نگار(محبوبه) میرسعید؛ مجری و تهیهکننده برنامههایی نظیر «سین مثل سریال» ، «کمی متفاوت» و «فرصت ویژه» نزدیک به سهسال است که از آنتن تلویزیون دور است و هیچ برنامهای برای پخش ندارد.
به گزارش مووی مگ به نقل از صبا، شایعات زیادی پیرامون این مجری جوان در راهروهای سازمان مطرح است و شنیده میشود که بنا به دلایلی ممنوعالکار است و حق کار کردن و جلوی دوربینرفتن را ندارد. در حین گفتوگو با او متوجه شدیم که او برای ممنوعالفعالیت بودنش هیچ توضیحی از حراست سازمان دریافت نکرده و معتقد است پرونده او در سازمان بر پایه شایعات و حرفهای بیاساس بنا شده است. او این روزها مشغول کامل کردن فیلمنامهای برای همکاری با سامان مقدم است و از سویی دیگر میخواهد تا پایان سال، نمایشی را هم روی صحنه ببرد. گفتوگوی جنجالی «صبا» با این مجری جوان را در ادامه بخوانید.
تقریباً 3 سال از آخرین سری پخش «سین: مثل سریال» میگذرد و تو دیگر نه بهعنوان تهیهکننده و نه بهعنوان مجری روی آنتن برنامهای نداشتی. الان مشغول چه کاری هستی؟
یک فیلمنامه طنز به نام« 39 خبیث» نوشتم و ثبت کردم. بعد از آن به سامان مقدم آن را ارائه دادم و خیلی موافق بود و متن را دوست داشت اما از آنجایی که الان درگیر «نهنگ عنبر2» هست، قرار است بعد از اتمام آن فیلم با هم مجدد درباره ساختش صحبت کنیم و سناریو آنرا کامل کنیم. نمایشنامهای را هم نوشتم که در مراحل آخر است و قرار است تا قبل از پایان سریال حتما آن را روی صحنه ببرم. در این دوران کموبیش مسئولیت طراحی تبلیغاتی برخی از پروژهها را برعهده داشتم.
داستان39 خبیث چیست؟
یک کمدی موقعیت است و داستان یک دختر 39 سالهای است که میخواهد ازدواج کند اما بهخاطر شرایطش مدام جلوی ازدواج کردنش گرفته میشود و در نتیجه موقعیتهایی دستبهدست هم میدهند که این نتواند به خواستهاش برسد. این قصه، قصهای خانوادهپسند که مطمئن هستم درصورت ساخت مورد استقبال قرار میگیرد.
این فاصله با تلویزیون از چه موضوعی نشات میگیرد. این شایعه صحت دارد که تو ممنوعالکار شدهای؟
بله؛ من را بدون کوچکترین توضیحی و حتی احضار کردن هم ممنوعالتصویر و هم ممنوعالکار کردند و این خیلی غیرمنصفانه است. در دوره آقای سرافراز من یک طرحی را برای میلاد حضرتزهرا(س) تصویب کردم و تا حدودی هم پیش رفتیم و میخواستیم عملیاتیاش کنیم که به یکباره سرپرست وقت شبکه یک سیما یعنی آقای شریعتپناهی پرسیدند تهیهکننده این برنامه کیست و وقتی فهمیدند که من هستم گفتند من مرددم و فکر میکنم میرسعید ممنوعالکار است. اصلاً من با شنیدن این موضوع سورپرایز و شگفتزده شدم و حتی فکر کردم شاید آقای شریعتپناهی نمیخواهند با من کار کنند و برای همین بهانه آوردند. برای همین شخصاً رفتم حراست و پرسیدم من ممنوعالتصویر هستم، گفتند که بله شما پروندهای دارید و نمیتوانید کار کنید.
این چه پروندهای است که دربارهاش از کسی سوالی نپرسیدی؟
من فقط فهمیدم که این پرونده بر روی حرفهای آدمها و اصطلاحاً خالهزنکیها بنا شده بود چون نه حاضر هستند توضیحی به من ارائه بدهند و نه سندی روبهرویم بگذارند. من هیچ فیلم، هیچ تصویر و هیچ صدا و موردی از خودم ندیدم که بهعنوان سند پیش روی من بگذارند و بگویند با استناد بر این شما نباید کار کنید. مدیر وقت بخش مربوط به این ماجرا بدون هیچ توضیح قانعکنندهای به من گفتند خانم ما تشخیصمان این است که شما کار نکنی!
