صفحه اصلی > دیالوگ های ماندگار : بیست انگشتی ( دیالوگ های ماندگار )

بیست انگشتی ( دیالوگ های ماندگار )

1979698 488875871213541 585205949 n

زن: تو اگه زن بودی، چیکار میکردی؟

مرد: راستشو میخوای؟ زن بودم؟… زن بودم با هرچی مرد خوشگل و خوشتیب بود، میرفتم!

زن: خیلی عجیبه!… بیخود نیست تو روی زن اینقد متعصبی!

مرد: نه من… همه مردا… همه مردا، اگه زن بودن، با همه مردا میرفتن

زن: مطمئنی؟!

مرد: 100%

زن: یعنی اگه واقعا زن بودی، با همه مردا میرفتی؟!

مرد: حالا همه که نه… ولی اونایی رو که خوشم میومد، آره

زن: عجیبه… بیخود نیستش تو روی زن حساسی… چون فک میکنی اگه زن بودی، خیلی آزاد بودی و خیلی کارا را میکردی… پس در نتیجه فک میکنی زنه که الان آزاده، خیلی کارا رو میتونه بکنه

مرد: لابد یکی از دلایلش اینه… چونکه حس میکنم زنه هم مثل من حس میکنه

مرد: تو اگه مرد بودی، چیکار میکردی؟

زن: (با مکث طولانی) من اگه مرد بودم، منم با همه مردای خوش تیپ میرفتم

مرد: چرا حالا که زنی، با همه مردای خوشتیپ نمیری؟

زن: فرق داره

مرد: شما زنا تصمیم گیرنده اید… ما مردا صف کشیدیم

زن: من خوشحالم از اینکه زنم

مرد: چرا مرد بشین، میخاین… زن بشین، نمیخاین

زن: حتی خوشحالم از اینکه زنم و محدودیت برا خودم بوجود اوردم… نمیدونم چرا تو ذهن ما، زنا محدودن یعنی تو ذهن من زنا محدودن و مردا آزادن… بعد فک میکنم اگه مرد بودم، میتونم با همه زنا برم، اما چون زنم، خوشحالم که نمیتونم برم… چون حس خوبی نیست که تو با همه بری… حس قشنگی نیست.. آخه همه چیز که جسم نیست… همه چیز که فیزیک نیست

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها