صفحه اصلی > دیالوگ های ماندگار : پیش از طلوع – Before Sunrise ( دیالوگ های ماندگار )

پیش از طلوع – Before Sunrise ( دیالوگ های ماندگار )

11008441 649407238493736 3443887735717163016 n

سلین : می دونی من این اواخر کنجکاو بودم . اصلا کسی رو می شناسی که تو

یه رابطه شاد باشه ؟

جسی : آره معلومه . میدونی من زوج های شادی رو می شناسم . ولی فکر

می کنم اونا به هم دروغ میگن .

سلین : آره مردم می تونن تمام زندگیشون رو با دروغ بگذرونن . مادربزرگ من با یه

نفر ازدواج کرده بود و من فکر می کردم اون یه زندگی عاشقانه ساده داره ولی اون

به من اعتراف کرد که تمام زندگیش رو تو رویای مرد دیگه ای بوده که همیشه

عاشقش بوده . اون فقط سرنوشتش رو پذیرفته بود . این خیلی غم انگیزه .

از اون طرف من از این خوشم اومد که اون اینهمه شور و احساسات رو داشت که من

فکر نمی کردم داشته باشه .

جسی : من تضمین می کنم اینطوری بهتر بود . اگه با اون مرده آشنا میشد اون یارو

نهایتا ناامیدش می کرد .

سلین : از کجا میدونی ؟ تو که اونا رو نمی شناسی .

جسی : می دونم . می دونم . مردم یه تصویر رمانتیک روی همه چیز می ذارن .

این اصلا بر اساس واقعیت نیست.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها