صفحه اصلی > دسته‌بندی نشده : نقدی بر فیلم Extremely Loud & Incredibly Close

نقدی بر فیلم Extremely Loud & Incredibly Close

65816

 


فیلم “به شدت بلند و بسیار نزدیک” یکی از بهترین های سال 2011 بود که باید به جرات اعتراف کرد “دیده نشد”!! چرا که در کل جوایزات بین المللی تنها سهم 6 جایزه نه چندان مهم و 7 نامزدی جوایز را از آن خود کرد و در جوایز گلدن گلوب و اسکار هم توجه خاصی به آن نشد، در واقع در گلدن گلوب که هیچ! و در اسکار هم تنها نامزدی دو جایزه را نصیب خود کرد که به نظر می رسد حداقل باید در رشته های دیگری همچون “بهترین بازیگر نقش اصلی مرد” و “فیلمنامه اقتباسی” و “کارگردانی” هم نامزد دریافت جایزه می شد البته اگر نگوییم که بردن جایزه هم حقش بوده!

همیشه در طول تاریخ اینگونه بوده که وقایع مهمی که در سرتاسر دنیا رخ می داده توجه کارگردان را به خود جلب می کرده و آنها را وادار به ساخت آثاری در مورد این وقایع می کرده. یکی از وقایعی که در گذشته رخ داد و کانون توجه کارگردانان قرار گرفت مربوط به واقعه هولوکاست بود که فیلم های بسیار درباره آنها ساخته شد و بعضی از آنها بسیار موثر و با ارزش به حساب آمدند، آثاری همچون “فهرست شیندلر” و “پیانیست”.

اما اتفاق مهم دیگری که در سال 2001 اتفاق افتاد چیزی نبود جز حادثه 11 سپتامبر که در این باره فیلم هایی ساخته شد اما چیز قابل توجهی نداشتند تا اینکه کارگردان فیلم بسیار مطرح “Reader” در سال 2011 بعد از گذشت حدود 10 سال بر اساس رمانی نوشته “Jonathan Safran Foer” اقدام به ساخت فیلمی کرد که مانند همتا های خود (درباره موضوع هولوکاست) سعی کرده به صورت شعاری به حادثه 11 سپتامبر نپردازد و این اتفاق را در پس زمینه قرار دهد و با ایجاد صحنه های احساسی دقیق و حساب شده که معمولا دارای زیاده روی و نقص نمی باشند، این حادثه تلخ را یادآوری کند و عاملین آن را محکوم کند. اما در این باره فیلم حرف زیادی برای گفتن ندارد و جز اشاره های ریزی که در فیلم بیان می شود روشن نیست که موضع کارگردان و فیلم نامه نویس درباره عاملین این اتفاق چه کسانی هستند. یا واقعا نظری در این باره نداشته اند یا اینکه ترجیح داده اند با زبان کنایه مخاطبین خود را به دنبال این موضوع راهی کنند.

این فیلم را باید یکی از فیلم های خوب غیرخطی دانست که نه کارگردان داستان را گم کرده است و نه مخاطب از غیر خطی بودن داستان آزار می بیند. فیلم داستان خانواده ای است که در زندگی بسیار عادی و متعادلی به سر می برند و مانند تمام خانواده های آمریکایی سعی می کنند شب خود را روز کنند و بالعکس. اما در این بین پدر خانواده (توماس شل با بازی تام هنکس) که احساس عاطفی شدیدی با فرزند خود (اسکار شل با بازی عالی توماس هورن) دارد در روز 11 سپتامبر در طبقه 105 ساختمان های دو قلو گیر می کند و در مدت زمان حدود دو ساعته سعی می کند با فرزند خود تماس بگیرد اما موفق نمی شود. فرزند هم روزی در اتاق پدرش جست و جو می کند و اتفاقی کلیدی را پیدا می کند که اسم شخصی (Black) بر روی آن نوشته شده. او گمان می کند که پدرش این کلید را برای او گذاشته تا از این طریق مطلبی را به او یاد دهد و این گونه می شود که سفر اکتشافی پسرک داستان شروع می شود اما با یافتن صاحب کلید متوجه می شود که کلید دارای رمز و راز خاصی نبوده ولی در عین حال او در این سفر اکتشافی خود با انسان های بسیاری آشنا می شود که مهمترین آنها مستاجر مادربزرگش می باشد (با بازی بسیار خوب Max von Sydowکه نامزد جایزه نقش مکمل مرد در جوایز اسکار بود) و باوجود اینکه نمی تواند حرف بزند باعث ایجاد یک نوع نگرش جدید درباره دنیای اطراف اسکار شل می شود.

