بیش از نیمی از سال گذشته و همانطور که انتظار میرفت نقشآفرینیهای خارقالعادهای داشتهایم که میتوانیم در مورد آنها صحبت کنیم. بسیاری از این بازیها مربوط به فیلمهای مستقل و هنری بوده، اما برخی فیلمهای بزرگ نیز وجود دارند که ارزش صحبت کردن از آنها در این زمینه را دارا هستند.
به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها، برخی از این نقشآفرینیها ممکن است در مراسم اهدای جوایز سینمایی در پایان سال در خاطر داوران باقی مانده باشند و شوربختانه برخی نیز فراموش خواهند شد. با این وجود این نقشآفرینیها دستکم ارزش صحبت کردن را دارند. در ادامه قصد داریم شما را با بهترین نقشآفرینیهای سال ۲۰۱۹ تاکنون در دنیای سینما آشنا کنیم.
۱۰. ماتیاس اسخونارتس – «موستانگ»
«اگر میخواهی اسبت را کنترل کنی، باید اول خودت را کنترل نمایی». یکی از بهترین فیلمهای جشنواره ساندنس، «موستانگ» (The Mustang) یک فیلم پویا و زیبا و اولین تجربه کارگردانی لور ده کلرمون-تونر در مورد رابطه نزدیک بین یک زندانی سرسخت و یک اسب وحشی است. این فیلم ماهیتی بسیار قابل پیش بینی دارد و شاید با فیلم «سوارکار» (The Rider) که سال قبل منتشر شد در جایگاه پایینتری قرار دارد، اما چیزی که این اثر را متمایز میسازد تصویرسازی صادقانه از رابطهای که گفته شد و پردازش شخصیتهاست. ماتیاس اسخونارتس، بازیگر بلژیکی فیلم از سال ۲۰۱۱ و با فیلم «سرسخت» (Bullhead) درخشش خود را آغاز کرد و در این فیلم نیز بار دیگر بازی خارقالعادهای از خود ارائه داده است.
اسخونارتس در این فیلم نقش یک زندانی در نوادا را بازی میکند که محل زندگی او در مجاورت بیابان و کوهستانهای منطقه قرار دارد. او برای دوره بازپروریاش به مزرعهای فرستاده شده که در آن زندانیان به آموزش موستانگهای وحشی مشغول میشوند. این فیلم از آن فیلمهای پر از دیالوگ نیست و داستان پیچیدهای نیز ندارد، اما بنمایه شاعرانه آن به اندازه کافی هیجان انگیز و جذاب است و البته بازی کاملاً متعهدانه اسخونارتس نیز قدرت داستان را دوچندان میکند. حتی وقتی که شخصیت او ساکت و مودب است نیز میتوان انرژی منفی موجود در حرکات او را که از فاجعه خبر میدهد درک کرد. این سبک بازی همواره یکی از نقاط قوت اسخونارتس بوده است. او میتواند نقش یک مرد حساس را بازی کند و همزمان شخصیتی شرور باشد.
۹. الیویا وایلد – «ویجیلانته»
الیویا وایلد یکی از آن بازیگرانی است که لیاقت بسیار بیشتر از آنچه که بدست آورده دارد. او هرازگاهی نقش مهمی در فیلمهای مستقل بازی میکند و کارنامه هنری قابل توجهی نیز دارد، اما نقشهایش عمدتاً مورد بیمهری قرار میگیرند. امسال، اما به لطف تحسین منتقدان، وایلد به خاطر اولین تجربه کارگردانی خود در فیلم کمدی «خرخوان» (Booksmart) مورد توجه قرار گرفته، اما همه بازی خارقالعادهاش در فیلم «ویجیلانته» (A Vigilante) را نادیده گرفتهاند. از عنوان فیلم شاید چنین بربیاید که باید انتظار چیزی شبیه «تله مرگ» (Death Wish) را داشته باشید، اما «ویجیلانته» فیلم متفاوتی است که ممکن است برخی را ناامید سازد، زیرا آن فیلم انتقامی که به نظر میرسد نیست.
