از کوچه عبدالله کاشی حصارِ ورامین که جلوتر بروی، هر عابری خانه مرد کوچک سینما را نشانت میدهد. خانهای در انتهای کوچه یحیی. او در این شهرستان کوچک، سرشناس است تا جایی که حتی وقتی همسایهها به راننده تاکسی تلفنی آدرس میدهند، میگویند: «کوچه اسدالله یکتا.»
بازیگر قدیمی سینما که بیشتر فیلمهایش در تهران کلیدخوردهاند، سالهاست به خاطرگرانی اجاره خانههای پایتخت، به ورامین کوچ کرده، اما هنوز در ۷۲ سالگی مجبور است برای رفتن سر لوکیشن فیلمها خودش را از ورامین به تهران برساند.
با این حال در کنار ناملایمات ذاتی سینما، آقای یکتا در زندگی خانوادگیاش مرد خوشبختی به حساب میآید؛ خوشبختی که او حتی در تمام سالهای دستفروشی در خیابان هم به آن دلگرم بود. همین هم شد که خودش آن روزهای تلخ را فراموش کرده و از مردم هم میخواهد آن مقطع از زندگیاش را فراموش کنند.
ستارهها خوشحال میشوند نقش مقابل من باشند.گفتوگوی متفاوت با «اسدالله یکتا» درباره خودش، زندگی عاشقانه و این روزهایش
آقای یکتا! نیم قرن است که در فیلمها و سریالها بازی میکنید. چه کسی شما را وارد سینما کرد؟
حدود ۵۷سال پیش یک آقایی من را در خیابان دید و گفت که برای تئاترمان یک بازیگر هم و قد و قواره تو میخواهیم. فکر نمیکردم مسیر زندگیام از آن لحظه عوض شود. چیزی از بازیگری نمیدانستم، اما قبول کردم. بعد از مدتی خدا رحمتش کند ایرج صفدری، گریمور سینمای ایران، مرا دید و به صابر رهبرکه آن موقع درحال ساخت فیلم مراد و لاله بود، معرفی کرد.
شما نخستین بازیگر کوتاه قدی بودید که وارد سینما شدید؟
قبل از من هم چند نفر بودند، اما چهره نشدند. معروفترینشان رشید اصلانی بود که بعدها با نقش سمندون بیشتر دیده شد.
شما قبل از انقلاب حدود ۴۰ فیلم سینمایی بازی کردید و بعد از انقلاب با فیلم هامون درسال ۶۸ به سینمای پس از انقلاب برگشتید. درست است؟
بله؛ تقریبا حدود ۱۰سال کار نکردم تا اینکه به فیلمهامون دعوت شدم.
داریوش مهرجویی شما را برای فیلمش انتخاب کرد؟
مدیر تدارکاتشان سراغم آمد و به من پیشنهاد کار دارد، ولی ظاهرا خود مهرجویی گفته بودند که اسدالله یکتا و چند تا کوچولوی دیگر را برای بازی در فیلمشان لازم دارند.
بازیگران نقش اول فیلمها که چهره هستند تعریفشان از کارگردانی که با او کار میکنند با بازیگران فرعی فرق میکند. از دید شما کار کردن با مهرجویی چطور بود؟
به کار خودش خیلی مسلط بود. در کار هم خیلی جدی بود، اما هیچوقت بیاحترامی نمیکرد. یک بار مرحوم خسرو شکیبایی به من گفت که مهرجویی درباره من گفته بود: «این کوچولو خیلی قشنگ بازی میکنه انگار قبل از اینکه به دنیا بیاد این کاره بوده!»
قضیه سیگارفروشی خیلی مرا ناراحت میکند. چون همانقدر که خیلیها بعد از این خبر ناراحت شدند، خیلیها هم درک نکردند که باید با من چه رفتاری داشته باشند. هنوز هم بعضی از مردم وقتی مرا میبینند، میگویند: «اسدالله یکتایی که سیگار میفروخت! نه اسدالله یکتای بازیگر!»
