی نمیتواند بگوید من آخرش هستم، هنر بینهایت است و تمامی ندارد. بزرگان این حرفه نيز نمیتوانند بگویند كه ما رسیدیم به انتهای خط… برای مثال یك گریمور به اندازه كل انسانهای روی زمین نمیتواند گریم كند. یك گریمور، هر چقدر هم كه پركار باشد، مگر چند نفر را میتواند گریم كند، نهايتا یك میلیارد نفر را، پس پنج میلیارد نفر دیگر میمانند.
اگر یك بازیگر، در طول عمر دوران كاری و زندگیاش برای مثال در هزار نقش بازی كند، چه ربطی به دیگر انسانها دارد یا یك نویسنده هیچوقت نمیتواند بگوید من تمام قصهها را نوشتم. هر هنرمندی چه در رشته عكاسی، چه نقاشی، چه خطاطی و دیگر هنرها نمیتواند بگوید دیگر تمام شد بلكه باز هم ابتدای كار است. فكر ميكنم كه مردم مرا در این قالب پذیرفتند و به من عادت كردهاند، به هر حال خداوند این لطف را در حق ما كرد كه مردم را بخندانم و دلهایشان را شاد كنم.
البته در حوزه کار هنری نميشود نظری داد. به نظر من هنر هیچ وقت پایانی ندارد و تا زمانی که دنیا وجود دارد هنر نيز وجود دارد. فکر نميکنم برای هنرمند پایانی نیز وجود داشته باشد. در گذشته بزرگان این حرفه يعني قدیمیها آمدند، کار کردند، سپس ما آمدیم و راهشان را ادامه دادیم و بعد از ما هم عدهاي ميآیند و راهمان را ادامه ميدهند. به نظرم هیچ هنرمند و بازیگری نميتواند بگوید به آخر خط رسیدهام زیرا هنر بی نهایت است و تمامی ندارد.
*قابل دفاعترين اثر خود را کدام کارتان ميدانید.
-نمیتوان انتخاب کرد. هر فیلمی حرف خاص خودش را ميزند و پیام خودش را دارد. «آدم برفی» ، «مادر»،«اخراجیها»، «هنرپیشه» و… همه آثاری هستند که من برای آنها زحمت کشیدهام. البته شاید خیلی از آنها برای مردم جنبه طنز داشته ولی من به همه این آثار کاملا جدی نگاه کردهام چرا که با همه آنها زندگی کردم. حتی بدترین کارم که سطح کیفی بسیار پایینی داشته برایم جدی است چراکه بالاخره برایش زحمت کشیدهام.
برایم فرقی نميکند دوربینی که مقابل آن بازی ميکنم ویدیو است یا نگاتیو، مهم این است که من کارم را درست انجام بدهم. همیشه سعی کردهام جدا از بازی در انتخابهایم دقت کنم، در مقابل دوربین فیلمبردارهای حرفهاي بازی کنم و خودم را به گریمورها و طراحان لباس کارکشته بسپارم.
* چرا بعد از فیلم «هنرپیشه» کار خوب نکردید، خیلیها ميگفتند اگر برای حضور در این فیلم از جشنواره جایزه ميگرفتید مسیر کاریتان عوض ميشد؟!
– اگر ميگرفتم هم اتفاقی نميافتاد…
* گرایش تهیهکنندگان سینما را به کسب درآمد و کم توجهی به بالا بردن کیفیت فیلمهای تولیدی چطور ارزیابی ميکنید؟
– سینما در جهان نيز یک صنعت است، شما وقتی فیلمی دارید که با حداقل نیرو و امکانات جمع و جور ۴۰۰ میلیون هزینه دارد حتما باید این مبلغ را در بیاورید و برای همه عوامل فیلم باید سوددهی داشته باشد در غير اين صورت کار بعدی وجود نخواهد داشت، این هنر – صنعت با برنگشتن سرمایه نابود ميشود.
ما نميتوانیم فقط از دریچه هنر به سینما نگاه کنیم حتی اگر دولت بخواهد سوبسید بدهد تا از لحاظ معنوی مخاطب را حمايت کند کم ميآورد.
*راستی شما اخراجیها را دوست دارید؟!
-اخراجیها 1 را دوست دارم اما از دومی به بعد مسیر اخراجیها تغییر پیدا کرد.
