_مکس تو جریان مترسک رو میدونی؟
_نه
_فکر میکنی کلاغها از یه مترسک بترسن؟
_بله،فکر کنم بترسن،چطور مگه؟
_نه،کلاغها نمیترسن،باور کن،نه
_نه کلاغهای لعنتی میترسن
_نه،کلاغها میخندن
_مزخرفه
_همینطوره،کلاغها میخندن،ببین،کشاورز یه مترسک میسازه،درسته؟با یه کلاه خنده دار روی سرش،با به صورت خنده دار،کلاغها میان کنارش و می بیننش،به نظرشون خنده دار میاد و اونها میخندن
_کلاغهای لعنتی میخندن؟
_درسته اونا میخندن،بعد میگن” اون کشاورز پیر،جونز،که اون پائینه،مرد خوبیه،اون مارو خندوند پس ما دیگه اذیتش نمیکنیم