به گزارش مووی مگ به نقل از مهر ، منتقدان و تماشاچیان فیلم «گرگ وال استریت» – فیلمی که لئوناردو دی کاپریو در ساخت آن نقشی تعیینکننده داشت و در تمام 179 دقیقهاش ظاهر شد و تهیه کنندهاش هم بود و آن را به عنوان یکی از بچههایش مینامد – دو دیدگاه متفاوت دارند: آیا لئوناردو دی کاپریو را برای ایفای نقشش به عنوان جوردن بلفورت دلال سهام در این فیلم باید تجلیل کرد و او استحقاق برنده شدن اولین اسکارش را دارد یا باید او را سنگسار کرد؟ اما خود بازیگر که اهمیتی به این حرف ها نمیدهد شدیدا این مساله را که او یا کارگردان فیلم یعنی مارتین اسکورسیزی همراه با شخصیت اول فیلمشان به دیگران می خندند، رد میکند.
دی کاپریو میگوید: ببینید، این یک داستان اخطاردهنده است، یک دعوی علیه این دنیاست. ما هم از این آدمها خوشمان نمیآید اما با خودمان گفتیم بیاید تماشاچیان را در چارچوب ذهنی زندگی این افراد قرار بدهیم تا درباره فرهنگی که در آن زندگی میکنیم چیزهای بیشتری بفهمیم.
در سال 1997 دی کاپریو با ایفای نقشش در فیلم «تایتانیک» تبدیل به ستاره محبوب همگان شد، اما کاری که او در شانزده سال بعد انجام داد بسیار مهمتر بود. او خود را از بازیگر جوان دوستداشتنی هالیوود تبدیل به یکی از مورد احترام ترین و تحسین شده ترین بازیگران نسلش کرد.
حال، او که تنها یک سال با تولد چهل سالگی اش فاصله دارد در پنج فیلم اسکورسیزی بازی کرده است: دار و دسته نیویورکیها، هوانورد، مرحوم، جزیره شاتر و حالا هم گرگ وال استریت.
او همچنین دو نامزدی اسکار را نیز با بازی در فیلم های «هوانورد» و «الماس خونین» به لیست افتخاراتش اضافه کرده و همچنین در چندین فیلم مطرح دیگر از جمله اگر میتوانی مرا بگیر، جاده انقلابی، جی. ادگار، جنگوی رها شده و گتسبی بزرگ نقش آفرینی های به یادماندنی انجام داده است.
دی کاپریو در مصاحبه اش با هالیوود ریپورتر توضیح داد که چگونه در فیلم «گرگ وال استریت» با اسکورسیزی همکار شد و چگونه خود را در پوست بلفورت قرار داد.
* اولین باری را که شروع به بازیگری کردید حتی اگر برای تفریح هم بوده باشد، به یاد دارید؟
– بله. من در منطقه سیلور لیک بزرگ شدم. پدر و مادرم یک جورهایی هیپی بودند و یادم می آید که لباسهای مختلف می پوشیدم. مثلا برنامههایی مثل راهپیماییهای متفاوت وجود داشت که پدرم لباس مخصوص برایشان درست می کرد و همه اعضای خانواده آنها را می پوشیدیم و در برنامه ها شرکت می کردیم. من در خانوادهای که در هنرهای تصویری فعال باشد بزرگ نشدم، اما تمام فرهنگ زیرزمینیای را که پدرم در آن زندگی میکرد در اطرافم حس می کردم.
فکر کنم اولین خاطراتم از بازیگری درآوردن ادای دوستان پدرم یا تمرین تکگویی آنها بود. من همیشه از این کارها میکردم.
* احساس من این است که بازیگری را ابتدا برای تفریح انجام میدادید، اما میدانم که امروز کارتان را بسیار جدی می گیرید. این تحول چطور شکل گرفت؟
-بسیاری از دوستان نزدیک من تا همین امروز که بیست سال است می شناسمشان، بازیگر هستند. من با بسیاری از آنها مانند توبی مگوایر در تمرینهای بازیگری آشنا شدم. در آن دوران هم جو رقابتی بالایی وجود داشت. بچه ها سعی می کردند روی هم تاثیر بگذارند و همدیگر را بترسانند. این که بتوانی یک شغل پیدا کنی و به عنوان یک بازیگر کار کنی، یک چالش بود. من فقط از اینکه بتوانم گنجایشی برای این کار داشته باشم، خوشحال می شدم. اما واقعا همه چیز به آن تست بزرگی که برای دنیرو در فیلم «زندگی این پسر» انجام دادم باز میگردد که آن موقع پانزده سالم بود.