فیلم نامه قوی Eric Roth“” (اریک روث) دارای دیالوگ های بسیار دقیق و تحسین برانگیزی است که در زمان لازم حاضر می شود و تاثیر خود در مخاطب می گذارد و هر مخاطب ریز بینی را به تحسین وا می دارد. و البته باید گفت که از خالق آثاری همچون “مورد عجیب بنجامین باتن” و “فارست گامپ” و “مونیخ” نمی توان توقع دیگری داشت. البته جزییات ریزی در فیلم بوده که به آن توجه لازم نشده (مثل شخصیت پردازی شخص مستاجر) و فیلم نامه را مقداری دارای ضعف کرده اما این موارد در حدی نیست که بتواند فیلم را در سطح پایینی نگه دارد.

بازی های فوق العاده ای که از بازیگران این فیلم به اجرا درآمده نشان از قدرت کارگردانی قوی این کارگردان دارد که توانسته از پسر بچه ای که اولین بار است که در یک فیلم سینمایی بازی می کند آن چنان بازی بگیرد که اگر به این فیلم توجه بیشتری شده بود بعید نبود که رکورد جوانترین بازیگر برنده اسکار شکسته شود! هنر او تا حدی است که بازی دیگر بازیگران مشهوری (همچون تام هنکس و ساندرا بولاک) که در نقش مقابل او بازی می کنند را به حاشیه کشانده و موسیقی زیبایی که در سرتاسر فیلم طنین انداز است ما را در موقعیتی قرار می دهد که به راحتی می توانیم سختی های اسکار شل را درک کنیم.

به نظر می رسد اگر بخواهیم این فیلم را با فیلم هایی که در زمینه مشابه آن (که همان مساله هولوکاست است) ساخته شده اند در کفه ترازو قرار دهیم باید بگوییم که توانایی رقابت با فیلمی همچون فیلم “فهرست شیندلر“یا “پیانیست” که در سال خود جایزه اسکار را بردند، دارد با این تفاوت که با قرار دادن کودک به عنوان کارکتر اصلی این فیلم موجب شده تا مخاطبان بیشتری از کودکان را برای خود جذب کند و به نوعی تسکینی باشد برای کودکانی که در همین نزدیکی ها شاهد فوت پدرانشان بودند و الان نسل جوان کشور هستند. به عبارت دیگر اگر این فیلم در رقابت با فیلم “آرتیست” واقع نشده بود جایزه اسکار بهترین فیلم حداقل حقی بود که اعضای آکادمی باید برای او قائل می شدند.

هرساله تعدادی فیلم هستند که از لحاظ جوایز بین المللی در حق آن ها به هر دلیلی ظلم می شود و به آنچه که شایسته آن هستند نمی رسند. بدون شک باید این فیلم را یکی از این موارد در سال 2011 دانست.

خلاصه اینکه:

اگر این فیلم بدشانسی نمی آورد و با فیلم “آرتیست” رقیب نمی شد و البته اگر با تبلیغات بهتری به عرصه مسابقات پا گذاشته بود حتما سهم بیشتری در بین حوایز را برای خود به ارمغان می آورد و صد البته افسوس که اینگونه نشد!

نویسنده : حمید رضا تقی پور

 

کپی برداری از مطالب مووی مگ تنها با ذکر دقیق لینک سایت MovieMag.IR و نویسنده مطلب مجاز است.         

 

به جمع هواداران مووی مگ در فیس بوک بپیوندید

 

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها