مقدمه : داستان فیلم در دهه 80 میلادی در شهر گاتهام روایت میشود.در این شهر مردی به نام آرتور فلک که دچار نوعی بیماری روانی-ذهنی است با مادر خود زندگی می کند . آرتور که در وضعیت بدی به سر میبرد، بعد از وقایع متعدد از جمله مورد حمله قرار گرفتن توسط سارقان گاتهام، تصمیم میگیرد که زندگی خود را تغییر دهد که این اقدامات او به مرور منجر به شورش مردم فقیر علیه ثروتمندان در گاتهام میشود و …
جوکر در ظاهر ویژگی های یک فیلم فلسفی و روان شناسانه را دارا می باشد اما فقط یک فیلم روانشناسی است ، در ویژگی های بیرونی فیلم با یک فیلم روان شناسی طرف هستیم ، از مشکلات روحی و ذهنی آرتور تا بیماری ذهنی او ، همچنین شخصیت هایی که به آرتور حمله می کنند و او را مورد اذیت و آزار قرار میدهند و در نهایت مادر وی ، اما در باطن هم فیلم از ویژگی های روان شناسانه بهره می برد و سعی میکند خود را فلسفی جلوه داده و محتوا و پیام های خطرناک خود را از طریق حقه های روان شناسی بر ذهن مخاطب که درگیر نقش آفرینی عالی خواکین فینکیس و تکنیک های کارگردان و شعار های فیلم است غالب کند .
مطالبی که در ادامه بیان میشود بیشتر مطالب سیاسی و اجتماعی هستند تا سینمایی اما با توجه به محتوای فیلم جوکر و هدف خطرناک آن بیان این مطالب ضروری می نماید.
فیلم جوکر در پیامی که به مخاطب میدهد صادق نیست و پیام های در تعارض با هم سر میدهد
از یک طرف فیلم در ظاهر سرمایه داری را هدف گرفته ، سرمایه داری بی نقص نیست اما بهترین و منطقی ترین نظام حاکم بر دنیاست، نظام های سرمایه داری مثل آمریکا و اروپای غربی و … بالاترین سطح رفاه را دارد اما دشمنان این نظام ها ، سوریه ، ایران ، کره ی شمالی ، لیبی ، کوبا ، ونزوئلا و … ، اکثرا نظام های چپی بر آن حاکم هستند ، نظام هایی که با شعار برابری و … به قدرت رسیدند اما کشور و جامعه ی تحت حاکمیت خود را به نابودی کشاندند
هم تاریخ و هم علم جامعه و سیاست نشان میدهند که هیچگاه ممکن نیست تمام افراد یک جامعه با هم و همزمان از لحاظ اقتصادی و فرهنگی پیشرفت کرده و بالا بیایند. پیشرفت همواره به ناگزیر با نابرابری و حتی تشدید نابرابری همراه است چرا که پیشرفت همواره از بخش خیلی کوچکی از جامعه شروع میشود و تنها به تدریج و پس از گذشت زمان است که به دیگر بخشهای جامعه تسری مییابد و خیلی وقتها هم صد درصد جمعیت را در بر نمیگیرد یا دستکم به طور مساوی بهرهمند نمیسازد.
رکود و ورشکستگی اقتصادی کشورهای کمونیستی و عقب افتادن آنها در عرصه پیشرفت فنآوری را به خوبی میشود با همین دیدگاه تحلیل کرد. همچنین میشود عقبتر رفت و زمینههای شکست اقتصادی ژاکوبنها پس از انقلاب فرانسه و همچنین ریشهها و نتایج محتوم تفکر ضد پول و تجارت آناباپتیستهای آلمان در عصر لوتر را شناسایی کرد. آناباپتیستها با اینکه شورشی و انقلابی بودند اما در ضدیت و ستیزشان با پول و تجارت با ارتجاعیترین لایههای کاتولیکها همداستان بودند.
تفکری که به دنبال برابری در نتایج است، بطور اتوماتیک و ساختاری راه پیشرفت در فرهنگ، اقتصاد و فناوری را مسدود میسازد. تصادفی نیست که برابرترین جوامع از لحاظ بهرهمندی رفاهی و همسانترینشان از لحاظ فرهنگ و سبک زندگی، بدویترین، عقب ماندهترین و کوچکترین جوامع مربوط به هزاران سال پیش بودهاند.
