دیوید فینچر یکی از بااستعدادترین و خلاق ترین فیلم سازان سینمای مدرن است. او کارگردانی است که ژانر نئو-نوآر را در زمینه محتوا بازتعریف کرده و با سبک فیلم برداری منحصربرد و چالش برانگیز خود فضاهایی بی نقص در فیلم هایش ساخته است. این کارگردان تاریکی دلخواه خودش را به شخصیت هایش می دهد که مخاطب را می آزارد.
به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، همچنین در فیلم های فینچر اغلب شخصیت هایی را می بینیم که به شکلی وسواس گونه به حل رازها و معماها مشغولند. او سبک کارگردانی دقیق و پرجزییات خود برای هر سکانس را دارد. از این رو این سبک کارگردانی دقیق با شخصیت های وسواسی و متفکرش متناسب است. در فیلم «زودیاک» (Zodiac) او ساختار فیلم های ژانر کارآگاهی را به هم می ریزد که آشوبی در اعتماد دولت و نیروهای امنیتی و پلیسی ایجاد می کند.
در فیلم «دختر گمشده» (Gone Girl)، فینچر مفهوم خانواده را به چالش می کشد و با صحنه های بسیار شوکه کننده خود مخاطبان را به فکر فرو می برد. و در نهایت در قالب داستان پیچیده «باشگاه مبارزه» (Fight Club) فینچر فرهنگ مصرف گرایی را به چالش می کشد. در واقع تعیین جایگاه فینچر در سینمای مدرن کاری دشوار است. وقتی که به این نکته توجه می کنیم که کارگردانان محبوب او به گفته خودش استیون اسپیلبرگ و استنلی کوبریک هستند، سینمای دو بعدی و در کمال ناباوری منحصربفرد او به یک سینمای بسیار ویژه و خاص تبدیل می شود. او یکی از معدود کارگردانانی است که می تواند هویت و زبان سینمایی خاص خودش را در دنیای رسانه های هنری خلق کند. در ادامه این مطلب قصد داریم به بهترین فیلم هایی اشاره کنیم که اگر چه توسط دیوید فینچر کارگردانی نشده اند اما دارای مولفه هایی هستند که ما را به یاد آثار شاخص این نابغه فیلم سازی می اندازند.
۱- خاطرات قتل (۲۰۰۳)
بونگ جون هو یک کارگردان بااستعداد و بزرگ کره ای است که برخی از فیلم های او مانند «برف شکن» (Snowpiercer)، «اوکجا» (Okja) و «میزبان» (The Host) فیلم هایی شناخته شده در سطح بین المللی هستند. با این وجود می توان شاهکار او با عنوان «خاطرات قتل» (Memories of Murder) یکی از بهترین و حیرت انگیزترین فیلم های جنایی و کارآگاهی قرن بیست و یکم است. این فیلم دارای مولفه های نامتعارفی است که با اغلب کلیشه های هالیوودی جور در نمی آید. با شخصیت هایی که به شکلی واقع گرایانه به تصویر کشیده شده اند، داستانی که در طی سال ها اتفاق می افتد و تنشی که مخاطب را گوش به زنگ نگه می دارد، «خاطرات قتل» شباهت های بسیاری را در آن می توان با سبک فیلمسازی دیوید فینچر یافت. فیلم داستان یک سری قتل ها در سال ۱۹۸۶ در کره جنوبی را روایت می کند. فیلم فضایی بارانی و به شکل خاصی تاریک داشته و با ساختار نامشخص ساخته شده که در آن شخصیت های باهوش اما تازه کار به طور مرتب نقش های خود را تغییر می دهند.
عدم درک شخصیت ها باعث می شود که مخاطب لحظات آشفته و ناخوشایندی را با درماندگی و رازآلودگی که در سراسر داستان وجود دارد تجربه نماید. در این فیلم نیز درست مانند فیلم «هفت» (Seven) فینچر، به عنوان یک عنصر تنش آفرین مورد استفاده قرار می گیرد. مانند «زودیاک»، در فیلم «خاطرات قتل» نیز خستگی تعقیب بی پایان و تغییر شخصیت ها در طول سال های متمادی به تصویر کشیده می شود. کارگردان از دادن پاسخ های آسان و سهل الوصول به سوالات مخاطب و شخصیت های فیلم خودداری می کند. همانند فیلم های فینچر، تنشی آرام به طور مداوم مخاطب را می آزارد و درماندگی و ناآرامی شخصیت ها به درون ذهن مخاطب نیز نفوذ می کند. اگر چه «خاطرات قتل» یک جامعه فاسد و از ارزش افتاده و یک سیستم قضایی به طور کامل فرسوده را به نقد می کشد بلکه تنش، شوخی و عناصر دراماتیک را نیز به شیوه ای موثر با هم ترکیب می سازد. با پایان حیرت انگیز و تاثیرگذارش، این فیلم مخاطبش را با شک و سوالاتی بی پایان به حال خود رها می سازد.
