« من پیش از تو » نام کتاب معروف و پرفروشی است که در سال 2012 توسط جوجو مویز منتشر شد و در صدر پرفروش ترین آثار سال قرار گرفت و جوایز بسیاری هم برای این نویسنده به ارمغان آورد. موفقیت و محبوبیت کتاب عاشقانه خانم مویز به حدی بود که تصمیم گرفته شد تا اقتباسی سینمایی از روی آن صورت بگیرد که با توجه به تعداد زیاد طرفداران این داستان، تصمیم قابل پیش بینی بود. این کتاب در ایران هم توسط خانم مریم مفتاحی و توسط انتشارات « نشر آموت » در اختیار علاقه مندان به دنیای کتاب قرار گرفته که اتفاقا یکی از پرفروش ترین کتاب های بازار ایران نیز بوده است.
ویل ترینر ( سم کلافلین ) مرد جوان و ثروتمندی است که زندگی سالمی دارد و به هرآنچه که می خواسته در زندگی اش دست پیدا کند رسیده است. وی عاشق تجربه های سخت و پر مخاطره می باشد اما در اثر یک حادثه تلخ، وی توانایی حرکت را از دست می دهد و می بایست باقی عمرش را بر روی صندلی چرخ دار سپری نماید. در آن سوی داستان دختری جوان به نام لو ( امیلیا کلارک ) حضور دارد که در خانواده ای از طبقه کارگر زندگی کرده و برای یافتن یک شغل جدید تلاش می کند. لو در نهایت برای پرستاری از ویل که توانایی حرکتش را از دست داده استخدام می شود اما این دو اصلا از یکدیگر خوششان نمی آید تا اینکه...
فیلمنامه « من قبل از تو » توسط خودِ جوجو مویز به رشته نگارش درآمده به همین جهت می توان اکثر ویژگی های ارزشمند رمان اصلی را اینبار بر پرده نقره ای مشاهده کرد. مویز موفق شده تا شخصیت های جذاب رمانش را تا جایی که می توانسته به شخصیت هایی سینمایی مبدل نماید و در این راه کمی هم از شاخ و برگ های اطرافیان 2 شخصیت اصلی زده تا فیلم بر یک موضوع خاص متمرکز شود.
پرداخت مناسب شخصیت ویل باعث می شود تا تماشاگر او و مشکلاتش را درک نماید. ویل که عاشق هیجان و ماجراجویی بوده، حالا بطور مطلق ساکن شده و نمی تواند حرکتی داشته باشد. اوی راه و رسم لذت بردن از زندگی را می داند اما فکر می کند دیگر توانی برای انجام آن ندارد. در آن سو، دختری به زندگی ویل وارد می شود که در نقطه مقابل او قرار دارد و ظاهرا نمی داند که چطور باید از زندگی لذت ببرد؛ این در حالی است که وی داشته هایی در اختیار دارد که از نظر ویل می تواند زندگی فوق العاده ای در اختیار او قرار دهد.
ترکیب ویل و لو در ادامه داستان، تقابل میان اندیشه های متضاد را شکل می دهد؛ اندیشه هایی که در وهله اول بذر ناامیدی را در طرفین القا کرده و هر یک از آنان را به نوعی در حال سوق دادن به سمت پوچی می کند. اما زمانی که این دو تصمیم می گیرند یکدیگر را درک کنند، می آموزند تا یکدیگر را تکمیل نمایند و به زندگی هم امید و سرزندگی ببخشند. ویل که ناامیدانه مرگ را در مقابل دیدگان خود می دید و حتی و برای رسیدن به آن اقداماتی هم انجام داده بود، لو را همانند زندگی جدیدی برای خود می بیند که می تواند هیجان و امید را در او بیابد. در واقع لو برای ویل تبدیل به فرشته نجاتی برای رهایی از پوچی می گردد.
برای لو نیز حضور ویل باهوش و دنیا دیده، موقعیتی پدید می آورد تا او سرخوردگی های اجتماعی اش را با شادی و عشق تعویض نماید. ویل مصرانه خواهان این است که لو از زندگی لذت ببرد و دائم به او گوشزد می کند : « زمانیکه ابزار خوب زندگی کردن را به همراه داری، پس باید بتونی از آن استفاده کنی و خوش باشی ». به نظر می رسد که لو منتظر چنین انگیزش هایی از سوی فردی بود که حالا بیشتر از آنکه برای او شغل و درآمد محسوب شود، یک عشق شیرین و احساس امنیت است.