در همه سالهای بازیگری، کلا با کدام کارگردان راحتتر کار میکردید؟
با منوچهر صادقلو و رضا صفایی چند تا فیلم کار کردم. چون بازیگر راحتی بودم معمولا کارگردانها برای فیلم بعدیشان هم مرا دعوت میکردند.
با کارگردانهای بعد از انقلاب چطور؟ با کدامشان راحتتر کار کردید؟ مثلا شما با تهمینه میلانی، کمال تبریزی تا کارگردانهای نسل جدیدتر مثل سعید سهیلی و مسعود دهنمکی کار کردید. کار کردن با کدام کارگردانها راحتتر بود؟
همیشه من راضی بودم و آنها هم راضی بودند. (میخندد) البته من کارگردانهای نسل جدید مثل سهیلی را خیلی دوست دارم و کار کردن با او خیلی خوب است. بههرحال من دوست داشتم با همه کارگردانها کار کنم، ولی خب آنهایی که مرا دعوت نکردند حتما نقشی برای من نداشتند. ضمن اینکه من سواد ندارم و باید یک نفر دیالوگها را برایم بخواند تا بتوانم آنها را حفظ کنم. به همین دلیل فکر میکنم همه کارگردانهایی که با آنها کار کردم واقعا به من لطف داشتند. شاید بیشترین سختی که دیدم به دستمزدم برگردد. معمولا سر پرداخت پول اذیت میشدم.
یعنی ما اصلا کارگردان بداخلاق نداریم؟
برای من اتفاق نیفتاده، ولی خب دیدهام که بعضی وقتها بازیگر و کارگردان با هم درگیر میشوند. مثلا صابر رهبر کمی کارگردان عصبانی بود؛ یادم است که به مرحوم محمدعلی فردین با آن عظمتش سیلی زد. سر فیلم مراد و لاله هم نزدیک بود کتک مفصلی به من بزند (میخندد). چون یک صحنه داشتم از تیرآهن پایین میآمدم که افتادم و صورتم خونی شد.
آقای رهبر متوجه نشده بود و برای اینکه درحال ضبط بودیم داد میزد که برگرد به سمت دوربین. ولی من نمیتوانستم تکان بخورم برای همین با عصبانیت به سمتم آمد، ولی بعد که دید صورتم پر از خون است عذرخواهی کرد و مرا به بیمارستان رساند.
به هر حال شما قبل از انقلاب پرکار بودید، اما نسل بعدی سینمای پس از انقلاب مدتی شما را نادیده گرفت و برای همین مجبور شدید در میدان هفتتیر سیگار بفروشید. میخواهم در مورد این موضوع بیشتر صحبت کنیم.
راستش قضیه سیگارفروشی خیلی مرا ناراحت میکند. چون همانقدر که خیلیها بعد از این خبر ناراحت شدند، خیلیها هم درک نکردند که باید با من چه رفتاری داشته باشند. هنوز هم بعضی از مردم وقتی مرا میبینند، میگویند: «اسدالله یکتایی که سیگار میفروخت! نه اسدالله یکتای بازیگر!» برای همین نمیخواهم وارد این بحث شویم. میخواهم این قضیه از ذهن مردم پاک شود.
ستارهها خوشحال میشوند نقش مقابل من باشند.
ما در سینمای ایران چند بازیگر کوتاهقد دیگر هم داریم. ارتباطتان با آنها چطور است؟
خیلیوقتها در فیلمها با هم کار میکنیم. ولی خارج از سینما خیلی با هم ارتباط نداریم.
ارتباطتان با بازیگرهاو ستارههاچطور بود؟ شما را بهعنوان نقش مقابلشان میپذیرفتند؟
خودستایی نباشد، اما حس میکنم خیلی خوشحال میشوند که نقش مقابل من باشند.
کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید؟
نقشی که در فیلم عشق شیشهای داشتم و لباس جاهلی تنم کردند و صورتم زخمی بود. نقش مقابلم هم پرویز پرستویی بود و یادم است مرا بغل کرد و گفت خوشحالم که با تو کار کردم.