این سلیقه بر چه اساسی استوار شده؟
بر این اساس که ما یعنی حفاظت پرسنلی تشخیص میدهیم. یک اتفاق خیلی عجیب در سازمان این است که حراست و حفاظت پرسنلی از هم جدا هستند. حتی من وقتی درباره مشکلم با آقای پورمحمدی صحبت کردم( که جا دارد از ایشان بهواسطه این مصاحبه تشکر کنم که از من حمایت کردند و پدرانه من را درباره مشکلم راهنمایی میکنند )، او هم به من گفت که این دو دستهگی و دو نهاده بودن یکی از مشکلاتی است که سازمان به آن دچار است که دو جریان موازی که در نهایت همدیگر قطع میکنند و میتوانند همدیگر را وتو کرده و به مجریان نظارت میکنند. این یکی از بزرگترین مشکلات تلویزیون ماست.
شما هم پذیرفتی که ممنوعالتصویر هستی و دیگر تلاشی برای حل مشکلت نکردی؟
نه اصلاً. من همان موقع به آن آقا گفتم اگر من به شما الان یک تهمت یا افترایی بزنم شما فکتی دارید که ادعای من را رد کنید؟ بنابراین چطور ساده به من میگویید که حق کار کردن نداری. آخر بر چه اساس منی که از 17 سالگی دارم برای این تلویزیون کار میکنم را به همین سادگی محروم میکنند؟!
خب آن زمان با چه حمایتی وارد تلویزیون شدی؟
بدون هیچ حامی و پشت و پناهی. من در سن 17 سالگی از طریق آزمونی که باشگاه خبرنگاران جوان برگزار کرده بود وارد تلویزیون شدم. ما در آن زمان 4 نفر بودیم که وارد بخش خبر جوانهها شدیم. همزمان بعد از آن وارد شبکه جامجم شدم. یعنی تمام نوجوانی من در تلویزیون گذشت.
بعد از آن وارد دانشکده صداوسیما شدی؟
نه من در رشته روانشناسی بالینی ادامه تحصیل دادم.
چندسال گوینده خبر بودی؟
تقریباً 7 سال هرروز گوینده خبر جوانهها بودم و بهصورت همزمان در شبکه جامجم خبر سیاسی میخواندم. بعد از آن از معاونت سیاسی به معاونت سیما آمدم. در معاونت سیما یک برنامه ورزشی داشتم که هم نویسندهاش بودم و هم مجری آن و پیمان یوسفی تهیهکنندهاش بود. بعد از آن به تازهها آمدم و بعد از آزاده نامداری یک مدت کوتاهی در آن برنامه اجرا و تهیه کردم.
یعنی چند تا برنامه؟
تقریباً 10 تا برنامه از «تازهها» را اجرا کردم که جالب است بگویم آن زمان آقای فرجی اصلاً موافق اجرای من نبود.
چرا؟
هیچوقت دلیلش را کسی به من نگفت. تنها موضوعی که گفت این بود که اتفاقاً تنها کسیکه من فکر میکنم بعد از خانم نامداری میتواند این برنامه را اجرا کند شما هستید اما به من فرصت بدهید. بعد از اجرای 10 قسمت از «تازهها» من «فرصت ویژه» را تهیه کردم.
چطور شد که به یکباره تهیهکننده شدی؟
واقعاً یکدفعهای نبود. در معاونت سیاسی برای تهیه هر گزارش، من کارگردان، تدوینگر، مجری طرح و مدیر تولید بودم و همه اینها سالها در پرونده من ثبت شد و با این سابقه 7 ساله توانستم تهیهکننده بشوم. ضمن اینکه من در تازهها هم تهیهکننده معین یعنی جانشین تهیهکننده بودم که حدود 80 تا برنامه بود و بعد از آن هم دوباره در «فرصت ویژه» 7 ماه یعنی حدود 200 برنامه را بهعنوان «تهیهکننده معین» را تولید کردم. بنابراین این روند ، روند نرمالی است که اصلاً سوالبرانگیز نیست. این موضوع برای سال 89 بود و در آن زمان دیگر آقای فرجی موافق اجرای من بود اما من بهخاطر اینکه نجمه جودکی برنامه را اجرا میکرد و احساس کردم شاید کار غیراخلاقی باشد که بقیه برنامه را من اجرا کنم برای همین نپذیرفتم و فقطوفقط به این دلیل اجرا نکردم. اما دوستداشتم که اجرا کنم چون سیمای خانواده در آن زمان خیلی مخاطب داشت؛ هرچند که هنوز نفهمیدم که چرا این برنامه اینقدر مخاطب دارد!