*اصلا چطور شد که تصمیم گرفتید با دهنمکی و گروهش کار کنید؟
-شروع کار من با اخراجیها به واسطه آقای کاسه ساز، تهیهکننده کار بود. ایشان لطف کردند و فیلمنامه را پیشنهاد دادند و من نيز بازی کردم. همه چیز خوب بود و از حضورم در این گروه راضی بودم. برای همین در اخراجیهای 2 هم حضور یافتم ولی از اواسط اخراجیهای 2 همه چیز عوض شد و آقای دهنمکی تحت تاثیر يكي از بازيگران قرار گرفت. اتفاقات دیگری افتاد و همه چیز شد مافیا بازی که اصلا دوست ندارم راجع به آن صحبت کنم چون خاطرات خوبي را برایم یادآوری نميکند.
در اخراجیهای 3 نيز دیدم چه من باشم و چه نباشم از صحنهها و اضافات اخراجیهای 1 استفاده ميکنند و یک بایرام لودر ميسازند. من نيز گفتم ميروم تا چندرغاز گیرم بیاید. فقط به خاطر پول رفتم و در کل، طی 4 جلسه فیلمبرداری در این فیلم حضور داشتم.
* ولی همه مردم بر این باورند که محوریت طنز سهگانه اخراجیها روی دوش اکبر عبدی بود و خیلیها به خاطر وجود شما به تماشای این فیلم نشستند.
– البته این لطف مردم است ولی به نظرم من اخراجیها به واسطه داشتن سوژه خاص و بکر حتما موفق ميشد چه من در آن بازی ميکردیم و چه کس دیگری در آن ایفای نقش ميکرد. درست است که اخراجیها کار پرستارهاي بود ولی جذابیت آن بیشتر به دلیل داستان نو و تازه آن بود. شوخی با مسائل جدی که تا به حال به آن پرداخته نشده، همیشه مورد توجه مردم قرار ميگیرد. مثل «لیلی با من» است و «مارمولک».
برخیها فکر ميکردند اخراجیها به واسطه داشتن بازیگر زیاد توانست به موفقیت برسد برای همین دست به تقلید و کپی برداری زدند و این کار خیلی زشتی بود. اسم فیلم را مثل اخراجیها گذاشتند افراطیها و حتی لوگوی آن را تقلید کردند ولی دیديد که کار چقدر ضعیف از آب درآمد.
*فکر ميکنید جامعه ما ظرفیت دیدن فیلمهای طنز با مضمون سیاسی را دارد؟
-مردم از یکنواختی و فیلمهای آبدوغ خیاری خسته شدهاند و ميخواهند حرف تازه بشنوند. حرفهایی درباره سوژههایی که تا به حال در مورد آنها صحبت نشده است. الان دیگر سبزی فروش و بقالیهای ما هم برای خودشان کارشناس سیاسی شدهاند و ميتوانند مسائل را تحلیل کنند. برای همین بود که اخراجیهای 3 مخاطب خودش را پیدا کرد.
*اخراجیها در 3 تمام ميشود یا این قصه هنوز سر دراز دارد؟
– ده نمکی با من در مورد اخراجیهای 4 صحبت کرده و قرار است دوران پس از مرگ اخراجیها به تصویر کشیده شود. بازهم معتقدم که اخراجیهای 4 به موفقیت ميرسد و مخاطب خودش را جذب ميکند.
*پیشنهادی هم به دهنمکی دادهاید تا کار جذابیت بیشتری پیدا کند؟
-در اخراجیهای 2 وقتی فیلمنامه را با دهنمکی مرور ميکردیم به او پیشنهاد دادم که برای جذاب شدن داستان بخش خانوادگی آن را پررنگ کند و سوژه هواپیما ربایی را به او دادم ولی ايشان هیچ وقت به این موضوع اشاره نکرد و نگفت ایده از من بود و آن را به نام خودش تمام کرد اما در مورد کلیت کار صحبتهایی با هم کردهایم.
*چرا هیچ وقت سه گانه اخراجیها در جشنواره مورد توجه داوران قرار نگرفت؟
برای خودم من هم جای سوال است و من هم مثل شما دوست دارم بدانم چرا هیچ وقت اخراجیها مورد توجه جشنوارهها قرار نگرفت. اگر با کارگردان مشکل دارند، دلیل نميشود که بازی بازیگران، کار تصویربردار، گریمور، طراح و سایر عوامل را نادیده بگیرند. اخراجیهای 2 بدترین فیلم از نظر داوران جشنواره شد اما فیلم منتخب مردم لقب گرفت و رکورد فروش فیلم را در تاریخ سینمای ایران شکست!
