روزنامه سازندگی امروز با انتشار گزارشی به پشت پرده سریال «برنده باش» با اجرای محمدرضا گلزار پرداخته است. این روزنامه مینویسد که «برنده باش» با شعار افزایش سرانه مطالعه به روی آنتن میرود اما برای حضور در این برنامه تنها کافی است کمی سر کیسه را شل کنید و با خرید بستههای متنوع امتیاز خود را افزایش دهید و بدون اینکه معلومات بالایی داشته باشید، بالا بروید.
روزنامه سازندگی در ابتدای مطلب امروز خود به روند حرفهای محمدرضا گلزار در سینما پرداخته و در ادامه به اجرای او در مسابقه «برنده باش» اشاره میکند و مینویسد: « محمدرضا گلزار هنوز برای گروهی از مخاطبان جذاب است و از اتفاق این جذابیت عوامانه و در کف مخاطبان است. اگر فرض کنیم که تلویزیون هم به شکل عام با همین تماشاگران سروکار دارد پس قاعده درست است: میشود برنامهای ساخت با حضور گلزار و فکر کرد که این برنامه محبوب و مشهور میشود. استفاده از یک ستاره برای اجرای یک برنامهی تلویزیونی آن شو را دیدنی میکند. مثال میخواهید؟ از «کودک شو» تا «خندوانه»، از «دورهمی» تا «وقتشه» با همین منطق تولید شدهاند. یک ستاره برای موفقیت کفایت میکند. ولی بگذارید سوال اصلی را بپرسم: آیا محمدرضا گلزار ستارهی برنامهی «برنده باش» است؟ اگر واقعبین باشیم متوجه میشویم که این مسابقه، ستارهی دیگری دارد: دویست میلیون تومان وجه نقد که جلوی چشم تماشاگر چشمک میزند. اداها و اجرای گلزار (که بیشتر به بازی شبیه است) خامهی روی کیک است؛ آنچه مهم است آن دویست میلیون تومان است: مثل تمام مسابقات تلویزیونی اینجا هم تماشاگر با مسابقهدهنده همذاتپنداری میکند و جای او حرص میخورد و در انتها با فاصلهگذاری با او، حسرت میخورد که چرا جای او نیست. اگر شوی مدیری یا جوان تماشاگر را ترغیب میکند تا برای «دیدن» خود آنها راهی استودیو شود، اینجا نشستن جلوی محمدرضا گلزار مزیتی نیست، مسئله جوابهای درستی است که به سوالات باید داد. اهمیت گلزار در گرم کردن این مسابقه است؛ در افزایش میل تماشاگران به حضور در این مسابقه.
داریم دربارهی چه حرف میزنیم؟ بگذارید اساس این مسابقه را یکبار شرح بدهیم: «برنده باش» با این دغدغه طراحی شده که سرانهی مطالعه بالا برود. چه فکری به سر سازندگان رسیده؟ مسابقهای طراحی شده که نیاز به اطلاعات عمومی دارد پس مخاطب ناچار است دنبال جواب بگردد. کجا؟ قاعدتا در کتابها. ولی فرمول مسابقه کاملا اقتصادی به نظر میرسد: شما برای شرکت در این مسابقه اپلیکیشنی را نصب میکنید. اول ماجرا به شما پنج سوال داده میشود. جواب مثبت به هر سوال 100 امتیاز دارد و جواب غلط 5 امتیاز منفی. اما اگر به سوالات جواب ندهید چه؟ 20 امتیاز مثبت! طبق قانون مسابقه، هشت نفری که بیشترین امتیاز را دارند وارد مسابقه میشوند. پس شما باید امتیاز جمع کنید. چطور؟ با خرید بستههایی که در اپلیکیشن موجود است؛ بستههایی با قیمتهای متنوع از 2500 تومان تا 20 هزار تومان. شما میتوانید این بستهها را بخرید، جواب سوالات را ندهید و امتیاز بگیرید. بنابراین شما با خرید بستهها امتیاز جمع میکنید بدون اینکه هدف اصلی «برنده باش» محقق شود. یعنی حتی به یک سوال جواب درست بدهید.
گلزار این وسط چه نقشی دارد؟ هیچی واقعا! او مجری است و اجرایش، اگر چه مهم است ولی زیر سایهی آن جایزهی دویست میلیون تومانی قرار گرفته. می گویند دستمزد او چند میلیاردی است. بسیار خب، او متوجه شده که ارزشافزودهی مسابقه است: عامل جذابیت (همان خامهی روی کیک) و بدون حضور او هم کنجکاوی دربارهی این جایزهی چندده میلیونی زیاد است. گلزار بازارگرمی میکند تا «برنده باش» بیشتر به چشم بیاید. بنابراین دستمزدی مطابق با این الگو میگیرد؛ پولی بابت خرج کردن شهرت و اندوختههایش.
آیا اجرای او بد است؟ نامعقول است؟ تماشاگر ایرانی با دیدن مسابقهی «برنده باش» یاد «میلیونر زاغهنشین» میافتد، مواجههی داغ مجری با قهرمان داستان. آن مسابقه مدام با مخاطب، شرکتکننده و خلاصه همهی آدمها بازی میکند، فضا را متشنج میکند، گاهی با شرکتکننده همدلی میکند تا گرما و شور مسابقه بیشتر شود. این نمونهی سینمایی اشارهای است به مسابقهای در هند که نمونههایی در تلویزیونهای انگلیسیزبان و حتی عربیزبان دارد: سالهاست که مسابقههای هوش در این کشورها برگزار میشود و از اتفاق، سالهاست که باهوشها تنها شرکتکنندهی مسابقات نیستند و مردم عادی هم وارد معرکه شدهاند. مثل همهی شوها، عادی بودن شرکتکننده میزان مخاطب را بالا میبرد چون فاصلهی نخبه -عامهی مردم از بین میرود.
خود ما هم قبلتر مسابقهی هفته را داشتیم که باهوشها و افراد بامطالعه در آن حاضر میشدند. شویی مثل «مسابقهی هفته» به «ثانیهها» رسید که سطح شرکتکنندهها تراژیک بود؛ شوهایی که جوایزش نفیس و چشمگیر نبود. ولی «برنده باش» جور دیگری است. یک گلزار دارد که قرار است مخاطب را میخکوب کند. خب، ژستهای او جالب است اما نه سطح سوالات و نه شیوهی اجرای او آن اندازه گرم و پرهیجان نیست که دل مخاطب به تاپتاپ بیفتد. مشکل جای دیگری است؛ وقتی پاسخ سوالات نه به هوش بالا نیاز دارد، نه نکتهی انحرافیای در آنها هست و نه چالشی جدی است برای شرکتکننده کارهای مجری چقدر میتواند تماشاگر را جذب کند؟ همهچیز نمایش است. اصل ماجرا چیز دیگری است. پول یا اطلاعات عمومی؟ مسئله اینجاست….»