مانند فیلمهای نوآر کلاسیک قبل از خود، دنیای تاریک و خطرناک نئونوآر نیز ژانری بسیار وسیع و هیجان انگیز است. به کمک فضای شیطانی و اخلاقیات مبهم، تاریکی روح انسان در این فیلمها برای افشای یک سری حقایق ناخوشایند مورد کاوش قرار میگیرد. با این وجود تعریف ژانر نئونوآر و صحبت از شاخصههای آن کمی دشوار است. این عبارت با بیدقتی در خیلی جاها مورد استفاده قرار گرفته و تقریباً برای هر تریلر جنایی مدرنی به کار رفته است. برخی میگویند که نئونوآر تنها یک فرآیند سبکی یا تمرین نوستالژی است. اما یک تعریف محتمل از آن را می توان با توجه به ارتباطش با فیلم نوآر کلاسیک داشت: در حالی که ژانر قدیمیتر تاریک و پیچیده بود، قوانین محدود کننده هالیوود پس از دهه ۱۹۳۰ دبکته میکرد که همیشه باید خیر به پیروزی رسیده و هیچ جنایتی بدون تنبیه باقی نماند.
به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، نئونوآر اما از تمام این قید و بندها فارغ بوده و توانست چنین ایدهآلهای ریاکارانهای را برانداخته وکارهایی با ظاهر تاریک و منفینگرانه مطلق تولید کند. با لنزهایی که بیشتر به سمت بیرون نشانه رفته بودند، ژانر نئونوآر یک نمای بسیار جامعه شناسانه داشت تا ژانر نوآری که بیشتر بر روی روانشناسی شخصیتها تمرکز داشت و بدین ترتیب میتوان ژانر نئونوآر را یک کالبدشکافی تصویری از دنیای فاسد دانست، دنیایی که عدالت به ندرت در آن رخ میدهد. از زمان ظهور این ژانر مهیج در دهه ۱۹۷۰، ژانرهای فرعی آن نیز یکی پس از دیگری ظاهر شدند. «بلید رانر» (Blade Runner)، شاهکاری از ریدلی اسکات که نیاز به معرفی ندارد، فیلمی است که از دیدگاه بسیاری ژانر فرعی سایبرپانک را بنا نهاد که ژانری از نئونوآر است دنیای تاریک پادآرمانشهری در آینده را به تصویر میکشد به هر ترتیب، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم تاثیرگذار و هیجانانگیز نئونوآر که قبل از مرگ باید حتماً ببینید آشنا کنیم.
۱۰- خداحافظی طولانی (۱۹۷۳)
فیلم «خداحافظی طولانی» (The Long Goodbye) که تنها یک سال پیش از انتشار فیلم تعریف کننده ژانر نئونوآر، «محله چینیها»، ساخته شد را میتوان بیشتر یک فیلم ضدنوآر دانست تا نئونوآر. این فیلم که توسط رابرت آلتمن بزرگ و بر اساس اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته ریموند چندلر ساخت شده، اشتیاق کارگردان برای شکستن و فراتر رفتن از تمامی قواعد و کلیشههایی نشان میدهد که در ۴۰ سال قبل از آن به عنوان اصول فیلم نوآر تثبیت شده بودند. در اینجا، شخصیت نمادین کارآگاه فیلیپ مارلو در رمان چندلر به عنوان یک مرد فارغ از زمان به تصویر کشیده میشود. یک مرد اشتباهی ژولیده و آشفته، چندلر شبیه مردی متعلق به دهه ۱۹۵۰ است که در حال قدم زدن در هالیودی منحط و غرق در خود است.
با این وجود او شخصیتی نیست که مهارتهای کارآگاهی و هوش خاص این کسوت را نداشته باشد، کسی که پروندههای ظاهراً پیچیده را پیش از اتمام روز حل کرده و حتی در بدترین اوضاع نیز دست از دست انداختن گانگسترها بر نمیدارد. در روزهای اول انتشار فیلم، منتقدان از تماشای فیلمی که از دیدگاه آنان حمله آلتمن به نویسنده و شخصیت دوست داشتنی او بود بیمناک شدند. با گذشت زمان اما از «خداحافظی طولانی» به عنوان فیلمی ساختارشکن که از ژانر کارآگاهی عشقزدایی کرده و راه را برای تبدیل شدن فیلم نوآر به نئونوآر هموار ساخت یاد میشود. فیلمبرداری جذاب، بن مایه کمدی تاریک و بازی دیدنی الیوت گولد باعث شده که «خداحافظی طولانی» به هجونامهای دوستداشتنی تبدیل شود.