فیلم به خوبی توانسته این عاشقانه جذاب را نه با کیفیت کتابی اش، بلکه در حد و اندازه یک اثر استاندارد سینمایی به تصویر بکشد. عشق آتشین میان ویل و لو البته یک مانع بزرگ به نام صندلی چرخ دار دارد که حد فاصل بین خطوط این عشق است. صندلی چرخ داری که فیلمساز تی شاروک، تاکید بسیاری بر آن داشته است. اما نقطه اوج داستان که اتفاقاً مورد بحث بسیاری از محافل تا به امروز بوده، پایان بندی جسورانه آن می باشد که در فیلم نیز تمام و کمال به تصویر کشیده شده است و همانطور که پیش از این خواننده کتاب را غافلگیر کرده بود، مخاطب سینما را هم دچار شوک می کند. از این رو می توان این عاشقانه جذاب را عاملی برای سراشیبی احساس مخاطب دانست؛ سراشیبی که مشخصا حال او را دگرگون خواهد کرد!
مویز و شاروک، برای ساختن نسخه سینمایی اثر، بخش هایی از داستان را هم حذف کرده اند که داستان خواهر ویل یکی از آنها می باشد. همچنین رفت و آمدهای مکرر لو در رمان نیز از بین رفته و در اینجا او را ساکن و بی رفت و آمد می بینیم که همه این موارد باعث شده تا داستان برای مخاطب سینما ساده تر باشد. خوشبختانه دیالوگ های جذاب رمان در نسخه سینمایی رنگ نباخته اند و کماکان قدرت تاثیرگذاری دارند.
وزنه اصلی فیلم و عامل جذابیت اصلی داستان فارغ از قلم جوجو مویز که نویسنده فیلمنامه هم بوده، دو بازیگر اصلی فیلم هستند که ترکیب عاشقانه بسیار خوبی داشته اند. سم کلافلین که اخیرا او را با سری فیلمهای « عطش مبارزه » در سینما دیده ایم، در نقش ویل ترینر یکی از بهترین بازیهای خود را به نمایش گذاشته است و به خوبی می تواند ترحم تماشاگر را برانگیزد. امیلیا کلارک هم که در حال تلاش برای خلاص شدن از به یاد آورده شدنش با سریال « بازی تاج و تخت » می باشد، در نقش لو بازی عالی از خود به نمایش گذاشته است.مخاطب به خوبی می تواند لحظات عاشقانه این دو را باور کند و البته با شادی شان مسرور و با غمشان محزون گردد.
« من قبل از تو » در مجموع یکی از بهترین آثار عاشقانه ای است که در ماه های اخیر به نمایش درآمده که البته دلیل اصلی آن را باید ارزش رمانی دانست که اثر از روی آن اقتباس شده است. « من قبل از تو » قطعا مخاطب را دچار فوران احساسات خواهد کرد و گاهی هم او را به خنده خواهند انداخت. این روزها کمتر فیلم عاشقانه ای را خواهید یافت که بتواند اشک مخاطبش را درآورد و البته پس از پایان فیلم با توجه به پایان بندی داستان، او را عمیقاً به فکر فرو ببرد؛ بنابراین « من پیش از تو » می تواند یک اثر ارزشمند برای تماشا باشد.
منتقد : میثم کریمی
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت " مووی مگ " به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به کانال رسمی مووی مگ در تلگرام بپیوندید
من پیش از تو : Me Before You
کارگردان : Thea Sharrock
نویسنده : Jojo Moyes
بازیگران :
Sam Claflin... Will Traynor
Emilia Clarke ...Lou Clark
Vanessa Kirby ... Alicia
Pablo Raybould... Frank
رده سنی : PG-13 ( مناسب برای افراد بالای 13 سال)
ژانر : درام
زمان : 110 دقیقه
دیدگاهها
حمید حبیب زاده
فاطمه
سجاد
بازی لو خیلی قشنگه و حس پر انرژی بودنو بهت منتقل میکنه. از اون آدمایی هس که میتونه هر جهنمی رو برات بهشت کنه و شادی رو بهت تقدیم کنه.
ویل در واقع از لو خوشش میومد و نه اینکه عاشقش باشه. چون اگه عاشقش بود نمیتونست ولش کنه. در واقع ویل بی دست و پا بودن لو رو دید و به حالت طنزگونه مدتی باهاش سرگرم شد و چون دید لو هیچی از دنیا ندیده طالب شد یه مدت باعث شادیش بشه. و وقتی لو عاشقش شد و ازش خواست از تصمیمش منصرف بشه ویل بهش گوشزد که تو زندگی قبلی من ندیدی که بفهمی من چی رو از دست دادم. در واقع عشق نبوده چون کسی که عاشق میشه عشقشو والاتر و با ارزشتر از هر چیزی میدونه و با اون زندگی قبلیش که یه هیجانات ورزشی و کاری بوده مقایسه نمیکنه و حسرتشونو نمیخوره. بیشتر لو درگیر عشق شده بود تا ویل. چون کلا ویل دختر سرزندهای بود تونست بعد از ویل سریع به زندگی عادی برگرده. ایراداتی داشت ولی ارزش دیدن داره
bahram_mdaresi.music
نه اگه به فیلم موشکافه تر نگاه کنی این خیانت نبوده،باید با دقت خواسته های غیرمعقول پاتریک رو در نظر بگیری!!!!
روژین
روژان
منم دقیقا همونجوریم به نظرم طرز دیدگاه ویل غلط بود خیلی طرز دیدش عذابم داد حتی با پیدا کردن عشق واقعی هم نتونست امیدی برای زنده موندن بگیره
روژان
لیلا
Mitra
ازیتا
فیلم غروروتعصب روهم ببینید
اونم خیلی قشنگه
متین
7.4
نوید
مرضیه
حسام الدین
raheleh
Ela
در سوئیس سازمانی به نام دیگنیتاس وجود داره که با مجوز پزشک و دادگاه برای افراد مبتلا به بیماری لاعلاج امکان پایان دادن به زندگیشان را فراهم میکند
Ela
Ela
من وقتی این فیلمو دیدم فکر میکردم ویل نظرشو تغییر میده اما واقعا غم انگیز تموم شد
Maryam
Zahra
Zahra
من تنها فیلمی ک عاشقانه و غمگین بود و عاشقش شدم لئون حرفه ایی بود .... فوق العاده اس هیچی بهش نمیرسه
Zahra
مریم
عالی
عالی.بهترین فیلم انگیزشی و عاشقانه
خیلی خوب بود
هم خنده هم گریه
الهام
منا
حسین
می زدم تو کار مواد مخدر. پولم که داشت.
حسین
چون فک کنم تو سوییس به بیمارا اجازه داده می شه که انتخاب کنن بمیرن. ولی تو بقیه کشورها (از جمله بریتانیا) غیرقانونیه.
mohammad
سحر
م.شفیق
منم بعد از دیدن این فیلم همین فکرو کردم و بخاطرش از فیلم ناامید شدم. راهکار لو برای امیدوار کردن ویل به نظرم کاملا اشتباه بود. هر چقدر هم برای شاد کردنش تلاش میکرد، به هر حال ویل هیچ وقت نمی تونست با بدن فلج لذتی ازشون ببره و درنتیجه همیشه زندگی قبلیش رو ترجیح میداد. کاش لو به ویل در مورد معاد و جهان پس از مرگ میگفت و ویل رو به سمت گرایش های دینی سوق میداد. فقط با امید به زندگی خیلی خیلی بهتری در جهان پس از مرگ می تونست ویل رو تشویق کنه که این شرایط سخت رو تحمل کنه وگرنه برای کسی که اعتقادی به معاد نداره، تحمل این وضع بی معنیه.
Eli
civh
در حد بوس ولبه
یلدا
meli
برای اتانازی (مرگ داوطلبانه)
Khatere
مومنی
بهاره
من با هم با فیلم و هم با کتاب ، گریه کردم
حرص خوردم
الان هم دارم ادامه داستان اول میخونم به اسم پس از تو
الی
رویا
یه ادم معمولی
فک کنم تنها فیلمی بوده که اشکم رو درآورد
بهار
حانیه
حتی تا حدی بار آموزشی هم داشت. اینکه مخاطب رو با زندگی یک معلول و روحیات و خواسته هاش آشنا میکرد و کمک میکرد و اینکه چطور باید باهاشون برخورد کرد.
اگر هنوووز نه کتاب خوندین نه فیلم رو دیدین، پیشنهاد میدم که اول کتاب رو بخونین،بعد اگه دلتون اومد برین سراغ فیلم...
ممنون از نویسنده ی کتاب.
hosein
یارو
Siya
الناز
Joker
سلام فیلم خوبی بود،فیلمmy left food
فريم
دریا
مریم