تا آن موقع دو نمایش تلویزیونی از من پخش شده بود و در یک نمایش دیگر هم حضور داشتم. اما آنجا به خودم گفتم که این آزمایش بزرگ در پیش است، آماده هستی که کمی درباره تاریخ سینما یاد بگیری؟
یادم می آید که از آن روز به مدت یک سال هر روز دو یا سه فیلم تماشا کردم. وقتی که آدم تمام آن اجراهای بزرگ و به یادماندنی را می بیند، تنها می تواند آرزو کند که بتواند کاری انجام دهد که اندکی به قدرت آنها نزدیک شود. این تبدیل به یک خلاء میشود و فقط می خواهی همینطور بیشتر و بیشتر فیلم بازی کنی و به خودت فشار می آوری تا جلو بروی.
* وقتی که اولین بار نامزد اسکار شدید تنها 19 سال داشتید و بعد هم چهار سال بعد «تایتانیک» همه جا را گرفت. من سال گذشته مصاحبهای طولانی با کیت وینسلت انجام دادم و او به من گفت که شما خیلی به چیزی که دیگران دربارهتان میگویند به غیر از آنهایی که در دایره مورد اعتمادتان قرار دارند، اهمیت نمیدهید. آیا این کلید موفقیت شما بود؟ و اگر اینطور است، این از کجا به وجود آمد؟
– می دانید، اگر بخواهم راستش را بگویم در این دنیا بازیگر بودن به معنی خود را در معرض خطر قرار دادن و قرار گرفتن در معرض انتقادهای زیاد است که بسیار هم سخت است.
من این را با شغلهای دیگر مقایسه نمی کنم، اما می گویم باید از ابتدا انسان احساساتی و خاصی باشید که بخواهید خود را در این موقعیت قرار دهید و بعد هم این قابلیت را داشته باشید که بتوانید با وجود تمام انتقادها به کارتان ادامه دهید. برای من، انتقادها همیشه منبع یادگیری و قدرت بودند.
من در اطراف بازیگران مطرح بزرگ شدم و می دانم چقدر خوش شانس هستم که در این موقعیت قرار داشتم و میدانم که باید هنوز بیشترین استفاده را از آن بکنم. بنابراین هر چیزی که مردم درباره من و نقش هایم فکر می کنند، من باید از موقعیتی که به دست آوردم نهایت استفاده را بکنم، بنابراین، همینطور ادامه می دهم و با خود می گویم به کارم ادامه می دهم.
* احساس می کنید مشهور شدن، مخصوصا بعد از «تایتانیک» کارتان را به عنوان یک بازیگر سختتر کرده است؟
– بله، من همیشه این دید را نسبت به افرادی که بعدها بسیار مشهور می شوند داشتم که برای آن ها احساس تاسف میکردم. یادم می آید فکر میکردم، آه این ها که نمیتوانند در خیابان هم راه بروند، به چه کسی میتوانند اعتماد کنند، نمی توانند از مسایل سادهتر زندگی لذت ببرند.
حقیقتش این است که الان که من انسانی تقریبا شناخته شده هستم، میتوانم خودم را با همه چیز وفق دهم. فقط باید خودت را سازگار کنی، به دنبال افرادی می گردی که می خواهی اطرافت باشند و می توانی به آن ها اعتماد کنی. اما اگر میخواهید درباره دوران تایتانیک و انتخاب هایی که بعد از آن انجام دادم صحبت کنید، می توانم به شما بگویم که از زمانی که پانزده سال داشتم میدانستم می خواهم چه کارهایی انجام دهم. این چیزی است که هیچ وقت تغییر نکرد. بنابراین، حتی با موفقیت تایتانیک هم تنها هدف من ادامه دادن بود.
* اولین باری که با مارتین اسکورسیزی برخورد کردید کی بود؟ و چرا شما تبدیل به همکارهای به این خوبی شدید؟ فکر کنم به غیر از دنیرو شما بیشتر از همه با او کار کرده باشید…
– من به عنوان طرفدار اصلیت طلایی سینما که به نظر من و تمام دوستانم همان دهه 1970 است، بزرگ شدم. دورانی که کارگردان بر کار کنترل کامل داشت. در آن دوران چند فیلم از به یادماندنیترین فیلمها و نقش آفرینیها خلق شد و هر کاری که از آن دوران تا به حال انجام شده به نحوی رجوع و مقایسه با آن فیلم ها بوده است.
من و دوستانم همیشه درباره دهه 1970 صحبت می کنیم و به نظر من یکی از همکاری های بزرگ آن دوران بین اسکورسیزی و رابرت دنیرو بود. این دو یکی از بخشهای بزرگ دوران کودکی من بودند و حال که با او کار می کنم و از دو نسل کاملا متفاوت هستیم، تنها می دانیم که هر دو می خواهیم یک کار انجام دهیم و همینطور بیشتر و بیشتر به یکدیگر اعتماد می کنیم.
از بسیاری از جهات فیلم گرگ وال استریت نتیجه این قابلیت کار کردن با یکدیگر در فیلم های قبلی بود. می دانستیم که در این فیلم موقعیتی به دست آوردیم تا چیزی تولید کنیم که جسور و باشهامت است و مرزها را جلوتر می برد. کار کردن با اسکورسیزی تجربه ای خارقالعاده برای من بوده و من هیچ وقت از یادگیری دست بر نمی دارم. هر بار که با او کار می کنم چیز بیشتری درباره دلیل اینکه می خواهم فیلم بسازم و میخواهم بازیگر باشم می فهمم.
* میخواهم بدانم که آیا «گرگ وال استریت» را به عنوان یک مرحله مهم شخصی در زندگیتان حساب میکنید یا خیر؟ من هیچ شخصیت دیگری که شما – و یا افراد دیگر – بازی کردید به یاد نمیآورم که نیازمند این همه پیچش شخصیتی، آمادگی فیزیکی و انرژی بوده باشد. این فیلم سه ساعت است و شما در تک تک صحنه ها حضور دارید! آیا این کار خیلی برایتان چالش انگیز بود؟
– راستش را بخواهم بگویم، همه اش به خاطر هیجان بازی کردن شخصیتی به این بیپروایی آن هم با کارگردانی بود که کسی درباره اش قضاوت نمیکند. برای من همه اش به خاطر هیجان این تجربه دیوانهوار بود، این کشتیای که همینطور تنها به جلو حرکت می کند و شما دیگر ویرانیای را که پشت سرش به جای گذاشته نمیبینید. این انسان ها از همه نظر بر طمع، ثروت، رفاه طلبی و مصرف گرایی تمرکز کردهاند و به هیچ کسی به غیر از خودشان اهمیت نمی دهند. بنابراین من توانستم در فیلمی مانند این بازی کنم، آن هم با کارگردانی مانند مارتی، در حالی که می دانستم او نمی خواهد درباره کسی قضاوت کند چون از چنین دنیایی خوشش نمیآید.
او از چنین انسانهای حریصی خوشش نمی آید، اما از این دنیا شگفتزده است. او از این شگفت زده است که چه چیزی در طبیعت انسانی وجود دارد که ما را نسبت به دیگران و خودمان تا این حد نابودکننده میسازد و به همین دلیل است که این فیلم مانند امپراطوری روم در زمان حال است. مردم را وادار می کند تا خود را برای چند ساعت در آن شرایط روانی قرار دهند.
*شما هیچ وقت واقعا در این باره صحبت نکرده اید، اما می دانم که بسیاری از طرفدارانتان از اینکه تا به حال اسکار نبردید ناراحت هستند. اما می خواهم بدانم که اگر این اتفاق بیفتد، چه اهمیتی برای شما خواهد داشت؟ با نقش آفرینی تان در این فیلم بحث های زیادی به وجود آمده است…
– البته که پرمعنی خواهد بود. فکر می کنم که مسلما و بدون شک همه دوست دارند تایید همتایان و همکارانشان را داشته باشند و مورد تجلیل قرار بگیرند اما حقیقت این است که خیلی زود یاد می گیری که هیچ کنترلی بر روی نحوه تفکر منتقدان و بینندگان نداری. تنها می توانی نهایت تلاشت را بکنی تا به بهترین حالت فیلم بسازی. اما دوست دارم این فیلم از تمامی جهات مورد توجه قرار بگیرد، چون تا به حال تنها دو فیلم بوده اند که من همه کارهایشان را کرده ام و خودم به دنبال سرمایه گذاری و پیدا کردن کارگردان نیز رفتهام، یکی این فیلم بود و فیلم دیگر «هوانورد».
بنابراین این دو فیلم (هر چند از استفاده این واژه متنفرم ) بچههای من هستند. این دو فیلم تنها فیلم هایی هستند که من تمامی کارهای ممکن را انجام دادم تا بتوانم درست از آب دربیاورمشان و فکر می کنم این کار بسیار سختی است، چون شما را از همه جهت در معرض منتقدان قرار می دهد. بنابراین اگر این فیلم به هرگونه شناخت رسمی دست پیدا کند بسیار فوق العاده می شود.