۹- محله چینیها (۱۹۷۴)
فیلم پیچیده و پرپیچ و خم «محله چینیها» (Chinatown) ساخته رومن پولانسکی که کارشناسان سینما آن را سرآغاز ژانر نئونوآر میدانند، اصول تاریک و بنمایه تراژیک این ژانر را بنیان نهاد. همه چیز مانند یک فیلم نوآر کلاسیک رازآلود شروع میشود اما درک جک نیکلسون از دنیای داستان بعد از این که به عنوان کارآگاه خصوصی شکاک، جی جی گیتس، خود را در یک توطئه بیسار بزرگتر از یک خیانت ساده که در ابتدا به نظر میرسید می بیند، به کلی تغییر می کند. این فیلم که با الهام از جنگ واقعی بر سر آب در اوایل قرن بیستم در کالیفرنیا ساخته شده، نشان میدهد که اداره آب و برق لسآنجلس از خرابکاری در ذخایر آب کشاورزان محلی برای تسهیل گرفتن بیرحمانه زمینها از آنان استفاده میکند. در اینجا اشخاص شرور «محله چینیها، سردستههای گروههای جنایتکار و مافیایی یا پلیسهای فاسد نیستند.
به جای آن، این افراد مامورین دولتی و زمینداران ثروتمند و بانفوذی هستند که فعالیتهای شیطانی خود را بدون اینکه مورد پیگرد قرار گیرند انجام میدهند در شرایطی که خود را بالاتر از قانون مییابند. کارآگاه که خود را در موقعیتی درمانده کننده و فراتر از توان خود برای کنترل میبیند همچنان به مبارزه با نیروهایی که بسیار دور از دسترسش قرار دارند ادامه داده و در این مسیر با مسائل تاریکی مانند فساد، طمع و سوءرفتار با خانواده که در ظاهر ماجرا روی دادهاند نیز مواجه میشود. سکانس پایانی فیلم، تصویری تاریک از دنیا را ارائه میدهد، دنیایی که در ان همواره قدرت و ثروت بر اخلاق و عدالت پیروز میشود. «محله چینیها» یک داستان بیرحم، کیفرخواستی دردناک از بدترین جلوههای سرمایهداری و نماد برند نئونوآر در زمینه بدبینی و عدم اطمینان به مقامات است.
۸- فارگو (۱۹۹۶)
در سادهترین کلمات باید گفت که برادران کوئن کارنامه فیلمسازی بسیار قابل توجهی دارند و یکی از بهترین آثار آنها بدون شک فیلم جنایی «فارگو» (Fargo) در سال ۱۹۹۶ است. این فیلم که باعث ساخته شدنیک سریال آنتالوژی موفق دو دهه پس از انتشار خود نیز شد، یک فیلم تاریک اما تریلری بسیار خندهدار از بازی موش و گربه با شخصیتهایی است که نامهایی غیرطبیعی و مضحک دارند. داستان در آب و هوای بسیار سرد منطقه مینهسوتا رخ میدهد و بر دسیسههای یک فروشنده اتومبیل ریاکار اما نالایق به نام جری لاندرگارد تمرکز دارد. جری ترتیب ربوده شدن همسر خود را میدهد تا بدین ترتیب از پدر همسر خود اخاذی نماید اما با توجه به طبیعت دست و پا چلفتی و خرابکارانه دو رباینده، سرنخها و خرابکاریهای بسیاری از این دو به جای میماند که باعث میشود یک پلیس زن باردار به نام مارج گاندرسون آنها را تعقیب کند.
ترکیب نامتعارف «فارگو» از اتفاقات بسیار تاریک و شوخیهای بیمزه و عتیقه باعث شده که فیلم فضایی منحصربفرد و به یادماندنی داشته باشد. با شخصیتهایی که به وضوح نماد سبک رفتار «مینهسوتایی مهربان» هستند، با تمام آن توافقهای صمیمانه، تکان دادنهای سر به نشانه تایید و فروتنی مطلق، لحظات خشن فیلم و پیام کاملاً پوچ گرایانه آن تعادل را برقرار میکند. با تماشای این فیلم بسیار خواهید خندید اما در پایان به خاطر این خندیدنها احساس گناه خواهید کرد.