موضوعی که درباره خیلی از فیلمهایی که بازی کردید وجود دارد، این است که نام شما به عنوان بازیگر نه در تیتراژ اول نوشته شده نه در پوستر فیلمها. این موضوع شما را ناراحت نمیکند؟
اهمیتی ندارد. همین که مردم مرا میشناسند، کافی است. پسفردا هم اگر از من مالیات خواستند، میگویم کجا بازی کردهام، اسمم را نشان دهید؟! نه در پوستر است نه در فیلم! (میخندد)
یعنی هیچوقت به این ماجرا اعتراض نکردید؟
در فیلم چهارراه استانبول اسم من نوشته نشد. اعتراض هم کردم و گفتم یعنی من سیاهیلشکر هم نبودم؟! به هرحال، من هم مخاطب خودم را دارم و برای دیدن من به سینما میآیند، این به ضرر خودشان است.
فکر میکنید چرا این اتفاق میافتد؟
شاید، چون من در فیلمهای قبل از انقلاب بازی میکردم. چون شنیدهام که بعضیها میگویند اسدالله طاغوتی است! درحالیکه اگر من مشکلی داشتم، وزارت ارشاد اجازه بازی به من نمیداد!
سریال بازی تاج و تخت را دیدهاید؟
نه، متاسفانه.
در این سریال بازیگری به نام «پیتر دینکلیج» در نقش تیریون لنیستر بازی میکرد که همقد و قامت شماست. بعد از این سریال، او تبدیل به یک سلبریتی شد، درحالیکه شاید خیلیها تصور نمیکردند او به دلیل محدودیت فیزیکیاش دیده شود. هیچوقت به شما نقش یک پیشنهاد نشد؟
من در فیلم سینمایی کاکادو به کارگردانی تهمینه میلانی نقش اول را بازی کردم. ولی به هرحال، این موضوع نقطه عطفی در معروف شدن من نبود. مردم مرا از قبل میشناختند و بعد از این فیلم هم مشهورتر نشدم.
این نخستین و آخرین فیلمی بود که در آن نقش یک را بازی کردید؟
بله، ولی همه کارهایم قشنگ است و کمتر از نقش اول هم نبودند.
از حال این روزهایتان بگویید. ظاهرا چشمهایتان را جراحی کردهاید، درست است؟
بله؛ دوران نقاهت را پشت سر میگذارم.
بیمه داشتید؟
تا قبل از عمل جراحی نه! سه، چهار ماه پیش خانه سینما به من کمک مالی کرد و مدتی قبل هم مرا بیمه کردند و بعد چشمهایم را جراحی کردم.
یعنی تا قبل از این بیمه نبودید؟
نه.
از طریق صندوق اعتباری هنرمندان بیمه تکمیلی نشدهاید؟
صندوق چی؟! اولینبار است اسم این صندوق را میشنوم! وام میدهند؟!
بله، وام هم یکی از خدماتشان است.
حالا باید پرسوجو کنم، ببینم جریان این صندوق چیست که من بعد از ۵۰سال کار هنری از آن بیخبرم.
در این مدت و بعد از عمل جراحی چشمتان، از اهالی سینما کسی به شما سر زده است؟
نه؛ کسی برای سر زدن که نمیآید، حتی یک نفر.
کلا در همه این سالها که زندگی پرفراز و نشیبی داشتید و بهتبع آن مشکلات مالی هم برایتان پیش آمد، از هنرمندان کسی نبود که کمکتان کند؟
آقای داریوش طلایی، بازیگر قدیمی سینما تنها کسی است که خیلی هوای مرا دارد.
در طول مصاحبه که در مورد فیلمهایتان صحبت کردیم، نکته جالبی وجود داشت؛ اینکه اگر اسم فیلم و کارگردانی از یادتان میرفت، همسرتان فورا به شما یادآوری میکرد. در اکرانهای مردمی فیلمهایتان هم معمولا با همسرتان میروید. ظاهرا با همه بیمهریهایی که در زندگی حرفهای دیدهاید، زندگی مشترکتان هنوز هم عاشقانه است.
