سکوت… هیجان… فرار…
فرار کردن از زندان همچنان یکی از موضوعاتی است که می تواند تماشاگران سینما را به وجد آورد. موضوعی که از دل ایستادگی و جنگیدن در مقابل قانون می آید، قانونی که گاهاً عدالت را اجرا می کند، گاهاً مجرم واقعی را زندانی می کند و گاهاً سر مظلوم را نمی برد. همه ی این ها موجب می شود که عده ی کثیری که به اشتباه یا به ظلم زندانی شده اند، مصمم شوند که با این قوانین بجنگند برای هدفی به نام بقا؛ هدفی که ممکن است به مرگ زودتر از موعد بی انجامد، ولی ارزشش را دارد که تا پای جان برای آزادی بجنگی…
تاریخ سینما پر است از قصه های فرار، قصه هایی که ما را به تاریکترین و ساکت ترین مکان های پر رفت و آمد روی زمین می برد. تعداد کمی از این دست فیلم ها هستند که بسیار دیده شده اند و به اصطلاح معروف اند. فیلم هایی چون: پاپیون، رهایی از شاوشنک، فرار بزرگ، فرار به سوی پیروزی، لوک خوش دست، کنت مونت کریستو، ای برادر کجایی و سریال فرار از زندان
به بهانه ی نزدیک شدن به روزهای پایانی اکران سرخ پوست، که فیلمی با موضوع فرار از زندان است؛ می خواهیم در سایت مووی مگ آثاری را از آثار بزرگانی چون باستر کیتون، دسیکا، روبر برسون، ملویل، جارموش، ایستوود و… معرفی کنیم که سال هاست هر کدام در گوشه ای از سلول های انفرادی سینما زنده هستند و زندگی می کنند.
Covict 13 1920 ( (باستر کیتون )
یکی از اولین فرارها را صورت سنگی در قالب فیلمی کوتاه ساخت. داستان فیلم راجع به گلف باز جوانیست که طی یک اتفاق بی هوش می شود و وقتی به هوش می آید خود را در لباس یک زندانی در کنار زندانی های دیگر می بیند. زندانی هایی که مجبورند سخت کار کنند و لحظه ای آرامش نبینند… ماجرای فرار از زندان این فیلم همانند زندانی شدن گلف باز به طرز اتفاقی در لحظات پایانی فیلم رخ می دهد. کیتون با طنز تلخ و دوست داشتنیش فضای فیلم را سیاه تر از همیشه می کند. محکوم سیزدهم یکی از یادگارهای نابغه آوانگارد سینماست که یک قرن از تاریخ خلق آن گذشته است.
Shoeshine 1946 (ویتوریو دسیکا)
واکسی اولین فیلم مهم دسیکاست که پیش درآمدی بود برای شاهکارهایی چون آمبرتودی، معجزه در میلان و دزد دوچرخه. داستان واکسی بعد از جنگ رخ می دهد؛ دو پسر بچه واکسی با نام جوزپه و پاسکوئاله… جوزپه برای کمک خرج خانه بودن کار می کند و پاسکوئاله که خانواده ای ندارد و سر اجبار باید کار کند. آن ها برای خریدن یک کره اسب هر روز رویاسازی می کنند… تا روزی برادر بزرگتر جوزپه به آن ها پیشنهاد فروش یک پتویی به پیرزنی را ارائه می دهد… بچه ها اینکار را انجام می دهند و با دستمزد زیادی که می گیرند کره اسبی را می خرند… بعد از گذشت یکی دو روزی بچه ها خود را اسیر دروغ و دزدی یک گروه در زندان می بینند… ماجرای فرار در دقایق پایانی فیلم رخ می دهد که توضیحش باعث لو رفتن پایان بندی فیلم می شود. اتفاقاتی که حد فاصل دو سوم ابتدایی تا انتهای فیلم در زندان بچه ها و دادگاه پیش می آید، فیلم را تا سطح فیلم های بزرگ ملودرام سینمای اروپا بالا می برد. فیلمی برای کشف استعداد یک بازیگر در مقام کارگردانی.