۷- شبگرد (۲۰۱۴)
در حالی که در ظاهر به نسخهای برگرفته از دومین جهش یافته آبی برتر مردان ایکس میماند، «شبگرد» (Nightcrawler) انتقادی مخرب از بیوجدانی صنعت رسانه و اشتهای سیریناپذیر ما برای مصرف خبرهای پر آب و تاب است که به کلی ناخوشایند است. جیک جیلنهال، در یکی از بهترین نقش آفرینیهای خود در نقش حرامزادهترین شخصیتی که قابل تصور است، نقش لو بلوم را بازی میکند، یک ژورنالیست آزاد بدون ذرهای شرافت یا احساس. او با تعقیب جنایات خشن و تراژدیهای مرگبار در طول شب، نتیجه آنها را ثبت کرده و به یک ایستگاه خبری محلی که کارگردان بخش صبحگاهی آن نگران کاهش مخاطبان است و هر بار خواهان خبرها و تصاویر دراماتیکتر و تکان دهندهتر است میفروشد.
لو در نهایت برای اینکه ویدیوهایی تاثیرگذارتر ضبط کند خود نیز در جنایات دخالت کرده و حتی خودرو یک ژورنالیست رقیب را دستکاری میکند که به تصادفی هولناک تبدیل شده و در ادامه از همین تصادف برای تولید خوراک رسانهای مورد نظرش استفاده میکند. دنیای «شبگرد» که تقریباً به تمامی در زیر لامپهای مات خیابانی شبهای لس آنجلس و در اتاقهای خبر با نور کم رخ میدهد، به شدت تیره و پلید است. لو که خالی از هر ویژگی انسانی است تقریباً همواره نفرتانگیزی خود را به مرحلهای تازه میبرد. مارگونه و استثمارگر و تماماً تحت تاثیر تمایلات طمعکارانه سایکوپاتی، او در سفری به تاریکترین اعماق فساد انسانی، مخاطب را به گروگان میگیرد.
۶- سارق (۱۹۸۱)
اولین تجربه کارگردانی مایکل مان، فیلمساز پیشرو در زمینه آثار جنایی مانند «مخمصه» (Heat) و «وثیقه» (Collateral)، با عنوان «سارق» (Thief) یک داستان کلاسیک است که به اعتماد به نفسی مثالزدنی تولید شده است. سبک تاریک و زمخت مان از همان اولین اثرش به خوبی و به تمامی به نمایش در میآید، مانند ترانه مسحور کننده گروه Tangerine Dream که همراه با سکانسی که فرانک سارق جواهرات سعی دارد در نهایت از زندگی در دنیای جرم و جنایت فرار کند نواخته میشود. فرانک که جیمز کان با آن تکبر و غرور خاصش نقش او را به خوبی بازی کرده در راهاندازی دو کسب و کار به عنوان ظاهری برای کسب و کار خلافکارانهاش بسیار تلاش کرده است. برای رسیدن به آرزوی داشتن زندگی راحت و بی دردسر در کنار همسرش، پیشنهاد لئو، سردسته یک گروه خلافکار برای یک سرقت بزرگ را میپذیرد، سرقتی که درآمد حاصل از آن برای کنار گذاشتن شغلهای بیدرآمد کنونیاش و داشتن یک زندگی راحت کافی است.
اما لئو به قولی که میدهد وفا نکرده و سهمی بسیار کمتر از توافق را به فرانک میپردازد تا بدین ترتیب برای مدت زمان بیشتری او را در استخدام خود داشته باشد. فرانک که قصد گذشتن از حق خود را ندارد، از ادامه کار با لئو سر باز زده و سهم کامل خود را میخواهد و اینجاست که خشونت افزایش یافته و فرانک با مافیا درگیر میشود. ترکیب کارگردانی اغراقآمیز مان و کاریزمای کان، فضا را برای ایجاد یک تریلر سرگرمکننده و جذاب با باورپذیری بالا و احساس خطر دائمی و قریبالوقوع فراهم میکند.
۵- رانندگی (۲۰۱۱)
فیلم «رانندگی» (Drive) که حال و هوایی بسیار شبیه فیلم «سارق» دارد را باید متعارفترین فیلم نیکولاس ویندینگ رفن تاکنون دانست اما سبک طاقتفرسا و وسورئال او همزمان باعث شده که این فیلم یک تجربه فیلمسازی غیرمعمول باشد. این فیلم که بر اساس رمانی از جیمز سالیس به همین نام ساخته شده، داستان یک راننده زبردست را روایت میکند که برای یک ماموریت سرقت خطرناک اجیز شده اما شرایط آنطور که او برنامهریزی کرده پیش نرفته و خشونت، کشتار و خیانت را به دنبال دارد. یک ساعت اولی فیلم بسیار آرام و یکنواخت و به نحوی حتی رمانتیک است که در آن رابطه عاطفی بین شخصیت بینام راننده رایان گاسلینگ و همسایهاش، با بازی کاری مولیگان، شکل میگیرد.