در ظاهر جوکر ضد نظام سرمایه داریست به طوری که حتی در دانشگاه های ایران به طور جوگیری به اکران و تحلیل فیلم می پردازند ، این فیلم مثل سرطان برای جامعه ی غربی است و محتوای خطرناک و بی ثبات کننده ای دارد.
از طرف دیگر با وجود این که فیلم در ظاهر ضد نظام سرمایه داری است ، در پایان تمام مشکلات را بر گردن مردم (به خصوص طبقه ی ضعیف ) می اندازد و آن ها را مسئول تمام مشکلات نشان میدهد و حاکمان و طبقه ی ثروت مند نقشی در نا عدالتی و مشکلات ندارند (البته این پاکی مسئولین و گوش به فرمان بودن قهرمانان به حاکمان و مجریان قانون از مهم ترین اصول فیلم های کمیک است) باز هم این دو گانگی و تناقض را می توان در حکومت های مختلف جهان جستجو کرد ، از احساسات مردم بر علیه خودشان استفاده کنند و به اسم برابری از مردم سو استفاده کنند و منابع جامعه و کشور را به غارت ببرند بهترین مثال آن هم ونزوئلا :ماریا گابریلا دختر 39 سالهی چاوز (رئیس جمهور قبلی ونزوئلا ) 4 میلیارد و 200 میلیون دلار ثروت دارد. مارکسیستها و چپگرایان گمان میکنند که به حکومت رسیدن طبقه کارگر و فرودست و یا حزبی مجهز به ایدئولوژی سوسیالیستی، واقعیات اجتنابناپذیر مربوط به سیاست، اقتصاد و ماهیت نوع بشر را زیر و رو خواهد کرد. آنها معتقدند که میتوانند ماهیت سلطه محور و سلسله مراتبی سیاست، قوانین عرضه و تقاضا و محدودیت منابع در اقتصاد و سرشت تنوعطلب و برتری جوی افراد انسانی را از میان بردارند.
هم تاریخ و هم خرد نظری بشر نشان دادهاند که نادرست تر و خطرناک تر از این سودا وجود ندارد. آنها با نادیده گرفتن واقعیتهای بنیادین جامعه انسانی، امکانهای واقعی برای کنترل و تعدیل سلطه، نابرابری و فقر را نابود کرده و ناگزیر وضعیت را به گونهی انفجارآمیزی وخیمتر میسازند.
از سوی دیگر به وضعیت امروز ونزوئلا نگاه کنید: حکومت چاوز-مادورو در شرایطی که کشور را به گرسنگی همگانی و مرز امحاء بیولوژیک رسانده و با جنبش مردمی گستردهای روبرو است که حمایت خارجی نیرومندی هم دارد، باز هم مقاومت میکند. نکته مهم اینجا است که هنوز هم بخش قابلتوجهی از طبقه فقیر ونزوئلا برای حمایت از مادورو به خیابان میآید. نابخردترین و بی کفایتترین حکومت سیاره در آغاز کار خود بر پایگاه مردمی نیرومندی استوار بوده و هنوز هم بخش قابل توجهی از آن را حفظ کردهاست. نتیجهای که میگیرم آن است که بدترین و خطرناک ترین نوع حکومتها “مردمیترین” آنها هستند. به عبارت دقیقتر بدترین نوع حکومتها، آنهایی هستند که پایه اجتماعی آنها بر طبقه فقیر و بسیج سیاسی آن متکی است.
شاید به نظر دیوانگی آید که کمپانی سرمایه داری مثل وارنر براوز فیلمی با نگرش چپی جنبشی (و حتی انقلابی ) بسازد، شاید در ظاهر نظام سرمایه داری برای ثروتمندان نظام مطلوبی به نظر آید اما فراموش نکنید که در نظام چپی مثل شوروی قدرت مندان به نام طبقه ی کارگر و فقیر به قدرت رسیدند و کشور را غارت کردند و کشور روسیه که از لحاظ منابع طبیعی و معدنی در دنیا بی نظیر و صدر نشین بود اما مردم آن به نان شب محتاج بودند ، در نظام سرمایه داری ، سرمایه دار باید مالیات بدهد و آن مالیات صرف خدمات عمومی میشود اما در نظام ضد سرمایه داری سرمایه دار تعریف نشده است (اما قطعا وجود دارد) که مالیات بدهد .