* جالب است ده نمکی سر «آدم برفی» عوامل فیلم را خیلی اذیت کرد اما بعد با شما در سه فیلم همکاری کرده است.
– آدمها مجرم نیستند و تغییر هم نميکنند! شاید اگر از ده نمکی سوال کنید، خیلی کارها را قبول نداشته باشد و بگوید اصلا من نبودم یا اينكه بگوید اشتباه کردم.
*ده نمکی را چقدر ميشناختید؟
-من ده نمکی را از سالها پیش ميشناختم و چند سال قبل از ساخت اخراجیها در جریان فیلمنامه آن بودم.
*شما در آدم برفی هم ميتوانستید یکی از برندگان سیمرغ باشید اما این فیلم هم سرنوشت جالبی در جشنواره پیدا نکرد.
-آن فیلم را از بخش مسابقه خارج کردند و نه در مورد من بلکه درباره همه عوامل مثل بازی فوقالعاده قشنگ پرویز پرستویی و استاد ارجمند، به آن ظلم شد.
*اما شما بعد از آدم برفی سراغ نقشهای اینچنيني نرفتید؟!
-صبر کنید یک کار هست که آقای جیرانی نوشته و یک طرح هم خودم دارم که خیلی دوست دارم آن را بازی کنم، مردی است که از بیست و چند سالگی به بعد تغییر جنسیت ميدهد كه آن را بازی خواهم کرد.
*در چند سال اخیر همیشه از وضعیت مالی سینما و چرخه مالی آن گلایه داشتهاید. موافق هستید که خیلی از اوقات مسائل مالی کیفیت آثار تولیدی را تحت تاثیر خود قرار ميدهد؟
-تهیهکنندهها همیشه به فکر بازگشت سرمایه خود هستند و این امر بسیار طبیعی است و ميخواهند که از کمترین سرمایه بیشترین سود را ببرند. در هر تجارتي هیچ کس به دنبال ضرر و زیان نیست، همه ميخواهند سود کنند. حالا اگر همین تهیهکننده، کارگردان باشد قطعا این مسائل مالی روی کارش تاثیر خواهد گذاشت. مثلا کارگردان در صحنهاي اصرار داشته که حتما باید اصل آفتابه ناصرالدین شاه در صحنه حاضر باشد ولی وقتی خودش در جای تهیهکننده قرار گرفته همان صحنه را با شلنگ معمولی فیلمبرداری کرده یا همه فکرش این بوده که به جای چلوکباب به عوامل، قیمه بدهد تا هزینههایش را به حداقل برساند.
البته متاسفانه از این دست کارگردانهایی که هیچ وقت کیفیت کارشان را فدای مسائل مادی نميکنند بسیار کم داریم! مثلا استاد بیضایی، استاد تقوایی و استاد میرباقری حتی اگر خودشان تهیهکننده باشند کیفیت کارشان را فدای مسائل مادی نميکنند. چندبار خودم در مقام تهیهکننده یا شریک سرمایهگذاری کردهام ولی همیشه به فکر کیفیت کارهایم بودهام.
اخیرا یک کار سینمایی داشتم به نام «استخوانهای بابام» که در سرمایهگذاری آن شریک بودم. تا همین الان یک بار هم زنگ نزدهام بپرسم بعد از اکران کار چقدر سود کرده و به چه درآمدی رسیده است.
*از تجربه کارگردانی خود در تئاتر به نام «اکبر آقا آکتور» تئاتر برایمان سخن بگویید.
-نمایش «اکبر آقا آکتور» تئاتر توسط خودم کارگردانی شد. این نمایش در تالار سنگلج تهران اجرا شد و طی ۱۸ ماه با ۱۲۷ اجرا و ۱۱۴ میلیون تومان تاکنون پر فروشترين نمایش تاریخ تئاتر ایران بوده است. در این چند سال پیگیر فروش گیشه این تئاتر بودم ولی مرکز هنرهای نمایشی هنوز مبلغی به ما نداده است. آنها با این برخوردشان کاری ميکنند که دوستان بازیگر و هنرمند ميترسند، تئاتر کار کنند.
*نشان دادید که ميتوانید کارگردان قهاری هم باشید.