با این وجود، کمی پس از نیمه داستان، سرقتی نافرجام فضای داستان را به کلی تغییر میدهد، با سطحی بیرقیب از خشونت و خونریزی تیرها شلیک میشوند، گلوها بریده میشوند و سرها زیر پا له میشوند. درست مانند این است که بخش زیادی از فیلم رمانتیک «پیش از طلوع آفتاب» (Before Sunrise) را نگاه کردهاید و ناگهان کانال را عوض کرده و پایان فیلم «راننده تاکسی» (Taxi Driver) را میبینید. بازی گاسلینگ در نقش راننده یکی از بهترین نقشآفرینیهای دوران حرفهای اوست، تغییر چهره او از یک همسایه خجالتی و مهربان به یک انسان ترسناک و خشن را میتوان در دیالوگ ماندگار او در فیلم دید: «با این چطوری؟ دهنتو ببند وگرنه دندون هات رو می ریزم تو حلقت و برات می بندمش».
۴- جاده رازآلود (۲۰۱۳)
بسیار دور از خیابانهای پر از نور لسآنجلس، نوآر-وسترن ایوان سن، مخاطب را در معرض گرمای سوزان و آفتاب کور کننده بیابانهای استرالیا قرار میدهد. این برهوت خشن پسزمینهای را برای رسیدگی یک کارآگاه بومی به نام جی به پرونده جنازه یک دختر نوجوان بومی فراهم میکند، پروندهای که مشخص میشود چیزی بسیار عمیقتر از تنها یک قتل را شامل میشود. در فیلم «جاده رازآلود» (Mystery Road)، شخصیت جی که برای همه غریبه است، در هر پیچی از داستان مورد اذیت و آزار قرار میگیرد- از کشاورزان نژادپرست تا روسای خود در اداره پلیس. او که توسط همکاران سفیدپوستش غریبه انگاشته شده و به اتهام خیانت توسط مردم بومی طرد شده است، هیچ کسی را ندارد که بتواند به او پناه ببرد اما ارادهاش او را به پیش میبرد و تصمیم گرفته که نگذارد یک قربانی قتل دیگر فراموش شود.
نقدهای اجتماعی فیلم «جاده رازآلود» در سراسر فیلم در مرکز داستان قرار دارد و میتوان آن را تجسم تصویری غمانگیز تنشهای نژادی بردوام در استرالیا، جوامع فراموش شده و بیتوجهی رقتانگیز مقامات کشور به وضعیت مردم بومی دانست. در حالی که داستان فیلم به شکلی عامدانه و تعمقبرانگیز از میان محلههای مخروبه، زمینهای سوخته و دشتهای بایر میگذرد، فضای فیلم بسیار سنگین جلوه کرده و در نهایت به یک پایان انفجاری میرسد که با یکی از بهیادماندنیترین و منحصربفردترین سکانسهای تیراندازی تاریخ مدرن سینما همراه است.
۳- زمستان استخوانساز (۲۰۱۰)
از گرمای سوزان بیابانهای بایر استرالیا به سرمای جگرسوز و طاقتفرسای اوزارک در میزوری میرسیم. «زمستان استخوانسوز» (Winter’s Bone) بررسی بیمحابای فقر، ترکشدگی و ارتباطات خانوادگی است. جینفر لارنس در این فیلم در نقش ری دالی بازی میکند که سرنوشت او را در هالیوود تغییر داد و میتوان آن را بهترین نقشآفرینی وی در یک دهه اخیر دانست. زندگی ریس که در جستجوی یافتن مادر بیمار و برادر و خواهرش است، از این تشکیل شده که سعی کند به خانواده فقیر و تنگدست خود کمک کند که امرار معاش کنند در حالی که هیچ کمکی برای او وجود ندارد. پدرش که تولید کننده مواد مخدر صنعتی بوده و مدتی است از او خبری نشده، ظاهراً با وثیقه گذاشتن خانه از زندان بیرون آمده و فرار کرده است. اکنون قرار است خانه آنها که تنها داراییشان است توسط دولت توقیف شود.