گالینا دختر برژنف(رهبر شوروی که شوروی را به سمت نابودی کشاند) از طریق تجارت غیر قانونی الماس و سنگ های قیمتی با اروپا در دههی هفتاد میلادی برای خود زندگی افسانه ای ترتیب داده بود. و سهم مردم از ثروت های بی کران شوروی و روسیه ایستادن در صف گوشت و نان بود و زندگی فقیرانه . فیلم جوکر هم هدفی جز فریب مردم ندارد.
با توجه به موارد ذکر شده بالا میتوان چنین نتیجه گرفت که ساخته تادفیلیپس اگرچه ادعا انتقاد اجتماعی را دارد اما از انجام آن عاجز است. زیرا نقد زمانی اتفاق می افتد که خالق هر اثر هنری در ابتدا به شناخت دقیق و قابل تحلیلی از سوژه مورد نظر خود برسد که در جوکر عملا چنین اتفاقی رخ نمیدهد. در فیلمی به مانند جوکر برای آنکه بتوان از پس داستانش نقدی تند و تیز و تاثیر گذار را مشاهده نمود میبایست هر سه ضلع مورد نیاز (مردم/رهبر اعتراض ها/ مسئولین جامعه یا همان قشر مرفه) درست و با مختصاتی ملموس برای مخاطب پرداخت شوند. حال آنکه جوکر تنها به معرفی دقیق جوکر (رهبر یا نماد اعتراض ) میپردازد و از دو ضلع دیگر غافل میشود.جوکر به واقع آرتور را در کلوز آپ و درطرف مقابل مردم و قشر مرفه را در لانگ شات تصویر میکند.
جوکر متاسفانه تصویری بد و کاریکاتور گونه از مردم عادی و قشر ثروتمند گاتهام ارائه میدهد. مردمی که مشخص نیست مشکلشان دقیقا چیست و چه میخواهند و چرا طلبکارند؟ آنها در اوایل فیلم نسبت به فرد ضعیف و بی آزاری همچون آرتور رحم و مروت ندارند. او را کتک میزنند. از شوخی هایش استقبال نمیکنند و برای به دست آوردن جایگاه شغلی او برایش توطئه میکنند. همین مردم سیاه و بد سرشت در دقایق انتهایی آشوبی عظیم برپا کرده و توماس وین (به عنوان نماینده ثروتمندان گاتهام) را نیز ترور میکنند. آنها نه به فقیر رحم میکنند و نه به غنی. ما هیچگاه درک نمیکنیم موضع و هدف آنها دقیقا چیست… فیلیپس تصویری تخت و تک بعدی و پست از آنها ارائه میکند. فیلم متاسفانه توان نزدیک شدن به قشر مرفه را هم ندارد، اگرچه در میانه فیلم با پیش کشیدن خط داستانی نامه نگاری مادر آرتور با توماس وین سعی میکند تعلیق ایجاد کند و مخاطب را نسبت به وین بدبین کند اما در انتها و با رو شدن حقیقت آن مسئله نیز رنگ میبازد. تاد فیلیپس گویا میخواهد از دل نامه نگاری و سایه شک آرتور نسبت به توماس وین نوک پیکان انتقاد را به سمت وین بگیرد اما در انتها گویی از نیت خود پشیمان شده و با تغییر مسیری ناگهانی هر چه رشته بود را پنبه میسازد.
هنرنمایی فینیکس مهیب و تکان دهنده جلوه میکند. فینیکس با توجه به شرایط متفاوت آرتور در مقاطع مختلف فیلم ،بازی متفاوتی نیز ارائه میدهد ،همچون زمانی که در یک سکانس خیالی خود را در میان حاضران اجرای استند آپ میبیند : خنده ها و نگاههای معصوم او همچپن کودکی است که مورد تشویق والدین قرار گرفته یا در طرف مقابل پس از فروپاشی روانی و حضور در خانه همسایه سیاه پوست خشم و نفرت را بروز میدهد.خشمی که در چشمان و حتی نوع راه رفتن و نفس نفس زدنهای او عیان میشوند. در سکانس مربوط به فرار در تیمارستان نیز نوع دویدن او و نحوه حرکت پاهای او هنگام فرار همچون دلقکان سیرک تعبیه میشود.
اما جوکر هرچقدر در فیلمنامه لنگ میزند در اجرا سرپا و سرگرم کننده جلوه میکند تا مشکلات بیان شده بالا در نگاه نخست به چشم نیایند . به عنوان مثال:اولین نما فیلم با حرکت دوربین به سمت آرتور فلک آغاز میشود و شاهد نما بسته ای از چهره متناقض او هستیم. نکته بارز در چهره آرتور چشمان غمگین و تلاش او برای آوردن خنده بر لبهایش است. تناقضی که نشان در درون پر تلاطم و پر ابهام او دارد.
بعد از کتک خوردن آرتور توسط چند نوجوان مزاحم نیز دوربین کار خود را با نما بسته ای از آرتور آغاز میکند سپس به آرامی از سوژه مورد نظر دور گشته و نمام تمام قدی را از آرتور شاهدیم درحالیکه او توسط سطل و کیسه های زباله احاطه گشته است. تابلو شکسته شده نیز به عنوان نمادی از امید و آرزوی برباد رفته آرتور در قاب نمایان است. در این حال نام اثر با فونت فوق درشت بر صفحه ظاهر میشود و تمام قاب را پوشش میدهد. در ادامه از نام تیتراژ به نمایی از خنده های عصبی آرتور در مطب دکتر کات میخورد. میزانسن مطب روانشناس نیز جالب تعبیه شده است:حجم انبوهی از پرونده و کاغذهای مربوطه و.. نشان از محبوس شدن آرتور و روانشناس در زندان جامعه دارند.
مثال دیگر از حرکت دوربین در سکانس تماشا استند آپ در کلوپ رخ میدهد که در آن دوربین کار خود را با نمایی مدیوم لانگ از جمعیت حاضر در صحنه آغاز کرده و با حرکت مابین افراد حاضر به آرتور نزدیک شده و نما بسته ای از او را شکار میکند. این حرکت وسعت دید مخاطب را از کل به جز تغییر میدهد.(در راستا محوری بودن نقش آرتور در جامعه)
در دقایق انتهایی و پس از قتل دنیرو نیز ابتدا نما بسته از یک مانیتور خبری گرفته میشود. دوربین از آن دور میشود و به مرور شاهد مانیتورهایی دیگر در قاب هستیم که همگی مشغول پوشش خبر قتل هستند. در انتها در چند ردیف منظم و کنار هم مانیتورهایی را شاهدیم که یکصدا بازتاب دهنده اوضاع خطرناک موجود هستند.(نمایی که به خوبی نشان از آشفتگی و هرج و مرج موجود در گاتهام دارد)
سکانس اتوبوس به عنوان سکانس معرف از گاتهام را به یاد آورید : آرتور در این سکانس تنها فردی از جامعه است که به فکر شاد کردن یک کودک است. باقی مردم بی تفاوت نشسته اند و در دنیا خود غرق هستند. گویا شادی مردم فقط دغدغه آرتور است، نما مدیوم لانگ که در آن شاهد تنهایی و جدا افتادگی آرتور هستیم. نماهایی تک نفره از آرتور در خیابان به نشانه تفهیم موقعیت آرتور و تک افتادگی او در جامعه نیز حضور دارند: همچون نما تمام قد از راه رفتن او در پیاده رو و حضور زباله های رها شده در گوشه قاب یا نمایی که در آن آرتور مشغول لگد زدن به سطل زباله میشود بازهم گویا آرتور گرفتار و محبوس انبوه زباله هاست و کسی به یاری او نمی آید.نما مربوط به بالا رفتن از پله های پرتعداد و صعب العبور شهر هم مثال دیگری از انزوا آرتور است: زاویه دوربین از پایین موقعیت آرتور و پله را شکار میکند تا عظمت پله ها و دشواری پیمودن آن نمایان باشد .
میزانسن سکانس قتل داخل مترو نیز به درستی موقعیتی ملتهب را تصویرسازی میکند: خاموش و روشن گشتن پیاپی لامپهای واگن به لحاظ بصری هشدار دهنده جلوه میکنند و خبر از وقوع حادثه ای شوم را میدهند. همچنین به مرور صدا خنده های غیر عادی و بلند آرتور بر دیگر صداها غالب شده تا موقعیت به شکل ملتهب تری در آید.
