داستان کوتاهی درباره عشق – A short Film About love ( دیالوگ های ماندگار )
– چرا آدما گریه میکنن؟ تو نمیدونی ؟ تو هیچوقت گریه نکردی؟ + فقط یه بار خیلی وقت پیش. وقتی که اونا ولت کردن رفتن؟ مردم به دلایل مختلفی گریه میکنن. وقتی …
جادوگر شهر اُز ( The Wizard Of OZ )
ﻣﺘﺮﺳﮏ: «ﻣﻦ ﻣﻐﺰ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺗﻮ ﺳﺮﻡ ﭘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﺎﻟﻪ!» ﺩﻭﺭﻭﺗﯽ: «ﺍﮔﻪ ﻣﻐﺰ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﭘﺲ ﭼطوری ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟» ﻣﺘﺮﺳﮏ: «خب… بعضی ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻐﺰ ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻦ! نمیزنن؟!»
آپارتمان – the apartment ( دیالوگ های ماندگار )
اون یه دروغ گوئهولی این قسمت بد قضیه نیستTقسمت بد اینه ک من هنوز دوسش دارم!
بهمن ( دیالوگ های ماندگار )
– من همیشه سعی کردم از همه چیز سر در بیارم –خوب نیست… بعضی وقتا باید به روی خودت نیاری که میدونی!
ماه تلخ – Bitter Moon ( دیالوگ های ماندگار )
تو وجود هر آدمی رگه هایی از دگرآزاری وجود داره ، این حس زمانی بیدار میشه که میفهمی یه نفر عاشقته!
هفت روانی – Seven Psychopaths ( دیالوگ های ماندگار )
زکریا :سه شنبه میام اونجا می کشمت! مارتی :خوبه سه شنبه وقتم خالیه!
بیردمن – Birdman ( دیالوگ های ماندگار )
ریگان: ما چرا جدا شدیم؟ سیلویا: چون تو یه چاقوی آشپزخونه به طرفم پرت کردی و یه ساعت بعد داشتی می گفتی دوسم داری. ریگان! اگه من اون کمدی مسخره تو و …
تلقین – Inception ( دیالوگ های ماندگار )
آدریان: «چرا اینقدر برات مهمه که خواب ببینی؟ » کاب: «بخاطر اینکه توی رؤیاهام ما با هم هستیم. »
چپی – Chappie ( دیالوگ های ماندگار )
دیان : چرا ساکتی .. چرا جواب نمیدی چپی؟ چپی : بابایی همه چیز رو دربارت بهم گفت دیان .. گفت که برام یک بدنی درست کردی که میمیره دیان : منظورت …
شاه کروئل – King Creole ( دیالوگ های ماندگار )
نلی: شاید روزی بخاطر یه اتفاق، بازم همدیگه رو دیدیم. دنی: میشه بگی اون اتفاق کجا ممکنه بیفته؟! تا من، حتماً اونجا باشم!