۲- مفقود شدن (۱۹۸۸)
«مفقود شدن» (The Vanishing) فیلمی هلندی با عنوان اصلی «Spoorloos» به معنای «بدون رد و نشانه» بود که بر اساس رمانی به نام «تخم مرغ های طلایی» (Golden Eggs) نوشته تیم کرابه ساخته شد و به دلیل فضای آرام و بیروحش نمونه ای کاملاً متفاوت از ژانر تریلر است. یک زوج هلندی، رکس هافمن (جین برووتس) و ساسکیا واگتر (جوانا تر استیگ) برای تعطیلات به فرانسه می روند. در طی سفرشان، ساسکیا به خواب رفته و تحت تاثیر یک خواب عجیب و غریب بیدار می شود. وقتی که خودرو آن ها به دلیل تمام شدن بنزین خاموش می شود، این دو برای کمی استراحت در نزدیک ترین پمپ بنزین توقف می کنند. ساسکیا به فروشگاه پمپ بنزین می رود تا چیزی برای نوشیدن بیاورد اما دیگر بر نمی گردد. سپس فیلم به سراغ ریموند می رود، مردی که او را ربوده است. او در واقع یک معلم شیمی محترم از طبقه متوسط است که مرد خانواده به شمار می آید. اما رفته رفته بیشتر با ذهن آشفته و بیمار او آشنا می شویم و در ادامه تلاش های بی پایان و ناامیدانه شخصیت رکس برای پیدا کردن نامزدش روایت می شود.
«مفقود شدن» یک از تنها فیلم هایی است که می تواند مانند «هفت» و «دختر گمشده» فینچر، تنش را تا لحظات پایانی داستان حفظ کند. این فیلم عدم تعادل روانی شخصیت های داستان را به تصویر کشیده و همزمان از رازآلودی سوال «چه شد؟» سود می برد. بازی خیره کننده برنارد-پیر دونادیو که نقش یک روانی آرام، وسواسی و مصمم را ایفا می کند برای اینکه فضایی شبیه فضای فیلم های فینچر ایجاد شود مناسب بوده است. این فیلم با یک سادگی منحصربفرد توانسته در میان فیلم های کلاسیک ژانر تریلر متفاوت باشد، یک کلاسیک تاریک و غرق کننده که مخاطب را در وسواس شخصیت های به دام می اندازد. در مورد زیبایی و تاثیرگذاری این فیلم همین بس که استنلی کوبریک آن را ترسناک ترین فیلمی که دیده توصیف کرده است. بدون هیچ خشونتی، «مفقود شدن» تاثیری ترسناک و عمیق بر مخاطب می گذارد و با پاسخی هولناک که در پایان داستان داده می شود، «مفقود شدن» برای تمام عمر در گوشه ذهن شما باقی خواهد ماند.
۳- زندانیان (۲۰۱۳)
یک فیلم جذاب دیگر با تنشی آرام و شخصیت پردازی استادانه از دنیس ویلنوو که فیلم های «بلید رانر ۲۰۴۹» (Blade Runner 2049)، «ورود» (Arrival) و «دشمن» (Enemy) را نیز از او دیده ایم. فیلم «زندانیان» (Prisoners) یک شاهکار تکان دهنده است که در سراسر زمان فیلم تنش را در داستان و علیرغم طولانی بودن فیلم حفظ می کند، درست همان کاری که دیوید فینچر در فیلم «بازی» (The Game) انجام داد. فیلم با مفقود شدن دو دختر کوچک آغاز می شود ، دختران دو خانواده ای که برای جشن شکرگزاری شام را در کنار هم می گذرانند. کارآگاه لوکی (جیک جیلنهال) به بررسی ماجرا می پردازد اما نتیجه ای عایدش نمی شود. از طرف دیگر، پدر یکی از دختران گمشده به نام کلر داور (هیو جکمن)، به شدت از بابت سلامتی دختر خود در وحشت بوده و به این نتیجه می رسد که تلاش های پلیس برای شناسایی رباینده و پیدا کردن دختران کافی نیست، بدین ترتیب خود در پی پیدا کردن آن ها و اجرای عدالت بر می آید.
در این حین او خود را در دادگاهی گیج کننده می یابد که مرز بین بی گناهی و جنایتکار بودن در آن مبهم است. این فیلم که همزمان به کارهایی که یک پدر برای فرزندش ممکن است انجام بدهد می پردازد، به شخصیت های وسواسی و مصمم معمول فیلم های دیوید فینچر نیز ادای احترام می کند که در تاریکی یک دنیای بیرحم به دنبال پیدا کردن راه خود هستند. علیرغم طولانی بودن فیلم، مخاطب لحظه ای از ماجرا را از دست نمی دهد و در تمام طول داستان با آن همراه می شود. به طور ویژه نباید بازی خیره کننده هیو جکمن را نادیده گرفت و بازی جیلنهال نیز به خوبی با این بازی هماهنگ می شود. همچنین فیلم برداری بی نقص راجر دیکینز نیز در موفقیت فیلم نقش قابل توجهی را ایفا می کند.
۴- کشوری برای پیرمردها نیست (۲۰۰۷)
جوئل و اتان کوئن فیلم های بی نقص زیادی ساخته اند، و بهترین فیلم مراسم اسکار ۲۰۰۷ با عنوان «کشوری برای پیرمردها نیست» (No Country for Old Men) را باید بهترین مطلق آن ها دانست، فیلمی بسیار پرتعلیق که از سکوت موجود در فضای ماجراها نهایت استفاده را می برد. با تدوین استادانه، ساختار چند لایه و تنش بنیادین، «کشوری برای پیرمردها نیست» شباهت بسیاری به شاهکارهای پر از سکوت دیوید فینچر، به ویژه «هفت» و «زودیاک» دارد. این فیلم که بر اساس رمانی به همین نام نوشته کورمک مک کارتی ساخته شده داستان مردی به نام لولین ماس (جاش برولین) را روایت می کند که کیسه ای پر از پول در صحنه کشت و کشتار قاچاقچیان مواد مخدر پیدا کرده و به سرعت به دردسر می افتد زیرا یک قاتل اجیر شده را در تعقیب خود می بیند.
قاتل اجیر شده، آنتون چیگور (خاویر باردم)، در ماموریت خود بسیار مصمم است زیرا خیال ندارد کارش را از دست بدهد یا بازنشسته شود. در دنیای بدون زمان، پرتنش و خشن برادران کوئن، افراد بیگناه و شخصیت های خلافکار بسیاری در این آشفتگی گرفتار می شوند. بار دیگر راجر دیکینز با دوربین جادویی خود وارد می شود و بر جذابیت فیلم می افزاید. با بازی های خیره کننده خاویر باردم و تامی لی جونز، «کشوری برای پیرمردها نیست» بدون شک از لحاظ تنش، سکوت و فضای منحصربفردش با دیگر فیلم های این فهرست برابری می کند.
۵- خرابه ی آبی (۲۰۱۳)
«خرابه ی آبی» (Blue Ruin) یک فیلم مستقل آمریکایی بی نقص به کارگردانی جرمی سالنیه است که یک فیلم پرتعلیق ساده و آرام است اما مخاطب را به سختی تحت تاثیر قرار داده و آزار می دهد. فیلم فضایی آرام، تاریک و مرموز دارد. این فیلم داستان جستجوی مردی برای انتقام را روایت می کند که به دشمنی مرگبار منتهی می شود و در آن برای نشان دادن خشونت و خون لحظه ای درنگ نمی شود. دوایت مردی است که در می یابد قاتل خانواده اش از زندان آزاد شده و به همین دلیل تصمیم می گیرد که خودش عدالت را به انجام برساند.
شخصیت دوایت بسیار واقع گرایانه ترسیم شده که بر طبیعی و آشنا بودن فیلم می افزاید. ترس و هیجان او را در هر سکانس می توان به وضوح دید. «خرابه ی آبی» مانند بسیاری از فیلم های دیوید فینچر بسیار خشن و سختگیر بوده و انسان را به فکر فرو می برد. داستان فیلم باعث می شود مخاطب در مورد دنیای پر از خشونتی که در آن زندگی می کنیم، قوانین خرید اسلحه و روان تاریک اما پنهان انسان ها تعمق کند.