تضاد در نماهای قبل و بعد از قتل مادر آرتور نیز به کمک نورپرداری و رنگ محقق میشوند: در نماهای مربوط به قبل از کشتن مادر، آرتور را در نماهایی تکنفره و غالبا با نورپردازی خفیف شاهدیم. تنها نور موجود در صفحه از طریق تلویزیون یا چراغ خواب متصاعد میشوند اما در طرف مقابل و پس از انجام قتل گویا نور و نشاط و امید به زندگی آرتور ورود میکنند. همچون نمایی که در آن آرتور در حمام مشغول رقص میشود. رنگهای سبز و صورتی دیوار خودنمایی کرده و همچنین نور گرما بخش آفتاب از پنجره به داخل می تابد.
نما دیگر نیز نما تمام قد آرتور در سالن برنامه تلویزیونی است: حضور آرتور در مقابل پرده های رنگارنگ سالن شامل رنگهای آبی و قهوه ای و نارنجی ….که این نما نیز پس از قتل مادر نمایش داده میشود تا بازهم بر حضور رنگهای گرم و پر حرارت پس از انجام قتل تاکید شود میزانسن سکانس کشتن مادر نبز در نوع خود جالب است: حضور پنجره و نوری که از آن به داخل میتابد به نوعی نشانه تغییر و افق تازه در زندگی آرتور است (با توجه به از بین بردن عامل اصلی تمام مشکلات و بدبختی های آرتور) نما فکر شده دیگر نما مدیوم لانگی است که در آن شاهد هجوم دسته جمعی پلیسان به سمت معترضان هستیم. در این نما آرتور درست برخلاف جهت حرکت نیرو پلیس به سمت خروجی مترو در حال حرکت است. این نما به درستی نشان از موقعیت برتر آرتور نسبت به سایرین دارد. او تغییر ایجاد کرده و با وجود نقش مهمی که در این تغییر دارد خود بدون استفاده از ماسک و با شمایل همیشگی خود مشغول قدم زنی میشود.
جوکر هیث لجر و جوکر واکین فینکس هردو زخم خورده تاریکی ها و بی عدالتی های جامعه هستند اما تفاوت های آن ها در اهداف و ذات شخصیت انکار ناپذیر است. در اینجا خبری از جوکری نیست که به دنبال هرج و مرج و بی هدفی باشد. بتمنی وجود ندارد که جوکر به دنبال نابود کردن ذات قهرمان او باشد. ما با جوکری طرف هستیم که بدنبال انتقام است. انتقام از کسانی که زندگی او را اینگونه تلخ و نابود کرده اند. و اینگونه بجای تهدیدی برای مردم شهر تبدیل به نمادی برا آن ها و انگیزه ای برای اعتراضات آن ها میشود. نکته ای کلی درباره شخصیت جوکر(نه فقط جوکر واکین فینکس) وجود دارد و آن این است که جوکر در حقیقت یک شخص نیست؛ یک نماد است. نمادی از هرج و مرج. جوکر میتواند هرکدام از ما انسان ها باشد که در فراز و نشیب های زندگی راه خود را گم کرده.
به عنوان جمع بندی میتوان چنین برداشت کرد: بیشترین مشکلات فیلم در ایرادات و ضعف های فیلمنامه و تناقضات آن بخصوص در نیم ساعت پایانی ست. اگر بخواهیم صادق باشیم در طول فیلم مشخص نیست که مشکل از مردم است یا قشر سرمایه دار و حاکم بر جامعه، در نگاه اول این یک اثر اعتراضی است که نظام سرمایه داری را نشانه میگیرد اما وقتی دقیق تر به مسئله نگاه کنیم، مشخص است که مردم عادی نیز چندان بیگناه و مظلوم نیستند، برای مثال در اوایل فیلم کسانی که آرتور را آزار داده و کتک میزنند یا در سکانس های پایانی فیلم، که شخصی از میان مردم عادی پدر و مادر بروس وین را جلوی چشمانش میکشد.
جوکر فیلمی است که موفق میشود با اتکا به قدرت بازی فینیکس و همچنین تسلط تادفیلیپس در چیدمان میزانسن و نحوه دکوپاژ در کارگردانی بدل به اثری جذاب و دیدنی شود. هرچند در بطن فیلمنامه خود دچار سستی و کم کاری هم باشد .
نویسندگان : امید سلیمی. علیرضا خوشصدا . محمد رضایی
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید