دیوید تامسون از منتقدان نشریه «نیو ریپابلیک» با انتقاد از تصویر تحریفشده ایرانیان در فیلم آرگو، این فیلم را تلاشی ناموفق و سطحی برای قهرمانسازیهای امریکایی عنوان کرد. در حالی که نمایش فیلم آرگو دراین هفته تحت تاثیر اکران جیمز باند جدید قرار گرفته اما همچنان منتقدان امریکایی نسبت به نمایش تحریفشده چهره ایرانیان در این فیلم واکنش نشان میدهند. تامسون در مقالهاش به این نکته اشاره میکند که هرچند طراحی فضا در آرگو در نمایش فیلمی در سه دهه پیش موفق بوده اما در آرگو شاهد چهرهیی دروغین از جامعه ایران هستیم و افلک با تاریک نشان دادن چهره ایرانیان سعی کرده از یک امریکایی قهرمان بسازد.
او در ادامه به برداشتهای احمقانه افلک اشاره میکند و اینکه در صحنه فرار امریکاییها مردم ایران همانگونه که افلک نشان داده، به راحتی هواپیما را سرنگون میکنند اما هالیوود با درشتنمایی، مامورانی را نشان میدهد که به راحتی و یکباره میتوانند از دست این مردم و از ایران خارج شوند و اینکه این دو قضیه کاملا با هم منافات دارد. افلک با فرصتطلبی در آغاز فیلم آرگو را بر اساس یک داستان واقعی معرفی کرده است. تامسون همچنین آرگو را فیلمی تکبعدی میداند که نشانگر واقعیت جامعه ایران نیست.
او در نوشته خود درباره آرگو مینویسد: در شگفتم کژنماییها و تحریفهایی همگی اغراقشده در فیلمی وجود دارد که به شیوههای کهنه میکوشد سرگرمکننده و تعلیقی از کار دربیاید. در حقیقت، این تصویری است که باید در سالهای ۱۹۸۰- ۱۹۷۹ یا زودتر از آن ارائه میشد. فیلم خوشساخت است؛ قهرمانی دارد «با بازی کارگردان فیلم بن افلک» که به شکلی منطقی جذاب، خونسرد و ایجازگراست؛ سایر آدمها- لااقل آدمهای سفیدپوست فیلم- غریب و دوستداشتنی هستند و دچار تنش و عصبیت؛ و فیلم در روزهای نخستش به فروشی ۴۰ میلیون دلاری رسیده است.
برخی افراد بر این اعتقادند که از آن فیلمهایی است که میتواند نامزد جایزه بهترین فیلم باشد. این عقیدهیی چرند و به شکل خطرناکی در راستای باور سادهانگارانه ما از ملت ایران است که آنها را جماعتی غوغاسالار میپنداریم، به همان طریقی که در فیلمهایی چون «چهارپر» یا «گونگا دین» یا هر یک از فیلمهایی که درباره اهالی شرق کانال سوئز ساخته میشوند و آنها را به شکلی غلوشده عصبی و خطرناک تصویر میکنند. شاید بشود گفت به نوعی این فیلم بازسازی «کازابلانکا» باشد (که حالا ۷۰ سال از ساختش میگذرد) که در آن آدمهای خوب راه فرار را پیدا میکنند و در عوض کلنل استراسر پلید و نازیها شکست میخورند. «تونی مندز» قهرمان فیلم در هیئتی که بن افلک تصویرش کرده، بسیار جذاب است: موهای بلند، ریش و یک ژاکت پشمی. انگار که برادر «وارن بیتی» اوایل دهه ۷۰ است (در فیلمهایی چون پارالاکس ویو یا مک کیب و خانم میلر). او یک مامور سیاست که به تهران میرود تا شش گروگان را آزاد کند و وانمود میکند ملیتی کانادایی دارد و با گروهش آمده تا یک فیلم فانتزی احمقانه به نام «آرگو» بسازد. البته چنین مردی در کار بود، اما ملیتی اسپانیایی داشت؛ نکتهیی که بن افلک چندان نکوشید با حقیقت انطباقش دهد.
اما ایران در این فیلم به شکل یک کشور فجیع تصویر میشود به همان سبک و سیاقی که نتانیاهو از آن ابراز نگرانی میکند. «آرگو» به شکلی غریب آغاز میشود، با نمایش فیلمهای آرشیو خبری و صدای زنان خشمگینی که در تاریخ متاخر این کشور به تظاهرات میپردازند و چگونگی حضور محمد مصدق در دهه ۵۰ میلادی و انتخابش به عنوان نخستوزیر در کشوری که خاندان پهلوی و شاه بر آن سلطه داشتند.
این فیلم یک اثر پرفروش است که با جوهر کودتای سیا در ۱۹۵۳ (عملیات آژاکس که نسخه دیگری از آرگو است) پیوند دارد. این بخشی از تبلیغات است که ایران را به عنوان خطری تئوتراتیک (مذهبی) و منبع تروریسم معرفی میکند. آرگو هم تصویر سالمتری از ایران ارائه نمیدهد
نوشتاری در روزنامه ی اعتماد