Dark Passage 1947 (دلمر دیویس)
گذرگاه تاریک شبیه ترین فیلم از این لیست به فیلم سرخ پوست نیما جاویدی است. فیلم براساس رمانی به همین نام، نوشته دیوید گودیس با بازی همفر بوگارت و لورن باکال و کارگزدانی دلمر دیویس. گذرگاه تاریک سومین فیلمی بود که بوگارت و باکال در کنار همدیگر بازی کردند. مردی به نام پری که به جرم قتل همسرش در زندان بوده و با قایم شدن در بشکه ای از زندان فرار می کند، فیلم دقیقاً از این لحظه که او در بشکه ای پشت ماشینی است شروع می شود… ما چهره ی نقش اول را در یک سوم ابتدایی فیلم نمی بینیم. نمای نقطه نظر در لحظات ابتدایی فیلم و صدای او معرف این کاراکتر است که این تکنیک نشان ندادن فراری، شبیه ترین اِلمان به فیلم سرخ پوست است. در ادامه پری با زنی(باکال) آشنا می شود و از او درخواست کمک می کند برای اثبات بی گناهیش… این فیلم یکی از اولین نوآرهای هالیوود با موضوع فرار از زندان است. سبک کارگردانی دیویس و بازی گیرای بوگارت و باکال در کنار داستانی پرکشش، این فیلم را همچنان سرحال و بی انقضاء نگه داشته است.
Casque d`Or 1952 (ژاک بکر)
سینمای فرانسه به تنهایی نیمی از مهم ترین فیلم های فرار از زندانی را تولید کرده است. کلاه طلایی را بکر با فیلمنامه ی خودش کارگردانی کرد. داستان عاشقانه ای درباره ی پسری که خود را به آب و آتش می زند برای رسیدن به دختری که به سادگی می تواند هر مردی را شیفته خودش کند… پسر کار و دختر صاحب کارش را که به او علاقه داشت را نادیده می گیرد و در مسیر رسیدن به دختر گنگستر می شود… ماجرای فرار از زندانی فیلم از درون زندان شروع نمی شود، بلکه در مسیر انتقال زندانیان اتفاق می افتد. فراری که با کمک معشوق و فداکاری رفیق با چاشنی انتقام شکل می گیرد و… این فرار هم در لحظات پایانی فیلم شکل می گیرد.
Stalag 17 1953 (بیلی وایلر)
کافیست برای دیدن بازداشتگاه 17 به نام کارگردانش توجه کنیم؛ بیلی وایلر، کسی که خوب می دانست منتقدان، مخاطبان خاص و تماشاگران معمولی دقیقا چه فیلمی می خواهند. بازداشتگاه 17 در ژانرهای درام، جنگی و کمدی ساخته شده و داستانش در اسارتگاه آلمان ها شکل می گیرد. مکانی که آمریکایی ها در آنجا زندانی شده اند و سعی بر فرار دارند… بعد از ناموفق بودن فرار دو نفر از اسرا و لو رفتن نقشه فرارشان، همه ی زندانیان به یک نفر شک می کنند، سفتن اولین و آخرین حدس همه است. سفتنی که نقشش را یکی از ستارگان وقت هالیوود بازی می کند، ویلیام هولدن. کسی که فقط دو نفر در فیلم می دانند حق با اوست، یکی خودش و دیگری کسی که جاسوس است. سفتن(هولدن) خوش فکر که خوب بلد بود در آن قرارگاه برای خودش پول جمع کند، از طرف هم بندی هایش طرد می شود و در انزوا به دنبال جاسوسی می گردد که می خواهد به نام او نقشه ی فرار بعدی را لو دهد. کمدی شیرین و درامی تلخ که دیدنش برای هر عشق فیلمی لذتبخش است.
A Man Escaped 1956 (روبر برسون)
محکوم به مرگ گریخت یا باد هر کجا که بخواهد می وزد نام دیگر فیلم فرانسویست که کارگردانش روبر برسون است. فیلم براساس خاطرات آندره دوینی ساخته شده و قصه اش در موضوع که زندانی بودن است، شباهتی دارد به بخشی از زندگی خود برسون که روزی به خاطر بودن در جنبش مقاومت فرانسه دستگیر شده بود و مدتی را در زندان سپری کرد. شخصیت اصلی فیلم فونتن است که در سلول انفرادیش در آرامش و سکوت به فکر فرار است و نقشه هایش را آهسته و پیوسته پیش می برد تا روزی که یک جوان به سلولش و قصه ی فرار تک نفره اش ورود می کند… حال باید نقشه ی فرار را با او در میان بگذارد ولی یک چیز را نمی داند، اینکه او آدم دهان لقی است یا قابل اعتماد… این فیلم صد دقیقه در ساکت ترین و آرامشبخش ترین حالت ممکن بیننده را در تعلیق خود غوطه ور می کند.
