كريستين بيل شايد بيشتر به خاطر ايفاي رل بت من در سري فيلمهاي كميك استريپي «مرد خفاشي» در ذهنها مانده باشد اما اين هنرپيشه در آستانه 40 سالگي از 12 سالگي و با بازي در اپيك جنگي «امپراتوري خورشيد» كار استيون اسپيلبرگ در هنر سينما به چشم خورد و سپس در كارهايي مثل «رواني آمريكايي» به كارگرداني مري هارون در سال 2000، «ماشيني» ساخته برد اندرسون در سال 2004، «پرستيژ» در سال 2006، «مبارز» كار ديويد اوراسل در سال 2010 و البته سه قسمت از فيلمهاي 7 گانه بت من به كارگرداني كريستوفر نولان مشهورتر شد كه در اين ميان نقش او به عنوان يك مربي بوكس در فيلم «مبارز» (و بهتر بگوييم «بوكسور») اسكار نقش دوم مرد را به او بخشيد. نولان در ابتداي سال 2014 هم در دو فيلم تازه به پرده سينماهاي آمريكاي شمالي و اروپا و آسيا نمودي محسوس دارد. يكي كمدي ـ درام جديد ديويد اوراسل به نام «برخورد آمريكايي» كه از فيلمهايي در كورس جدي تصاحب چند جايزه امسال اسكار است و ديگري يك فيلم دراماتيك و دلهرهآور ديگر به نام «out of the furnace» به كارگرداني اسكات كوپر كه در آن بيل رل راسل بيز، يك كارگر صنايع پولادسازي را در شهر برادوك در ايالت پاسادناي آمريكا بازي ميكند و اين نقطه و مكاني است كه زماني از مراكز و نمادهاي صنعتي اين كشور بود و در ورطه سقوط اقتصادي آمريكا در سالهاي اخير رنگ و لعابش را از دست داده و كاملاً رنگ پريده شده است. راسل بيز مثل برادرش رادني (با بازي كيسي افلك) تمامي عمرش را در شهر برادوك سپري كرده و خيال رفتن به جايي ديگر را در آينده هم ندارد و حتي وقتي اوضاع سختتر و دستها تنگتر ميشود، تغييري در اين طرز فكر ايجاد نميكند. او معتقد است بايد طبق اصول و ارزشها زندگي كرد اما يك سري اتفاقات او را به شكلي گريزناپذير به سمت زير پا گذاشتن همان اصول تخلف ميكشاند. در نماهايي از اين فيلم عمق بازي «به تدريج بهتر شده» كريستين بيل آشكار است و ديگر نبايد او را به شكلي سطحي و به چشم همان قهرمان كميك استريپي (بت من) نگاه كرد و زماني كه او به تجديد عهد با برادرش ميانديشد و يا اخبار بدي درباره همسر سابقش (با بازي زو سالدانا) دريافت ميكند، خطوط قيافه بيل فراتر از حرفهايش از وضعيت او ميگويد. نظر خود وي درباره اين رل و برخي ديگر از فيلمهايش چيست؟
براي فيلمبرداري out of the Furnace واقعاً به شهر برادوك رفتيد. آيا اين كار جدا لازم بود و در شهر ديگري نميشد آن فضا را درآورد؟
ـ از آنجا كه در برادوك اوضاع اقتصادي واقعاً بد و همه چيز در مرز ورشكستگي است. گرفتن فيلم در اين مكان بهتر ميتوانست حق مطلب را درباره آن ادا كند. اين در تضاد كامل با وضعيت 20 سال پيش اين شهر است كه گفته ميشد هر چيزي و هر نمادي رونقي در آن يافت ميشود. منازل خوب و جادار را ميتوان به خاطر همان فشار و اوضاع نامساعد اقتصادي با قيمتي اندك خريد و حداقل نيمي از ويترين مغازهها خالي است زيرا نه اشيايي با قيمت معقول براي عرضه موجود است و نه اصولاً خريداري وجود دارد. اميدهاي زيادي درخصوص بهبود اوضاع منطقه هم در حرفهاي اهالي يافت نميشود. با اين حساب اين كه ما به آن جا برويم و فيلممان را در همان مكان بگيريم در القاي احساسی كه ميخواستم و مدنظرمان بود به بينندهها سهم مهمي داشت و كاري بود كه بايد انجام ميشد. براي من از همه جالبتر پايداري و اصرار عدهاي از اهالي براي ابقاء در شهر بود و اين شامل مهاجران روسي و شرق اروپايي مستقر در شهر هم ميشد. كساني كه ميگفتند شايعات مربوط به انجام آزمايشهاي اتمي در نقطهاي نزديك و رسيدن آن به شهر هم نااميدشان نميكند.