ری که از بیخانمانی خود و خانوادهاش بیم دارد، در فضایی روستایی و پر از قاچاقچیان مواد مخدر سعی دارد ردی از پدرش پیدا کند. ماجراجویی ریس او را در مقابل اعضای دور خانواده پدریاش قرار داده و او را با واقعیتهای ناخوشایند زندگی و مرگ در یک منطقه فراموششده روبرو میسازد، جایی که آزمایشگاههای تولید متامفتامین در همه جا رخنه کردهاند. «زمستان استخوانسوز» مخاطب را وادار میسازد که با موجودیت و واقعیت ترسناکی که سعی کردهاند آن را فراموش کنند روبرو شده و این موضوع آنها را با احساس تنهایی عمیق، دردناک و طولانی مواجه میسازد.
۲- شهر شیشهای (۲۰۰۶)
اگر از اسکاندیناوی به عنوان یک مرکز قدرت در سینما و داستانهای نوآر یادی نکنیم بدون شک سهلانگاری کردهایم. نوآر نوردیک (نامی که اغلب به فیلمهای نوآر منطقه اسکاندیناوی داده میشود) فیلمهای شناختهشدهای مانند «دختری با خالکوبی اژدها» (The Girl With The Dragon Tattoo) و «کشتار» (The Killing) را شامل میشود که بارها در بریتانیا و آمریکا بازسازی شدهاند. یکی از منحصربفردترین نوآرهای نوردیک، «شهر شیشهای» (Jar City)، ساخته بالتاسار کورماکور کارگردان ایسلندی است که داستان یک کارآگاه پلس ضد اجتماعی و ترشرو به نام ارلندور را روایت میکند. داستان فیلم با بررسی پرونده یک قتل فجیع آغاز میشود که در آن قاتل ردپاها و سرنخهایی از خود به جای گذاشته که از یک غم قدیمی و انگیزه انتقام خبر میدهد.
ارلندور با دنبال کردن این سرنخها، داستانی ترسناک از جنایتهای قدیمی را برملا میکند که عواقب آنها بسیار وسیعتر و تراژیکتر از آن چیزی بود که تصور میشده است. فضای فیلم در سراسر داستان ترسناک و ناخوشایند بوده و این موضوع را میتوان در نبش قبرهای متعدد و موتیفهای غذایی حال بهمزن مشاهده کرد. همچنین یک نقد و هجو تاریک و غریب نیز در فیلم «شهر شیشهای» موج میزند. «شهر شیشهای» را میتوان فیلمی در باب بررسی تاریک انتقام و فروپاشی خانوادگی با پرداختی متفاوت و کابوسگونه دانست.
۱- آجر (۲۰۰۵)
فیلم «آجر» (Brick)، اولین تجربه کارگردانی رایان جانسون به عنوان یک فیلمساز خلاق، یک فیلم نابهنگام است که تمامی کلیشههای فیلم نوآر را گرفته، زیر و رو کرده، به شکلی شیطانی آنها را در یک فضای مدرن دبیرستانی آمریکا به بازی میگیرد. با این وجود، با تماشای آن بیشتر به یاد «شاهین مالت» (The Maltese Falcon) داشیل همت و «خواب بزرگ» (The Big Sleep) ریموند چندلر خواهید افتاد تا سریال «ورونیکا مارس» (Veronica Mars). در یک انتخاب بازیگران استادانه، جوزف گوردون-لویت شلخته و آشفته نقش برندن فرای را بازی میکند، یک دانشآموز تنها و گوشهگیر در دبرستان سن کلمنت که علاقه زیادی به ماجراجویی و کنجکاوی دارد. بعد از یک تماس تلفنی رازآلود و ترسناک از نامزد سابقش، امیلی، که مدت کوتاهی بعد او را مرده مییابد، برندن وارد یک حلقه تولید و فروش مواد مخدر میشود که به باور او عامل قتل امیلی بوده است.
تلاش او تنها برای به پای میز عدالت کشاندن قاتل نیست بلکه او میخواهد کسی که دستور قتل را داده را نیز پیدا کند. تمامی اصول پایهای فیلم نوآر با پیچشهایی مدرن- دختر شناخته شده مدرسه در قالب زن زیبا اما خطرناک، معاون مدرسه در کسوت مامور پلیس جدی و خشن، قاچاقچی مواد مخدر ساکن زیرزمین در قالب رییس مافیا- را میتوان در این فیلم یافت. هر چه که از ژانر نوآر بخواهید در «آجر» وجود دارد، فیلمی خشن، بیرحم و جدی و همزمان اثری ملغمهای که جذابیتهای تغییر در اصول ژانر را در خود دارد.
خواندن مقالات زیر توسط مووی مگ پیشنهاد می شود :