بله؛ ازدواجم هم با عیال عاشقانه بود و هنوز هم با داشتن ۶ فرزند و ۹ نوه مثل روز اول یکدیگر را دوست داریم. اتفاقا از دقیقه اول همدیگر را پسندیدیم و فاصله خواستگاری تا ازدواجمان هم کمتر از یک هفته بود.
«کبری گرجی» با همه اختلاف فیزیکی که با «اسدالله یکتا» دارد، بیشتر از خیلی از زوجهای پیر و جوان، در کنار همسرش به تفاهم رسیده است.
او در همه این سالها، پا به پای مرد کوتاهقد سینمای ایران، فراز و نشیبهای زندگی را پشت سر گذاشته؛ چه آن روزهایی که همسرش در سینما فعالیت میکرد، چه روزهایی که مجبور شد در میدان هفت تیر سیگار بفروشد. با همه اینها، او در تعریف زندگی مشترکش بر یک کلمه تاکید دارد؛ کلمهای که ۴۰سال در زندگیشان کمرنگ نشد؛ «عشق».
اینطور که آقای یکتا ماجرای ازدواجتان را تعریف کردند، ظاهرا خیلی زود «بله» را گفتید.
بله؛ روز خواستگاریام وقتی او را دیدم، حس کردم صد سال است که میشناسمش و مِهرش به دلم افتاد. وقتی هم که با هم صحبت کردیم، گفت: «ببین! من قدم همین قدر است، نه کوچکتر میشوم نه بزرگتر.»
میدانستید خواستگارتان بازیگر سینماست؟
روزی که گفتند یک بازیگر میخواهد به خواستگاریام بیاید، باور کنید حتی فیلمهایش را هم ندیده بودم.
چندسالتان بود؟
من ۲۰ سالم بود و اسدالله ۲۸ سال.
شما اوایل انقلاب ازدواج کردید؛ از مراسم عروسیتان چیزی یادتان میآید؟
یادم است دوران حکومت نظامی بود و اجازه برگزاری نمیدادند، ولی ما مجوز گرفته بودیم، البته ارکستر و موزیک نداشتیم. میهمانها صلوات میفرستادند یا نهایتا دست میزدند. ظهر عقد کردیم، شب هم عروسی گرفتیم؛ نگذاشتیم بماند (میخندد). در خیابان شهدا آن موقعها یک تالار و سلفسرویسی به نام ژاله بود.
آقای یکتا در زندگی خانوادگی، همسر خوشاخلاقی است؟
مرد باید اخلاق داشته باشد و بهانهگیر نباشد. اسدالله از هر لحاظی که بگویید خیلی مرد خوبی است. همسرم از اولش خوب بود و انشاءالله تا آخرش هم خوب است.
هیچوقت دوست نداشتید شما هم بازیگر شوید؟
نه؛ همسرم اصلا دوست نداشت من وارد محیط سینما شوم. میگفت بازیگری برای زن خوب نیست.
اینکه همسرتان خودش در محیطی کار میکند که دوست ندارد زنش وارد آن شود، برایتان این سوال را پیش نیاورد که چرا خودش در همین محیط کار میکند؟
روز خواستگاری یکی از حرفهایش به من این بود که من در سینما با خانمها هم فیلم بازی میکنم. حتی ممکن است وقتی با هم در خیابان هستیم، طرفدارانم بیایند و ابراز احساسات کنند. تو ناراحت نشوی! الان هم خیلی وقتها در خیابان یا جاهای مختلف ممکن است چند تا دخترخانم بیایند و بخواهند با او عکس بیندازند.
من هم میگویم هر چقدر میخواهید عکس بگیرید، چون کارش است. نمیشود در کنار یک بازیگر زندگی کنی و به این مسائل گیر بدهی. برای همین الان هم که ۴۰سال است ازدواج کردهایم بهترین زندگی را با هم داریم.