-من كارگردانی نكردم بلكه سعی كردم آن آدمهایی كه قرار است بازی كنند را دقیقتر انتخاب كنم. اگر بهرام بیضایی در تئاتر كارگردانی میكند و بگویم من هم كارگردانی میكنم، به عقیده خودم، كمی نامردی است و به نظر من به آقای بیضایی بیاحترامی میشود. من سعی كردم تنها نقشها را درست انتخاب كنم، بچهها كار خودشان را میكردند و من تنها كار نظارتی انجام میدادم.
*الان فعالیتی هم در تئاتر دارید؟
-تئاتری را تمرین و آماده نمایش ميکنم به نام «سر پیری و معرکه گیری» که در آن نقش پیرمردی را بازی ميکنم که علیرغم داشتن 2 همسر چشمش به دنبال دخترخانمی است تا او را به عنوان زن سوم اختیار کند. در این نمایش یک خواهر و یک پسر دارم که نقش آنها را نيز خودم بازی ميکنم.
* در یک فیلم سینمایی به همراه دخترتان به ایفای نقش پرداختهاید. درباره آن توضيح دهيد.
-در فیلم سینمایی «سرخابی» که اولین کار آقای محمد آهنگرانی است به همراه دخترم المیرا حضور پیدا کردهام و در فیلم هم در نقش دختر و پدر ظاهر شدهایم. در چند صحنه از فیلم با هم بازی داشتیم که وقتی کار المیرا را دیدم بسیار پسندیدم. حتی روزهایی که من سرصحنه نبودم کیفیت بازی او را از دستیار کارگردان و سایر عوامل جویا شدم که همگی از تواناییهای او ميگفتند.
*از بازی دخترتان بيشتر برایمان بگویید.
-المیرا قبلا تئاتر دانشجویی کار کرده و ژانر طنز را و درام را خوب ميشناسد و درک ميکند. من چند بار کارهای دانشجویی را دیدهام و خودم نيز تعجب کردم که دخترم اینقدر خوب پیشرفت کرده و تواناییهای زیادی دارد.
من هیچ گاه نخواستم از جایگاه خودم برای ورود او به دنیای بازیگری استفاده کنم. هرچند قبل از این هم چند کار به او پیشنهاد شده بود ولی نخواست که کار کند. البته ما هیچ وقت مسائل کار را در فضای منزل دنبال نميکنیم و در خانه فقط پدر و دختر هستیم.
*نظرتان درباره نسل سومیها چیست؟
-هجوم ماهواره و پخش برنامههای غیر اخلاقی که از آن طرف آب ميآید، باعث شده که نسل سوم در خطر تهاجم فرهنگی قرار بگیرد و اگر به خود نجنبیم و جوانان این روند را طی کنند، ما در آینده دست خالی خواهیم شد.
*از برادر شهیدتان كمی برایمان صحبت كنید.
-اصغرآقا در تیپ 55 هوابرد شیراز در سال 1363 در منطقه فكه مجروح شد. یك تركش در نخاع و یكی در پای راست، همچنین موج انفجار او را گرفته بود و شیمیایی شده بود. او از من كوچكتر بود و زمانی كه در فكه به شدت مجروح شد، 18 سال بیشتر نداشت كه سرانجام در 15 اسفندماه سال 1380 شهید شد. در سال 1363 كه این حادثه برای او اتفاق افتاد، وی را همراه شهدا حساب كرده بودند چراكه فكر میكردند شهید شده اما راننده متوجه میشود كه اصغر زنده است، از این رو بلافاصله او را به بیمارستانی در اهواز و پس از سه روز او را به اصفهان منتقل میكنند و از آنجا هم منتقل میشود به بیمارستان نیروی هوایی.
برادرم وصیت كرده بود كه در مقبره خانوادگی، او را خاك كنیم. پس از شهید شدنش، بنیاد گفت كه نبش قبر كنیم و او را در مزار شهدا خاك نماییم، مادرم هم گفت: اصغر وصیت كرده كه از من افراد شایستهتری هستند كه در مزار شهدا به خاك سپرده شوند. از وی دو فرزند به یادگار مانده است كه این افتخار نصیب من شد تا از آنان نگهداری كنم. ادامه دادن راه شهیدان و آدمهایی مثل برادرم سخت است. آنها طی ۸ سال دفاع مقدس جنگیدند که کار سختی است و هر کسی نميتواند راه آنها را ادامه دهد. امیدوارم روح برادرم شاد باشد و خانوادهاش همیشه سالم و سلامت باشند.