Le Trou 1960 (ژاک بکر)
باز هم فرار، باز هم ژاک بکر، اینبار حفره تمام حس شوق بیننده برای فرار از زندان را ارضاء می کند. حفره نام فیلمیست که بسیاری از فیلم های کمدی از او وام گرفته اند. در شروع فیلم ژان کرودی نابازیگر خیره به دوربین چند کلامی صحبت می کند: سلام، دوست من ژاک بکر یک داستان واقعی را با تمام جزئیاتش بازسازی کرده است، داستان من که در سال 1947 در زندان سانته اتفاق افتاد. این شروع فوق العاده بیننده را در بهت و هیجان فرو می برد تا شک کند که این یک فیلم است یا یک مستند. چند زندانی که هر کدام محکومیتی طولانی دارند در یک سلول به این جمع بندی رسیده اند که باید فرار کنند… قصه ی این فرار مثل قصه ی فیلم محکوم به مرگی که گریخت، با ورود یک زندانی دیگر به سلول آن ها و مشکل کم بودن دوران محکومیتش جذاب می شود. استفاده از تمام امکانات موجود تنها امکانیست که می تواند زندانیان را با خورشید آزادی آشنا کند. کارگردانی بیادماندنی بکر این فیلم را به اندازه ی یک مستند مهیج واقعی جلوه می دهد که در تمام لحظاتش بیننده همپای زندانیان نگران می ماند.
Second Breath 1966 (ژان پیر ملویل)
نفس دوباره را ژان پیر ملویل متفکر در ژانر جنایی-نوآر آمیخته با آمیزه های همیشگی اش یعنی سرقت و فرار ساخته است. از بازیگران مطرح آن می توان لینو ونتورا و پل موریس را نام برد. بازیگرانی که روزی ستاره های سینمای فرانسه بودند. برخلاف فیلم های دیگر که ماجرای فرار در انتها یا نیمه دوم فیلم اتفاق می افتد؛ قصه ی فرار نفس دوباره در همان سکانس ابتدایی شروع می شود و هیجان را بسان سرگیجه هیچکاک در آغاز به رگ های تماشاگر تزریق می کند. فرار نقش یک یعنی گویندا(لینو ونتورا) که یک گنگستر کار کشته است با دو نفر دیگر شروع می شود. پرش از پشت بامی به پشت بام دیگر، آویزان شدن از طناب و مرگ یکی از زندانیان به خاطر پرش نادرست و پرت شدنش از بلندی؛ همه ی این ها را در دقایق ابتدایی شاهدیم… در ادامه با نقشه های گویندا برای گیر نیوفتادن، سرقت و تسویه حساب های شخصیش همرا ه می شویم و با قصه ی پر زرق و برق ملویل پلک نمی زنیم.
Take the Money and Run 1969 (وودی آلن)
پول را بردار و فرار کن؛ همه چیز از عنوان فیلم مشخص است، یک فیلم کمدی با موضوعیت سرقت. داستان زندگی ویرجیل استارکول(آلن) که از کودکی تا میانسالی توسط یک راوی روایت می شود. پسر بچه ای که از نونهالی سرکوب می شود و تمام اعتماد به نفسش با نمادی چون عینکش خرد می شود… ویرجیل با درد و رنج های فراوان بزرگ می شود… در ادامه ویرجیل جوان چندین بار دست به سرقت می زند، سرقت هایی با نقشه های ابلهانه، که همه اش ناموفق است، بالاخره روزی ویرجیل گیر می افتد… او در زندان هم تسلیم نمی شود و برای فرار از زندان تلاش می کند، تا اینکه لحظه ی طلایی می رسد و او با زندانیان دیگر به شکل کاریکاتور گونه ای موفق به فرار می شوند.. وودی آلن با کمدی شبیه به کمدی برادران مارکس این فیلم را به زیبایی دلنشین کرده است؛ کمدی کنایه آمیز آلن موفق از کار در می آید و همچنان بعد از گذشت نیم قرن از ساخت فیلم، همچنان دیدنی، خنده دار و سرحال است.