بگذریم. بعد ازآن چه کردی؟
من یک طرحی به مهدی فرجی دادم که درباره زنانی بود که مشاغل عجیب داشتند، یعنی سرپرست خانوار هستند اما مشاغل عجیب دارند. آقای فرجی با آن طرح مخالفت کرد و براین عقیده بود که امکانش نیست که همه این زنان را به تلویزیون دعوت کرد. طرح بعدی که من به او دادم «کمی متفاوت» بود که پذیرفته شد اما از آنجایی که من حس کردم نجمه جودکی خیلی دوست دارد اجرا کند کار را به او سپردم وخودم تهیه کردم و هیچ دلیلی برای این کار نداشتم جز اینکه دوست داشتم او به آرزویش برسد. «کمی متفاوت» برنامهای بود شبیه به «ماهعسل» و خیلی فرم خوبی گرفت. بعد از آن طرح «سین: مثل سریال» را ارائه کردم که پذیرفته شد و آقای فرجی خیلی اسقبال کرد و ما اولین سری آن را در نوروز رفتیم و تقریباً همه بازیگران و کارگردانان شاخص را دعوت کردیم. در آن برنامه محمدسلوکی مجری بود و نجمه جودکی را بهعنوان خواننده پیامکها گذاشتیم. من از او خواستم که صرفاً خواننده پیامها هم نباشد و در بحثها شرکت کند و اطلاعات به مخاطب بدهد.
از آنجایی که همه بازیگران را به آن برنامه دعوت کردی بهنظر میرسد حمایت خوب مالی هم داشتی که در آن زمان از شبکه تامین میشد. درسته؟
ما یک برآوردی داشتیم که با همان برآورد هم پیش رفتیم. بازیگرانی هم که دعوت کردیم اغلب با میل و رغبت آمدند و خیلی از آنها هدیه نگرفتند و با لطف به برنامه آمدند. اما خب دراین میان چهرههایی هم مثل حسن فتحی بودند که آقای فرجی با تاکید از ما خواست که حتما به اینها هدیه بدهیم. اما در حالت عادی ما خرج اضافه نداشتیم و کاملاً سالم پیش رفتیم. سال دوم هم دوباره شبکه از ما خواست که این برنامه را تولید کنیم. بعد از آن خودم اجرا کردم و مجری قسمت خانمها خودم بودم.
بعد از سه سری «سین: مثل سریال» دیگر ما هیچ برنامهای از تو ندیدیم.
بله از عید 93 تا الان دیگر من هیچ کاری در تلویزیون نداشتم. پیشنهاد سری چهارم را دوباره ارائه دادم اما آقای شریعتپناهی معتقد بودند چون با شهادت حضرت زهرا(س) مقارن است فعلاً برنامه را نسازیم و بعد از آن هم دیگر محقق نشد.
خیلیها دوست دارند بدانند که چرا مدیر وقت شبکه در آن دوران اینقدر از تو حمایت کرد؟
اولاً که اجازه بدهید این توضیح را بدهم که مهدی فرجی مدیر بسیار لایقی است او از مدیرگروه فیلم و سریال به مدیریت شبکه رسیده و بارهاوبارها شاهد بودیم که چقدر بتانسیلها و تواناییهایش را به تلویزیونیها اثبات کرده است. بهترین برنامهها و سریالها در دوره مدیریتی او ساخته شد وکسی به حرفهای بودن او هیچ شکی ندارد برای همین است که اعتقاد دارم آدمها با شایستگیهایشان خودشان را توضیح میدهند. من سالها کار کردم و تهیهکنندگی کرده بودم. ببین مقداد مومننژاد متولد 1362 هست، احسان علیخانی متولد 61 است و… آقای فرجی به مومننژاد فرصت تهیهکنندگی داده و به من هم این فرصت داده است. من با آقای علیخانی همسن هستم و با آزاده نامداری و سحر رضوی هم در یک نسل هستم. ما همه کسانی بودیم که از سال 77 و 78 وارد سازمان شدیم و چیزی حدود 16 سال پیش وارد این عرصه شدیم. جالبتر آن است که من دیدهام حتی علی ضیاء هم تهیهکننده شده است. چرا کسی او را متهم به چیزی نکرد. پس چرا باید درباره من این حرفهای خالهزنکی شنیده شود؟ چرا وقتی تازهها را اجرا کردم کسی نگفت آقای فرجی به میرسعید لطف دارد؟ چرا وقتی کمی متفاوت و فرصت ویژه را تهیه و تولید کردم کسی نگفت آقای فرجی به میرسعید لطف دارد؟ من که به یکباره کسی پرتم نکرد و هولم نداد که باعث سوال دیگران شوم من کنار آقای حیاتی؛ یکی از بهترین گویندههای خبر تلویزیون 7 سال خبر خواندم. من از پنجره و زیر میز فلان مدیر با پول و رابطه وارد نشدم. شما تصور کن وقتی من 4و نیم صبح بخش خبری داشتم باید در برف و باران ساعت 2 شب میآمدم سازمان ، کسی این سختیهای من را ندید اما به یکباره بعد از سین مثل سریال این انگها و این اتهامات را به من وارد کردند.
جمعی از این حرفها به حراست میرسد، و بهنظر میرسد همینها جلوی اجرا و برنامهسازی تو را گرفته است.
بله؛ کاملاً بدون سند و الکی! فحوای کلام ما در حراست این بود که من پرسیدم چرا من ممنوعالتصویر هستم و در پاسخ شنیدم : دوست داریم! زمانی که محمد سرافراز؛ رئیس سازمان بود و زهرایی در حراست بود من بارها گفتم خب فیلم یا صدا یا تصویری از من نشان دهید که من حداقل دیگر به شما مراجعه نکنم و سکوت کنم. اما هیچ چیزی به من ارائه نشد چون گویا تلویزیون قانونی برای توضیح دادن ندارد. به آقای صابری گفتم شما 6 ماهه آمدید و من در 17 سالگی با برف یکمتری سربالایی جامجم را آمدم و رفتم. شما میدانید که من چه جایزههایی گرفتم که حالا من را ممنوعالکار کردید؟ برنامههای کیفی من درجه کیفی (الف) داشته است و…
در میان حرفهای قبل از مصاحبه شنیدم که حست این است که کسی برای تو مانع شده و به اصطلاح زیرآب تو را زده است؟
متاسفانه یک قوانینی در شرق کرهزمین حاکم است که در غرب کرهزمین حاکم نیست. الان اگر بازیکنی را جای لیونل مسی بگذارند ناراحت نمیشود چون میداند این یک اتفاق حرفهای است و آنقدر توانایی دارد که 5 سال پشت هم توپ طلا را گرفته است. ولی یک مجری وجود دارد که احساس میکند چون سال اول یک برنامهای را اجرا کرده ولو در این حد که فقط پیامک خوانده است سال دوم هم باید اجرا کند و اگر تهیهکنندهاش بخواهد اجرا کند آنوقت عصبانی میشود و ممکن است تبدیل به آدم کینهتوز شده و راهی حراست میشود. من تصورم این است که تمام نکاتی که حراست به من در میان حرفها گفت ناشی از یک حس انتقامجویانه زنانه است.
هیچ موردی کتبی برای اینکه چرا جلوی فعالیتهایت گرفته شده، ارائه نشده است؟
نه من هیچ نامهای ندارم و هیچ توضیحی به من کتبی اعلام نشده است و فقط شفاهی این مطلب عنوان میشود. درکل باید بگویم هیچ چیزی در این دنیا وجود ندارد که من را به تلویزیون وابسته کند و شهوت آنتن ندارم. من همیشه دوست دارم که اسمم معروفتر از چهرهام باشد. بهعنوان یک دختر 32 ساله هم کارنامه خالی ندارم و از خودم راضی هستم.
پس چه چیز الان تو را ناراحت می کند که در این مصاحبه از تو چهرهای گلایهمند ساخت؟
یک بیعدالتیهایی وجود دارد که برای آن توضیحی ارائه نمیشود. شما ببینید الان مهراب وپیمان قاسمخانی را ممنوعالکار میکنند و هیچ توضیحی به این دو نفر که سرمایههای تلویزیون بهشمار میآیند داده نمیشود. من فقط امیدوارم مدیر جدید حفاظت پرسنلی راه قبلی را پیش نگیرد وفقط یک توضیح منطقی به اشخاص برای ممنوع کردنشان ارائه دهد. همین. در آن شرایط حداقل من میدانم دیگر بلاتکیلف نیستیم و برای زندگیام برنامهریزی جدیدی میکنم.
شما بیرون از سازمان بدون حجاب چادر هستی و جلوی دوربین با چادر. چرا؟
من از اول که گزینش رفتم عنوان کردم که من فقط برای اجرای تلویزیونی چادر میپوشم چون با آن احساس امنیت میکنم. ضمن اینکه بیرون از سازمان هم هیچگاه پوشش غیراخلاقی نداشتم. بنا به فرمایش رهبری هم حجاب در صداقت و حیا و متنانت است نه فقط چادر.
حرفی نمانده که بخواهی آن را مطرح کنی؟
نه فقط اینکه من فکر میکنم جای برنامهای مثل «سین: مثل سریال» با من یا هرکس دیگری در تلویزیون خالی است. تلویزیونیها ردکارپت ندارند اما سینما دارد، «سین: مثل سریال» هم باید ادامه داشته باشد چون آنالیز حرفهای تلویزیون است و یکجور «هفت» تلویزیونی است. ما سریالها را نقد میکردیم و فرش قرمز تلویزیونی پهن شود و الان جای خالی این اتفاق در تلویزیون محسوس است.