تُن و گام بندی فیلم نیز مناسب همه نبوده و به خاطر ماجرای داستان، تماشای آن ممکن است دردناک باشد. الیویا وایلد در این فیلم نقش زنی را بازی میکند که از لحاظ جسمی و روحی تحت شکنجه قرار میگیرد. او یک گرگ تنهاست که به زنان قربانی تجاوز کمک کرده که با زور از دست شکنجهگران خود فرار کرده و در مقابل نیز هیچ چیز عایدش نمیشود. بازی وایلد در این نقش بسیار تاثیرگذار است. شخصیت او همواره با حملات وحشت مواجه شده و وایلد نیز به شکلی حیرت انگیز بین احساسات شخصیت خود تعادل برقرار میکند.
۸. مدس میکلسن – «شمالگان»
جو پنا با کانالی مختص موسیقی و فیلم کوتاه در یوتیوب برای خود نامی دست و پا کرد. او همچنین آگهیهای تبلیغاتی کوتاهی نیز ساخته و برای اولین فیلم بلند خود نیز بهترین بازیگر ممکن را انتخاب کرد. فیلمهایی که در مورد نجات از شرایط سخت هستند میتوانند بهترین عرصه برای بازیگران به منظور نمایش دادن استعدادهای خود باشند، کاری که پیش از این توسط تام هنکس، جیمز فرانکو، لیام نیسن، رابرت ردفورد و بسیاری دیگر انجام شده است.
اکنون مدس میکلسن این فرصت را یافته که تمام بار فیلم «شمالگان» (Arctic) را روی شانههای خود با کاریزمایی دوست داشتنی به دوش بکشد و تنش بیمحابای ناشی از رنج، عذاب و درماندگی شخصیتش را به تصویر بکشد. کسانی که به دنبال یک روایت توصیفی هستند هیچ فلشبک به زندگی گذشته، عکسهای خانوادگی یا مونولوگ خاصی در مورد عواقب سقوط هواپیمایی که میکلسن قربانی آن است نخواهند دید، اما تغییرات چهره میکلسن بسیار بهتر و رساتر از هر مونولوگی سخن میگوید. او امیدش را از دست میدهد، آن را باز مییابد و تمام توانش را به کار میگیرد. فیلم «شمالگان» مولفههای تاثیرگذار دیگری مانند فیلمبرداری و فضای فیلم را نیز دارد، اما چیزی که این فیلم را به یادماندنی میسازد بدون شک بازی کنترلی میکلسن است.
۷. ایزابلا هوپرت – «گرتا»
شاید فیلم بزرگی نباشد، اما «گرتا» (Greta) برای علاقمندان به فیلمهای تریلر تعقیبی دهه ۹۰ هیجانانگیز خواهد بود. این فیلم خیلی به مکانهای غیرقابل پیش بینی نمیرود و در برخی صحنهها نیز چندان راضی کننده نیست، اما در کل میتوان آن را فیلمی جذاب دانست. دلیل عمده جذابیت این فیلم بازی تحسین برانگیز ایزابل هوپرت، بازیگر افسانهای فرانسوی است که به گفته خودش تاکنون نقش یک سایکوپات را بازی نکرده بود.
در سکانسی که گرتا سرنگی مرگبار را در گردن مردی که تسلیم شیطان شده فرو میکند، هوپرت اولین کاری که به ذهنش خطور میکند را به صورت فیالبداهه انجام میدهد: رقصیدن. همین حرکات هستند که باعث شده بازی او غیرقابل پیشبینی و بسیار لذت بخش باشد. جای تعجب ندارد که استودیو سازنده تصمیم گرفت سکانس رستوران را به عنوان اولین کلیپ تبلیغاتی فیلم منتشر سازد.
۶. الیزابت ماس – «بوی او»
تماشای این فیلم برای همه آسان نیست و شاید برای برخی خسته کننده باشد. مهم نیست در پایان چه فکری در مورد این فیلم میکنید، اما همه در مورد یک موضوع با هم توافق خواهند داشت: درخشش الیزابت ماس در فیلم. در سه بخش اول فیلم شاید به این نتیجه برسید با شخصیتهایی روبرو هستید که هیچ ایدهای نسبت به آنها ندارید. این موضوع ارتباط برقرار کردن با فیلم و داستان را دشوار میسازد.
اما بازی ماس چنان قدرتی دارد که نمیتوانید چشمتان را از او بردارید و بازی طبیعی و تاثیرگذارش توجه شما را به خود جلب میکند. بازی ماس در این فیلم قابل توجه بوده و یکی از آن نقشآفرینیهایی است که تاکنون از او ندیدهایم. بازی او در فیلم «ما» (Us) را نیز نباید نادیده گرفت که در مدت کوتاه حضورش در داستان توجه همه را به خود جلب میکند.