از كودكي و بر اساس زندگي متنوع پدرتان و تغيير شغلهاي او مكانهاي متعددي را تجربه كرديد و بارها از اينجا به آنجا كوچ كرديد. لابد اين امر در شكلگيري بيشتر و بهتر هنر بازيگري در شما سهم داشت زيرا در هر يك از كوچها بايد با محيطي تازه وفق مييافتيد و از نو متولد ميشديد. اين طور نيست؟
ـ اين را قبول دارم زيرا اين نيز به مثابه ايفاي رلهاي متفاوت و فرو رفتن در قالبي تازه و مكرر و مجدد است. در هر شهري شما بايد با اصول آن جا كه متفاوت است، خو بگيريد و با فرهنگهايي كه با ساير شهرها فرق دارد، همسو شويد و اين نوعي تولد مجدد است. تجربه اين امر را ما در برادوك داشتيم. جايي كه بايد حس ركود اقتصادي را وارد اجزاي زندگيتان كنيد و با آن خو بگيريد. سفرهاي مكرر آدمها را پخته و صاحب كاراييهاي تازهاي ميكند و شكي در اين نيست.
ظاهراً خواهرتان و اين كه او پيش از شما بازيگر سينما شده بود، در كشيده شدن شما به اين حرفه سهم زيادي داشت.
ـ مسئلهاي كه ميگوييد بيتأثير نبود اما فراتر از آن احساس شخصي خودم بود. وقتي ميبينيد از عهده كاري برميآييد و همان شغل براي امرار معاشتان كافي است، طبعاً به سمت آن خواهيد رفت. من از وجد و هيجان آن لذت ميبردم و هميشه با نوعي غرور نيز همراه است. در عين حال فكر نميكنم اين حرفهاي باشد كه من آن را به سايرين توصيه كنم و مثلاً دخترم را به سمت آن سوق دهم زيرا نوعي عدم اطمينان و ناامني هم در آن هست. بعد از مدتي ستاره بودن، دوري از اين خصلت و خروج از جمع ستارهها سخت خواهد بود و اين چيزي است كه من از آن پرهيز دارم و يا لااقل ديگران را از آن برحذر ميدارم.
بعد از «امپراتوري خورشيد» چند سالي در فيلمها بازي نميكرديد.
ـ بله، انتقال از دنياي كودكي و نوجواني به دنياي بزرگسالي در اين حرفه تمهيدات ويژه خود را ميخواهد و آسان نيست و خيليها در اين روند محو شدهاند و برخي هر چقدر «كودكان بازيگر» موفقي بودهاند، «بزرگسالان هنرپيشه» ناموفقي جلوه كردهاند. من هم مدتي صبر كردم تا با شكل و قيافه جديدم كه به سان يك جوان بود و نه يك نوجوان و خردسال به صحنه برگردم. در مسير بازگشت و پس از آن در چند فيلم هم بازي كردم كه ارزشي نداشتند اما سرانجام به نقطهاي رسيدم كه ادامه ندادن به بازيگري برايم غيرممكن بود. اين به خصوص براي مواردي صدق ميكند كه يك داستان خوب به شما پيشنهاد ميشود و فيلمي كه حرفي براي گفتن دارد.
آيا موضوعات انتخابي و پيشنهادي به شما با آن چه شما ميانديشيديد برابري ميكرد؟
ـ تا حدي بله، در اكثر فيلمها سوژهها و سطح كار از آن چه من ميخواستم و شايسته ميشمردم چندان دور نبود. اضافه بر «ماشيني» و «بوكسور» كه در اين ارتباط زياد مورد اشاره قرار ميگيرند. بايد «طلوع نجات» را هم نام ببرم و همينطور «من آنجا نيستم» را كه كار تاد هينس است و من از كار كردن روي آن با اين فيلمساز لذت بردم.
كداميك از اين فيلمها و نقشها حداكثر مشاركت را از جانب شما ميطلبيد؟
ـ شايد همه شان و تفاوتي درا ين خصوص وجود نداشت. اصولاً كار يك بازيگر تلاش براي عجين شدن با يك نقش است و نميتوان يك فيلم حتي معمولي را از اين روند معاف و مبرا كرد. در اكثر اوقات آن چه مرا جذب ميكند، لبه تيز قصهها و خطري است كه از متن داستانها براي كاراكترها بيرون ميآيد. گاهي از خودم ميپرسم اگر اين موارد در فيلمها نباشد، چرا زحمت ساختن اين آثار سينمايي را به خودمان بدهيم؟ چه فايدهاي دارد و كدام بهره به ما ميرسد؟ هنر قصهگويي در يك اثر هنري بسيار مهم است و هضم كامل و سپس بازگويي درست آن، يك فيلم را كاملتر ميكند. در پايان هر تلاش هنري تنها چيزي كه ميماند راضي بودن يا نبودن هنرمندان شاغل در پروژه و مردمي است كه آن اثر هنري را ديده يا شنيدهاند.
براي كسي كه اين طور به دنبال كمال در قصهها و متن كارهاي هنري خود است جاي تعجب دارد كه در بسياري از اوقات از سيستمهاي هاليوودي پرهيز و در فيلمهاي مستقل و يا نيمه مستقل شركت ميكند.
ـ گاهي در آن چه آثار مستقل هنري ناميديد، كمالي وجود دارد كه در قويترين كارهاي ساخته شده در استوديوهاي بزرگ به رغم حمايت مالي و شغلي كه از آنها ميشود وجود ندارد و كار در سينماي مستقل اصولاً پربارتر و غنيتر است زيرا حرفي كه ميزنند در بند دهها مورد جنبي رنگ و نماي خود را نميبازد و به مصلحت آغشته نميشود. من آدم خوشبختي هستم كه براي هر دو نوع كار دعوت ميشوم و گاهي نقاط قوت فيلمهاي مستقل را همراه با خودم و در قالب يك ايده به درون فيلمهاي استوديوييام منتقل ميكنم.
فيلمهاي بت من در اين چرخه در كجا قرار ميگيرند؟
ـ در اين فيلمها و در كارهاي خوب و موفق كميك استريپي بداعت و قوه خلاقانهاي هست كه گاه در فيلمهاي بسيار جدي و دراماتيك هم نيست و بت منهاي كريستوفر نولان اين گونهاند. اشتياق، انرژي و ايجاد تلخي در دل فانتزي اين سري آثار مواردي هستند كه فقط با قدرت گروه سازنده يك فيلم پديد ميآيد و بايد در مورد آن صبر و تأمل داشت و بداعتهاي آن را پذيرفت. بعضي ميگويند در كميك استريپها چيزي خلق نميشود و فقط بنا بر تكرار و ترسيم چيزهايي است كه فانتزيوار در دل قصه هست ولي قضيه برعكس و كار در اين فيلمها دشوارتر است و بايد در يك ساختار كلي و بزرگ به چيزهايي دست بزنيد كه ترسيم سينماييشان به خودي خود كار بسيار سختي است. كريستوفر نولان در اين زمينه كارهاي مهمي كرده و حتي به اصل قصههاي بت من چيزهاي زيادي را افزوده است. عدهاي تصور ميكنند من فقط براي پول و شهرت و سر و صداي كودكانه داستانهاي مرد خفاشی در اين سري آثار بازي كردهام حال آن كه دليل مشاركت من شگفت زدگي بابت قوه خلقت و حجم غافلگيريها در اين فيلمهاست. اين فيلمها فرهنگ مردم جهان را عوض كرده است، بدون اين كه مردم مايل به اعتراف به آن باشند و براي خود من تجربهاي بسيار لذت بخش بوده است.
بانی فیلم