*شخصیت بایرام لودر در اخراجیها به شدت در بین مردم جا افتاد و با استقبال مخاطبان مواجه شد. بایرام لودر از کجا آمد؟
-من بزرگ شده جنوب شهر هستم. اگر دقت کنید در محلههایی مثل جوادیه، فلاح و نازی آباد بسیار بودند جوانانی که با مرام و لوتیگری خاص خود دل پاکی داشتند و مهمترین شاخصه آنها شجاعت و وطن دوستیشان بود. بایرام لودرها جوانان بیشیله پیلهاي بودند که هنوز کودک درونشان زنده بود و روحی آسمانی داشتند. این محلههایی که نام بردم بیشترین شهید را در زمان جنگ دادند و این حاکی از فضایی معنوی و پر از معرفت و لوتیگری در این محلهها بود.
*راستی چرا به کارگردانی روی نميآورید؟
-وقتی روی صندلی کارگردانی بنشینی دیگر کمتر پیش ميآید که برای بازی سراغت بیایند و برای همین ميترسم کمکم از یاد بروم. دوست دارم بیشتر بازی کنم.
*به عنوان یك بازیگر كه جامعه هنری او را قبول دارد، به جوانان علاقهمند به بازیگری چه نصیحتی دارید؟
-جوانان علاقهمند به بازیگری و آن جوانانی که دوست دارند وارد سینما شوند اگر واقعی، درست و دقیق همه چیز را ببینند بهتر ميتوانند نقش انتخاب کنند و اگر به جایگاهی رسیدند بايد قدر آن را بدانند.
*گویا در نوجوانی اهل ورزش به خصوص كشتی بودید.
-بله و همیشه با بچهها ارتباط خوبی داشتم و الان هم دارم. ماهانه یكبار با جمع كشتیگیران ناهار میخوریم، با دوستانی چون فریدون حبیبی، علیرضا دبیر، علیرضا رضایی، عباس جدیدی و…
*طرفدار فوتبال هم هستید؟
-فوتبال را دوست دارم و اخبار آن را دنبال میكنم، ضمنا استقلالی هستم. به نظرم در فوتبال ایران یک علی دایی وجود دارد که هیچ وقت تکرار نخواهد شد.
ترینهای دنیا با اکبر عبدی
مهربانترين آدمها: مادرها
هیجان انگیزترین آدمها: كساني که دوستشون داریم
خسیسترين آدمها: تهیه کنندهها
بیمزهترين آدمها: اکبر عبدی
خوشقولترين آدمها: من که نیستم ولی اونهایی که هستند دمشون گرم!
خوش حسابترين آدمها: آقای اسکندری
غیرقابل تحملترين آدمها: اونهایی که فکر ميکنند خیلی خوشمزه هستند
شوخترين آدمها: همه اصفهانیها
محترمترين آدمها: پزشکان
پولدارترین آدمها: فوتبالیستها
قدیمیترين آدمها: استاد مشایخی، رشیدی، کشاورز و نصیریان
زیباترین آدمها: همه ميگن دخترشون، منم ميگم المیرا
مدیونترين آدمها: فرزندان به پدر و مادرها و شاگردها به معلمان و استادان
احمقترين آدمها: کسانی که عاشق نشوند و از دنیا بروند
سیاسیترين آدمها: زبلترين و ناقلاترين آدمها
حاشیهدارترين آدمها: سیاسیون
سادهترين آدمها: کارگرها، رفتگرها
آثار اکبر عبدی به روایت کلمه
بازم مدرسهام دیر شد: کودکی
محله برو بیا: بچه محلهای قدیم
هنرپیشه: درون و بیرون اکبر عبدی
آدم برفی: عشق، دوست داشتن
مادر: همهاش راستی و حقیقت بود
سفر جادویی: سرگرم کننده
افراطیها: هیچی، یک کار شرم آور!
اخراجیهای 1 : پایهاي برای پولدار شدن بعضیها
اخراجیهای 2 :سوء استفاده از اخراجیهای1
اخراجیهای 3 : دیگه شد طمع و اينكه خواستند جیبشان را پر از پول کنند
اخراجیهای 4: ادامه همان پولدار شدن
بایرام لودر: یه بچه ساده که هنوز بزرگ نشده!