نیکلاس اسپارکس نویسنده ای که به نوشتن رمان های رومانتیک در امریکا معروفه و کتاب هاش طرفدارن زیادی هم داره. نمونه وطنی آقای اسپارکس رو نویسنده ای به اسم مودب پور میشه عنوان کرد. شخصی که داستان های عاشقانه با قلم عامیانه اش طرفداران زیادی بین دختر های تین ایجر کشورمون پیدا کرده. اغلب داستان های آقای اسپارکس هم عمق چندانی نداره ولی از اونجا که طرفداران کتاب همیشه به فیلم های ساخته شده از روی آثار این نویسنده روی خوش نشون دادن هالیوود همچنان به ساختن فیلم از روی آثار این نویسنده ادامه میده. فیلم هایی که تبدیل به ملودرام های آبکی میشدن و هدفی جز احساساتی کردن تماشاگر نداشتن. فیلم هایی که همگی آثار نسبتا ضعیفی بودن و منتقد ها هیچ وقت روی خوش به اونها نشون ندادن (شاید یک مورد ؛ دفترچه یادداشت).
داستان فیلم درباره یک سرباز نیروی دریایی امریکا ست به اسم لوگان که توی عراق عکس یه دختر رو پیدا میکنه. عکسی که به نظر میاد متعلق به یکی از سرباز های خودی باشه. این عکس بارها به نوعی جون لوگان رو نجات میده و با خودش عهد می کنه وقتی به خونه برگشت صاحب عکس رو پیدا کنه و از اون تشکر کنه. سرانجام لوگان به خونه برمیگرده البته با کلی خاطرات عذاب آور و هرجور هست محل زندگی دختر رو پیدا می کنه و ….
ساخته شدن فیلم lucky one در ادامه روند ساخت فیلم از روی نوول های نیکولاس اسپارکس بود و با همون فرمول همیشگی که بار ها امتحانشو پس داده. کارگردانی فیلم رو scott hicks به عهده داره که بیشتر تو تلویزیون کار کرده و یکی دوتا فیلم کمدی درام داره که آثار قابل توجهی هم نیستند. برای نقش اول فیلم زک افرون انتخاب شده با چهره ای متفاوت و نقشی متفاوت تر از نقش هایی که تا به حال بازی کرده. افرون خیلی سعی داره از نقش اون کودک بازیگر رقصنده ای که در سری فیلم های دبیرستان موزیکال باهاش معروف شده خودشو بکشه بیرون. جدیدا هم نقشی در فیلمی مستقل به همراه نیکول کیدمن و جان کیوزاک به عهده گرفته. نقش مقابل افرون رو بازیگر تازه کاری به اسم Taylor Schilling به عهده داره که قبلا اسمش رو هم نشنیده بودم. این خانم بازیگری رو از سال 2007 آغاز کرده و خوش شانس اولین نقش مهم حرفه ایش تو هالیوود بوده. خوشبختانه دو بازیگر اصلی فیلم انگیزه های زیادی برای اجرای خوب نقششون داشتن. افرون که می خواد خودشو به عنوان یه بازیگر جدی و توانا مطرح کنه تیلور چیلینگ هم که نقش رو برای خودش فرصت بی نظیری میدیده. هردو بازیگر تلاش زیادی برای نقششون کردن درسته که بی تجربه گی در صحنه های دونفرشون به چشم میاد ولی بازیشون آزار دهنده نیست و قابل قبول بوده. مشکل فیلم فیلمنامه نسبتا ضعیف ؛ دیالوگ های نه چندان معقولانه و اتفاقات مسخره فیلم به خصوص در نیمه دوم اون هست. نقش های مکمل که اصلا خوب پرداخت نشدن و مشخصه که قربانی نقش های اصلی فیلم شدن. مادربزگ بث یه شخص خنثی ست که جز نصیحت و ترغیب بث به توجه به لوگان کار دیگه ای نداره و دلیل اعتماد ایشون به لوگان از اون ابتدای فیلم اصلا منطقی نیست. شخصیت منفی فیلم یعنی همسر سابق بث که کلانتر هم هست به شدت تیپیکاله.
نیمه دوم فیلم به شدت کلیشه ای میشه و روند اتفاقات به صورتی هست که تا انتهای فیلم قابل پیش بینیه. کارگردانیه اسکات هیکس قابل قبوله و من مشکل اصلی رو فیلمنامه می دونم که با توجه به اینکه یه فیلم سفارشی هست کارگردان کار بیشتری هم ازش بر نمیومده. از دوبازیگر بی تجربه فیلم بازی های قابل قبولی گرفته. نکته مثبت فیلم فیلمبرداری به شدت زیبای فیلمه که واقعا تصاویر زیبایی ثبت شده. فیلمبردار به خوبی از مناطق و طبیعت زیبای نیو اورلئان استفاده کرده.
حرف آخر اینکه خوش شانس فیلم متوسطی که برای یه بعد از ظهر تعطیل کنار همسر یا دوست دخترتون می تونه گزینه خوبی باشه. به هیچ وجه انتظار یه فیلم عمیق با کارکتر های هوشمندانه و دیالوگ های قوی رو نداشته باشید و سعی کنید از تصاویر زیبای فیلم و رومنس فیلم (البته اگه تونستید) لذت برید. فیلم اصلا در حد دفترچه یادداشت (فیلمی دیگر از کتاب آقای اسپارکس که به نظرم بهترین فیلم اقتباس شده از روی کتاب های این نویسنده هست ) نیست ولی به بدی فیلم جان عزیز یا آخرین آهنگ هم نیست. امتیاز من به فیلم6.5 /10
نیما بخت