هنگام ساخت یک فیلم، هدف هر کارگردانی موفقیت در فروش فیلم است. اگر آنها ادعا میکنند که فیلم بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده است، آنها میتوانند مطمئن باشند که چشمان بیننده به طور کامل به پرده سینما دوخته خواهد شد؛ و این دقیقا همان کاری است که جمله: “بر اساس یک داستان واقعی” انجام میدهد و حس کنجکاوی ما را بیدار میکند و باعث میشود که ما بخواهیم هر چه زودتر فیلم را تماشا کنیم. اما آیا همیشه این فیلمها واقعیتها را به درستی و در کمال صداقت به نمایش گذاشته اند؟
به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها، در این مطلب با برترینها همراه باشید تا به معرفی فیلمهایی که بر اساس داستانهای واقعی ساخته شده اند بپردازیم که کارگردانها تغییرات خاصی را در اصل داستان ایجاد کرده اند.
یک ذهن زیبا (۲۰۰۱)، ران هاوارد
این فیلم که با بازی راسل کرو ساخته شده است، زندگی برنده جایز نوبل “جان فوربس نش” را نشان میدهد. با این حال، این فیلم قسمتهایی را دارد که به طور کلی واقعی نیستند. برای مثال، نش هنگامی که برنده جایزه نوبل اقتصاد شد، سخنرانی نکرد، اما در فیلم او سخنرانی میکند. او همچنین هیچ همکاری با وزارت دفاع ایالات متحده نداشت. این فیلم همچنین او را به عنوان یک پدر نمونه معرفی میکند، در حالی که که این دور از حقیقت بود. او یک پسر داشت که هیچ گاه از او مراقبت نکرد.
پیانیست (۲۰۰۲)، رومن پولانسکی
مردی که پشت داستان واقعی فیلم پیانیست قرار دارد، ولادیسوف شپلمن است. او در کتاب خاطرات خود بیان میکند که در ورشو متولد شده است و تمام عمر خود را آنجا گذرانده است. با این حال خیابانی که در فیلم نشان داده میشود در شهر کراکوف قرار دارد. در این مورد، تولیدکنندگان هیچ گزینهای را نمیتوانستند برای تغییر محل فیلمبرداری نداشتند، زیرا هیتلر ورشو و کل پایتخت لهستان را نابود کرد. پولانسکی مجبور شد تا شهر قدیمی ورشو را در آن زمان دوباره بسازد و این کار را بر اساس نقاشیهای “کانالتو” هنرمند ایتالیایی انجام داد که خیابانهای این شهر را در آثاراش به تصویر کشیده بود.
دست نیافتنیها (۲۰۱۱)، الیور ناکاشه و اریک تولدانو
در فیلم، “فیلیپ پوزو” مردی است که همسر خود را از دست داده است، اما در واقعیت، او زمانی که دچار حادثه شد و فلچ شد، هنوز هم با همسر خود زندگی میکرد. همسر فیلیپ یک زن ثروتمند بود و ۳ سال بعد از حادثهای که برای فیلیپ اتفاق افتاد، فوت کرد. هم چنین آنها دو کودک را به فرزند خاندگی پذیرفتند که در فیلم حذف شدند. پایان فیلم هم با واقعیت تطابق نداشت. فیلیپ به مراکش به جایی که دوباره طعم عشق را چشید، نقل مکان کرد و با زنی که دو دختر داشت ازدواج کرد. هم چنین عبدالعلی تولو که برای نگه داری از فیلیپ استخدام شد دارای اصلیتی الجزایری نبود نه سنگالی.
فرار از آلکاتراز (۱۹۷۹)، دان سیگل
این فیلم، یکی دیگر از فیلمها بر اساس داستانهای واقعی است که تقریبا تماما بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده است. این موضوع ممکن است به این دلیل باشد که در این مورد، واقعیت تقریبا از داستان پیشی میگیرد، بنابراین نیازی به افزودن اتفاقات غیر واقعی به فیلم نبود. این فیلم داستان فرانک موریس، جان آنگلین و برادران کلارنس است که موفق شدند از زندان آلکاتراز فرار کنند. تا به حال هیچ کس به طور دقیق نمیداند که آیا آنها زنده ماندند یا نه. با این حال چند سال بعد یک نامه پیدا شد که ادعا شد توسط جان آنگلین نوشته شده است و در آن نامه او تایید کرده بود که ۳ نفر از آنها توانستند زنده بمانند.