Le Cercle Ruge 1970 (ژان پیر ملویل)
دایره سرخ دومین فیلم ملویل است که درونش قصه ی فرار دارد. نام اسامی عوامل فیلم بسیار جذاب است: نویسنده و کارگردان ژان پیر ملویل- بازیگران: آلن دلون-جان ماری ولونته و… فیلم مثل دیگر آثار ملویل با جمله ای فیلسوفانه که به درون مایه فیلم اشاره دارد آغاز می شود. کوری(دلون) از زندان آزاد می شود و ووگل(ولونته) توسط پلیس دستگیر شده و در حال انتقال به زندان است. یکی آزاد شده و دیگری به بند کشیده شده؛ تضادی که در آثار ملویل آشناست. همانند فیلم نفس دوباره قصه ی فرار در دقایق ابتدایی رخ می دهد. پلیسی به نام بورویل، ولونته را باید به زندان انتقال دهد… آنها وارد قطار می شوند. بورویل تخت پائینی را برای خودش انتخاب می کند و ولونته را به تخت بالایی می فرستد… ولونته به آرامی مثل یک خلافکار باسابقه که در واقع هم همینطور است، دستبندش را باز می کند و در کسری از ثانیه شیشه پنجره قطار را با پا می شکند و خود را به بیرون پرتاب می کند… در ادامه کوری و ولونته با یکدیگر آشنا می شوند و با هم تیمی برای سرقت جمع می کنند. همزمان پلیس به دنبال ولونته از دری به در دیگر می زند. پایان بندی فیلم با فصل نیم ساعته سرقت همراه می شود و لحظات دیدنی را رقم می زند تا یکی از زیباترین داستان های دزد و پلیسی سینما شکل بگیرد.
Hot Rock 1972 (پیتر یتس)
سرقت الماس، قصه ی چند جوان است که می خواهند ره صد ساله را یک شبه طی کنند. مطرح ترین عوامل فیلم دو تن از بازیگران هستند؛ رابرت ردفورد و جرج سگال که توسط پیتر یتس رهبری شده اند. دورتمندور(ردفورد) پس از آزادی از زندان با استقبال و پیشنهاد برادر زنش کلپ(سگال) مواجه می شود؛ پیشنهاد سرقت الماس، سرقتی که توسط دکتری به نام اِموسی(موزرگان) طراحی شده… یک تیم چهار نفره تشکیل می شود… نقشه سرقت پرداخت می شود و شب ورود به موزه شهر فرا می رسد… در حین سرقت پلیس از راه می رسد ولی الماس با مشقت فراوان از جایگاهش دزدی می شود… پلیس یکی از دزدان را دستگیر می کند، دزدی که الماس پیشش است… نقشه ی بعدی که طراحی می شود نقشه ی فراری دادن گرنبرگ(سند) از زندان است. اجرای نقشه ی فرار یک چیز مهم می خواهد که آن سه نفر به خوبی آن خصیصه را دارند؛ شهامت و دل نترس. سرقت الماس یک نمونه موفق از فیلمی مفرح و تجاری است.
Runaway Train 1985 (آندره کنچالوفسکی)
قطار افسار گسیخته فیلمی هیجان انگیز است که کنچالوفسکی در سبکی فاصله گرفته از آنچیزی که بدان پایبندی داشت، ساخته است. هیجان از تیتراژ ابتدایی آغاز می شود، وقتی اسم آکیرا کوروساوا استاد مسلم سینما را به عنوان نویسنده می بینیم. قصه ی فرار در بیست دقیقه ابتدایی رخ می دهد… وقتیکه جونا(بانکر) خطرناک همراه با باک(رابرتس) از زندان فرار می کنند و سوار قطار می شوند. ریتم فیلم در نیمه ی ابتدایی بسیار تند است و هیجان لحظه ای متوقف نمی شود، دقیقا مانند قطاری که فراریان سوار آن شده اند… در ادامه قطار از مسیر خارج می شود و مشکلات آن ها دو چندان می شود… فیلم بطور کلی به نوشته کوروساوا و کارگردانی کنچالفسکی ختم نمی شود، بلکه بازی ادوارد بانکر به عنوان یادگاری از یک شرور به تمام عیار در سینما باقی مانده است.