۵. آنر سوینتن برن – «یادگاری»
فیلم «یادگاری» (The Souvenir) به کارگردانی جوانا هاگ یک فیلم رویایی و جاهطلبانه است که فرصتی را برای درخشش در اختیار آنر سوینتن برن قرار میدهد. داستان فیلم در اوایل دهه ۸۰ روایت شده و برن نقش یک دانشجوی جوان فیلمسازی به نام جولی را بازی میکند که شیفته مردی میشود که از لحاظ شخصیتی کاملاً متفاوت از اوست و در حالی که او خبر ندارد در واقع یک معتاد به هروئین است.
برن دختر تیلدا سوینتن است که در این فیلم نقش مادر متمول آنر را بازی میکند. این فیلم اولین بازی سوینتن کوچک در نقش اول داستان است که میتوان آن را بهترین نقشآفرینی او نیز دانست. زیبایی بازی او در لحظههای سکوت و بدون دیالوگش نهفته است و شخصیت خود در داستان را با مهارت و به روشی صادقانه و قابل باور خلق میکند. فیلم اجازه میدهد که اتفاقات ماجرا با برداشتهای بلند پیش بروند تا زمانی که مخاطب همراه با جولی نفس میکشد و برن نیز به خوبی عناصر احساسی حیاتی شخصیتش را پیدا میکند. جولی آسیبپذیریهای خاص خودش را داشته و از عدم اطمینان رنج میبرد و برن نیز به خوبی و تماماً این جنبههای شخصیت خود را درک کرده است. قسمت دوم این فیلم نیز در راه است و بار دیگر میتوانیم شاهد یک بازی خیره کننده دیگر از برن باشیم.
۴. لوپیتا نیونگو – «ما»
«ما» (Us) به عنوان یکی از محبوبترین و مورد انتظارترین فیلمهای امسال بار دیگر مهارتهای کارگردانی و داسان پردازی جوردن پیل و قدرت او در خلق فضای دلهره آور را به تصویر کشید. او بار دیگر بخش زیادی از داستان شخصیتهایش را خودش مینویسد. اگر چه همه بازیگران فیلم بازیهای قابل توجهی از خود ارائه میدهند، اما این لوپیتا نیونگو است که فیلم را میدزدد و ما را به یاد بازیهای خارقالعاده تاریخ سینما در نقش دو شخصیت متفاوت با استفاده از یک بازیگر میاندازد.
بازی نیونگو در این فیلم را باید یک کلاس بازیگری مجانی دانست که نباید از دست داد. او در این فیلم بیش از هر چیز دیگری با چشمانش بازی میکند و چه چشمهای حیرت انگیزی. او در این فیلم نقش یک مادر ظاهراً ساده و معمولی به نام آدلاید و همزاد شیطان صفتش، رِد، را بازی میکند. او هر دو نقش خود را به خوبی ایفا میکند که میتوان آن را بهترین نقشآفرینی این بازیگر بااستعداد تاکنون دانست که به خوبی توانسته انرژی، غم و ترس را به شخصیت خود در فیلم بیاورد. او در هر صحنهای که بازی میکند و در قالب هر شخصیتی که هست، فیلم را از آنِ خود میسازد.
۳. جولین مور – «گلوریا بل»
وقتی که به سراغ بازسازی یک فیلم میروید و میخواهید به شکل برداشت به برداشت آن را بازسازی کرده و به یک فیلم بزرگ تبدیل کنید، ساخت فیلمی به تاثیرگذاری فیلم اول نه تنها دشوار است بلکه برای شخصیت نقش اول داستان نیز بسیار سخت است که آن شخصیت را طوری بازی کند که تازگی داشته باشد. اما جولین مور در فیلم «گلوریا بل» (Gloria Bell) دقیقاً همین کار را کرده است.
این بازسازی به خوبی فیلم اصلی با عنوان «گلوریا» به کارگردانی سباستین للیو و بازی پائولینا گارسیا بود و بخش قابل توجهی از موفقیت فیلم مرهون بازی خارقالعاده جولین مور است. او در نقش اول داستان چنان آسیبپذیر، دوست داشتنی و همزمان قدرتمند است که هیچگاه از تماشای شخصیت او خسته نمیشوید. در واقع هر بار انتظار بیشتر و بیشتری از او دارید. بدون شک اگر این فیلم اوایل سال میلادی کنونی منتشر نمیشد، جولین مور شانس بیشتری برای مورد تحسین قرار گرفتن توسط منتقدان داشته و شانس بیشتری در فصل جوایز سینمایی نیز داشت.
۲. تارون اگرتون و جیمی بل – «راکتمن»
بعد از فیلم موفق «راپسودی بوهمیایی» (Bohemian Rhapsody)، باید خوشحال باشیم که فیلم «راکتمن» (Rocketman) نیز عدالت را در حق شخصیت، میراث و موسیقی التون جان انجام داد. این فیلم از جنبه تاریک زندگی این موسیقیدان دور نمیشود و گاهی اوقات ریسکهایی نیز انجام میدهد. تبدیل فیلم به یک جعبه موسیقی نیز ایده جالبی بوده، اما برای اینکه همه چیز خوب باشد به بازیگر مناسب نیاز دارید و تارون اگرتون نیز همان بازیگر مناسب برای این نقش است.
او انرژی و جذابیت خاصی به نقش خود میدهد که در سکانسهای پرجنب و جوش فیلم شاد و فریبنده و در سکانسهای دراماتیک شکننده قلبهاست. از همه مهمتر اینکه او خود تمام آهنگهای موجود در فیلم را خوانده و وقتی نتیجه را میبینید متوجه میشوید که چنین استراتژی بسیار موثر و مهم است. او از اعماق قلبش آواز میخواند و آهنگش را حس میکند، چیزی که معنای آنها در داستان است. وقتی از اگرتون صحبت میکنیم نباید جیمی بل را فراموش کنیم. جنبه دوستی و مشارکت خلاقانه بین شخصیت برنی تاوپین و التون جان به احتمال فراوان بهترین بخش از فیلم است و بل نیز به همان خوبی تارون در نقش برنی فرو رفته است.
۱. آنتونیو باندراس – «درد و شکوه»
سال ۲۰۱۹ پدرو آلمودوار با یک فیلم بسیار شخصی و هوشمندانه به نام «درد و شکوه» (Pain and Glory) بازگشت. این فیلم که هوشمندانه نوشته شده و از لحاظ فضای داستانی بسیار قوی ساخته شده در مورد پیری، مرگ، اضطراب، افسردگی، اعتیاد، فیلمسازی، کودکی، مادر بودن، افتخار و از همه بیشتر، درد است. این فیلم که به تاثیرگذارترین شکل ممکن با افشاگریهای غافلگیر کننده، لحظات احساسی و حتی سکانسهای زیبای انیمیشن ساخته شده نشان میدهد که آلمودوار هنوز هم یکی از بهترین کارگردانان جهان است. گاهی اوقات گفته میشود که یک بازیگر برای ایفای یک نقش خاص به دنیا آمده و این موضوع کاملاً در مورد آنتونیو باندراس در این فیلم صدق میکند.
او در این فیلم نقش سالوادور مالو را بازی میکند، یک فیلمسازی کهنه کار اسپانیایی که از درد عضلانی، درد مفاصل، وزوز گوش، اعتیاد و بسیاری مشکلات دیگر رنج میبرد. باندراس همکاریهای متعددی با آلمودوار داشته، اما به سختی میتوان نقشی را پیدا کرد که چنین عمیق و غنی نوشته شده و او با مهارت تمام به شکل کامل آن را به تصویر بکشد. در بازی باندراس میتوان ریزترین و جزئیترین نمودهای درد و رنج فیزیکی و روانی شخصیت اصلی داستان را دید و حس کرد. نیمه اول فیلم کمی بیش از حد تکراری است، اما در نیمه دوم همه چیز جبران میشود.
خواندن مقالات زیر پیشنهاد می شود :
10 نقش آفرینی برتر تاریخ سینما که فراموش نخواهید کرد! + تصاویر ( بخش اول )
10 نقش آفرینی برتر تاریخ سینما که فراموش نخواهید کرد! + تصاویر ( بخش دوم )
چهره بازیگران مشهور سینما در اولین نقش آفرینی شان در سینما + تصاویر
نقش آفرینی هایی که باید حتما قبل از مرگ دید! تصاویر
15 نقش آفرینی برتر در سال 2015 که نباید آنها را از دست دهید+ تصاویر