با این حال، صحنههایی که در زندان آلکاتراز فیلم برداری شدند، دارای تغییرات کمی بودند. سلولهایی که در فیلم نشان داده میشود همان سلولهای اصلی زندانیان نبودند. هم چنین اگر موفق به دیدن زندان آلکاتراز بشوید میتوانید حفرهای که آنها موفق به فرار از آن شدند را ببینید.
هاچی: داستان یک سگ (۲۰۰۹)، لاسه هالستروم
بزرگترین تفاوت بین داستان واقعی و فیلم هالیوودی تولید شده این است که داستان واقعی در توکیو اتفاق افتاد، در حالی که در فیلم در ایالات متحده است. یکی از تفاوتهای دیگر، دلیل مرگ یکی از شخصیتهای اصلی داستان است. پروفسور “هایدسابرو اونو” بعد از یک خون ریزی مغزی در گذشت در خالیکه در فیلم پروفسور “پارکر ویلسون” از حمله قلبی مرد. در نهایت، “هاچیکو” سگی که شخصیت اصلی داستان بود در فیلم در ایستگاه قطار پیدا میشود، در حالیکه در واقعیت هاچیکو از فروشگاه حیوانات خانگی خریداری شد.
۱۲۷ ساعت (۲۰۱۰)، دنی بویل
“آرون رالستون” مردی که پشت قضیه این داستان وحشتناک قرار دارد، ادعا کرده است که فیلم چنان دقیق و از روی واقعیت ساخته شده است که میتوان آن را یک مستند واقعی نامید. تغییرات بسیار کوچکی در داستان داده شد. یکی از آنها مربوط به فینال داستان فیلم است، جاییکه رالستون در واقعیت دو مسافر را میبیند و فقط به آنها چند تکنیک کوهنوردی را نشان میدهد و آنها را مثل فیلم به سوی تالاب پنهان نمیفرستد.
درجست و جوی خوشبختی (۲۰۰۶)، گابریل موچینو
پسر کریس گاردنر هنوز یک نوزاد بود زمانی که اتفاقاتی که فیلم از آنها الهام گرفته است، روی داد. در فیلم او با یک پسر ۵ ساله جایگزین شده است. تهیه کنندگان به این خاطر این تغییر را در داستان ایجاد کردند تا بینندگان فیلم احساسات و بازتابهای روابط او و کریس را در سراسر فیلم ببینند.
اگه میتونی منو بگیر (۲۰۰)، استیون اسپیلبرگ
فرانگ آبیگنل، شخصیت اصلی در زندگی واقعی از خانه فرار میکند و هرگز دوباره پدرش را نمیبیند. با این حال، اسپیلبرگ آن را در فیلم تغییر داد. این موضوع به افزودن درام به فیلم با نشان دادن روابط او و پدرش کمک کرد. تفاوت دیگری که بین واقعیت و فیلم وجود داشت، راهی بود که فرانک در مسیر پرواز برگشت به آمریکا از فرانسه برای فرار استفاده کرد. فرانک از طریق قسمت عقبی هواپیما فرار کرد نه از طریق دستشویی که در فیلم نشان داده شده است.
من تونیا هستم (۲۰۱۷)، کریگ گیلسپی
فیلم داستان اسکیت بازی به نام “تونیا هاردینگ” و رقابتش در برابر “نانسی کریگان” که نه تنها هم تیمی او بود، بلکه سرسختترین رقیب او نیز محسوب میشد. در ژانویه ۱۹۹۴ همسر سابق تونیا به نانسی حمله کرد و اگرچه تونیا هرگونه دخالت در تجاوز را رد کرد، با این حال هنوز هم محکوم شد. او همچنین از ورزش حرفهای اسکیت منع شد. این فیلم همچنین به بی گناهی تونیا کمک میکند، اما با این حال نظرات مخالف را نیز ارائه میکند. به این ترتیب، این فیلم به بیننده اجازه میدهد تا انتخاب کند تا سخنان کدام طرف را بپذیرد.
اهمیتی ندارد که به خاطر خوشایند بینندگان، موفقیت بیشتر در باکس آفیس و یا به خاطر پیشبرد پیشامدهای های داستان باشد. در هر صورت ما نمیتوانیم که همه چیزها و اتفاقاتی را که در فیلم میبینیم به صورت دقیق بر اساس داستان واقعی آن بدانیم.