Down by Law 1986 (جیم جارموش)
مغلوب قانون، یکی از متفاوت ترین فیلم های فرار از زندانیست که جارموش آن را ساخته شده است. فیلمی کم خرج و شیرین با شخصیت هایی که هر کدام حماقت خاص خودشان را دارند. بازیگران فیلم همان همیشگی های جارموش هستند؛ روبرتو بنینی(روبرتو)، تام ویتز(زک) و جان لوری(جک)
روبرتو، زک و جک هر کدام جداگانه به نحوی دستگیر می شوند… آن ها هیچ ربطی به هم پیدا نمی کنند تا وقتیکه در یک سلول زندانی می شوند… زک دیجِی است و جک دلال، آن هال رابطه خوبی با هم ندارند و از همان ابتدا تا انتها با یکدیگر بارها قهر و سپس آشتی می کنند؛ در این میان روبرتو که توریستی ایتالیائیست میل فراوانی به حرف زدن و ارتباط برقرار کردن دارد… بعد از چندی روبرتو راهی برای فرار پیدا می کند و آنرا با زک و جک مطرح می کند… شخصیت ها، دیالوگ ها و نوع روایت داستان به گونه ایست که به راحتی می تواند در دل بیننده جاگیرد. دنیای جیم جارموش همانند دنیای آکی کوریسماکی ساده و بی آلایش است. نکته ای که جارموش را بزرگ کرد و صاحب نام نگه اش داشت.
A Perfect World 1993 (کلینت ایستوود)
یک دنیای بی نقص، یکی از بی نقص ترین فیلم های کلینت ایستوود است که یکسال پیش از سال بیادماندنی سینما، یعنی سال 1994 ساخته شده. داستان فیلم در سال 1963 اتفاق می افتد… در شروع فیلم شخصیتی به نام بوچ(کوین کاستنر) را می بینیم، اسمی که ما را یاد فیلم بوچ کسیدی و ساندس کید می اندازد؛ او به همراه هم بندیش از زندان فرار می کنند و در همان ابتدا دیالوگی از طرف بوچ به هم بندیش شخصیت ها را به ما می شناساند؛ بوچ : حواست باشه، من و تو فقط تا لحظه ی بعد از فرار با هم هستیم. بعد از اون هر کی میره پی کار خودش… آن ها فرار می کنند و می روند سراغ مرحله بعد نقشه شان، یعنی دزدیدن ماشین… هنگام دزدیدن ماشین و ورود هم بندی بوچ به یک خانه، اتفاقاتی می افتد که باعث سر و صدا می شود و در پی آن همسایه ها با اسلحه شکاری از راه می رسند… در ادامه فراری ها پسر بچه ای را از همان خانه گروگان می گیرند و به فرارشان ادامه می دهند… چندی بعد بوچ هم بندیش را می کشد و سفر دو نفره اش با آن بچه شکل می گیرد… فیلمنامه جان لی هانکوک و کارگردانی هنری جک جی تیلور به فیلم جان بخشیده و ایستوود با هنرمندی همه این عوامل را مثل یک رهبر ارکستر هدایت کرده تا لحظاتی ناب از یک زندگی را شاهد باشیم. فیلمی معناگرا با حرف های بزرگ و مهم که بعد از تمام شدنش، بار دیگر در ذهن بیننده شروع می شود.
25th Hour 2002 (اسپایک لی)
ساعت بیست و پنجم فیلمی به کارگردانی اسپایک لی و فیلمنامه ی دیوید بنیاف که در قبل کتابی با همین نام منتشر کرده بود، در اوایل سده بیست و یکم ساخته شده است. بازیگران ادوارد نورتون(مونتی بروگان)، فلیپ سیمور هافمن(جیکوب الینسکی)، بری پپر(فرانک اسلاگرتی) و رزاریو دارسون(ناتورل ریورا) هستند. داستان فیلم در باره مونتی بروگان(نورتون) است که پخش کننده مواد مخدر است. او توسط پلیس دستگیر و به هفت سال حبس محکوم می شود… مونتی فقط بیست و چهار ساعت فرصت آزادی تا لحظه اجرای حکمش را دارد، او در آخرین ساعات آزادیش، مسیری که در زندگیش پیش گرفته بود را مرور می کند. هر گونه اشاره ای به قصه فرار باعث خراب شدن و اسپویل شدن کل فیلم می شود. این فیلم توسط منتقدان به حدی مورد استقبال قرار گرفت که برخی از آن ها اعتقاد داشتند بهترین فیلم دهه خودش بوده است. ورود به عالم دوستانی که هر کدام راهی برای خودشان پیش گرفته بودند برای رسیدن به موفقیت؛ قصه ی وفاداری یک زن به همسرش و دو دوست صمیمی به دوست دیگرشان و بالا و پائین های زندگی یک خلافکار، این فیلم را همچنان سرزنده نگه داشته است. ناگفته نماند که بنظر می رسد سعید روستایی از این فیلم برای ساخت متری شش و نیم الهام گرفته باشد.
Catch Me If you Can 2002 (استیون اسپیلبرگ)
برای دیدن اگه می تونی منو بگیر، همانند بازداشتگاه 17 فقط کافیست به نام کارگردانش توجه کنیم. استیون اسپیلبرگ کارگردان این فیلم است و بازیگران تحت نظرش ستارگانی چون لئوناردو دیکاپریو(فرانک ابگنیل)، تام هنکس(کارل هنراتی)، کریسوفر واکن(ابگنیل پدر) و امی آدامز(براندا استرانگ) هستند. فیلم براساس واقعیت ساخته شده و داستان زندگی فرانک ابگنیل که مردی کلاهبردار بوده را به تصویر می کشد. ابگنیل(دیکاپریو) به تأسی از پدرش کلاهبرداری را در سن نوزده سالگی با عنوان های جعلی چون؛ پزشک، خلبان، دادستان و… آغاز می کند… هنراتی(هنکس) مأمور اف بی آی درصدد است برای دستگیری ابگنیل ولی همیشه یک قدم عقبتر است… اما قصه ی فرار در طول داستان، حکایت دزد و پلیس همیشگیست ولی جنس یکی از این فرارها با دیگر فرارها متفاوت است، بخاطر وجودش در قسمت مهمی از داستان که هر گونه اشاره ای به آن باعث خراب شدن انتهای فیلم می شود از گفتنش صرف نظر می کنیم. اگه می تونی منو بگیر داستانی سرراست و دیدنی دارد که هر تماشاگری را سرحال می کند.
The Next Three Day 2010 (پل هگیس)
سه روز آینده فیلمی ست که پل هگیس ساخت آن را برعهده داشت. هگیس به عنوان نویسنده کار خود را در سینما شروع کرد تا روزی که با فیلم تصادف در سال 2004 برنده اسکار فیلمنامه شد و هنرش برای همگان اثبات شد. نقش های اصلی فیلم راسل کرو(جان برنان) و الیزابت بنکس(لارا برنان) هستند. داستان فیلم درباره ی زنیست که در لحظه ای بعد از یک قتل در صحنه جرم حاضر می شود و به آلت قتاله ای که در صحنه وجود دارد، دست می زند… با توجه به فیلم های موجود و اثر انگشت لارا روی آلت قتاله، او قاتل شناخته شده و محکوم می شود… همسرش جان برنان، تمام تلاش خود را می کند ولی بی ثمر باقی می ماند… تا اینکه نقشه ای می کشد برای فراری دادن لارا… به چالش کشیدن قضاوت و وجدان دو تا از مهم ترین درون مایه های فیلم هستند. می توان گفت سه روز آینده بعد از فیلم تصادف، بهترین فیلم هگیس است.
Escape Plan 2013 (میکائیل هافستروم)
اولین نسخه نقشه فرار در سال 2013 توسط میکائیل هافستروم کارگردانی و با نقش آفرینی دو ستاره سینمای رزمی، سیلوستر استالونه و آرنولد شوانزینگر که در سال های جوانی رقیب یکدیگر بودند، ساخته شد. ری برسلین(استالونه) متخصص طراحی ساختارهای امنیتی ست… او به زندان ها می رود و کارش نقشه کشیدن و فرار از زندان است، برای آزمایش کردن سطح امنیتی زندان… در سال 2018 و 2019 دنباله این فیلم با بازی استالونه ساخته شد. قابل ذکر است که این فیلم بطور کل از تمام فیلم های این لیست ضعیف تر است.
محسن پوراکبر
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید
فقط حفره رو دیدم،فیلم خوبی بود، بقیشم یادداشت کردم که ببینم