سینما این توانایی را دارد که انواع مختلفی از احساسات را برانگیزاند. خنده، غم، هیجان و افسوس تنها بخشی از تاثیراتی هستند که فیلم ها می توانند روی ما داشته باشند، در حالی که فیلمبرداری، بازیگری، طراحی تولید و صداپردای برای خلق لحظاتی ماندگار دور هم جمع می شوند، لحظاتی که برای مدتی در اذهان ما نقش خواهند بست.
به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، نتقام یک ابزار داستانی است که اغلب در فیلم های تریلر، اکشن و پرتعلیق به کار گرفته می شود و استفاده موثر از آن توسط فیلمسازان جای هیچ شگفتی ندارد زیرا در جستجوی انتقام بودن یک مسیر هیجان انگیز و پرتنش را ایجاد می کند. بدین بهانه در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۲ مورد از ترسناک ترین و بیرحمانه ترین انتقام های تاریخ سینما آشنا کنیم.
۱۲- تظاهر به اخته کردن در فیلم Hard Candy
فیلم Hard Candy که در سال ۲۰۰۵ ساخته شد نشان دهنده این است که ظاهر می تواند فریبنده باشد. در نگاه اول ظاهر و صدای نوجوانانه شخصیت الن پیج باعث می شود بیننده به این باور برسد که شخصیت او توانایی طراحی و اجرای چنین تاکتیک های بیرحمانه انتقامی را ندارد. فیلم Hard Candy یکی از آن دسته فیلم هایی است که تماشای آن دشوار است، نه تنها به دلیل موضوع ناخوشایندش بلکه یک صحنه خاص که در آن شخصیت هیلی ۱۴ ساله که می خواهد از یک عکاس متجاوز به نام جف که در مفقود شدن یکی از دوستان هیلی نقش داشته انتقام سختی بگیرد. در این سکانس، هیلی این مرد را به میز می بندد و در آرامش کامل ظاهراً مرحله به مرحله بریدن بیضه های او را دنبال می کند.
این بازی خیره کننده الن پیج است که گیرایی و قدرت این سکانس را تقویت می کند. اگر چه این عمل به خودی خود بسیار هولناک است اما تن صدای آرام و مهربانانه الن پیچ کافی است تا حس ترس را در مخاطب نهادینه کرده و قدرت غیرقابل پیش بینی بودن این سکانس را به حد اعلا برساند. تماشای واکنش های عاطفی هیلی به رفتارهای جف در این سکانس بر وحشت و ترسیدن مخاطب در این سکانس می افزاید. البته عمل اخته کردن هیچگاه رخ نمی دهد و هیلی از بی حسی ناشی از گذاشتن کیسه یخ روی موضع استفاده می کند تا جف را به این باور برساند که اخته شده است. چنین ترومای روانشناختی آنقدر هولناک است که حال هر مردی را بد خواهد کرد.
۱۱- چشم در برابر چشم در فیلم Kill Bill
در حالی که کوئنتین تارانتینو در سال ۱۹۹۷ با فیلم Jackie Brown داستانی خیره کننده از قدرت زنان را برایمان به تصویر کشید، در فیلم بعدی خود، Kill Bill، از آن هم فراتر رفت. Kill Bill داستان زنی به نام براید را روایت می کند، یک قاتل ترسناک و عضوی مهم از یک سازمان آدمکشی که قصد دارد از کسانی که قبلاً همکار او بوده اند انتقامی سخت بگیرد. از همان سکانس ابتدایی فیلم، این زن غرق در خون در روزی که قرار بود بهترین روز زندگی اش باشد با مرگ دست و پنجه نرم می کند و بدین ترتیب کاملاً مشخص است که او مسیری سخت و دراز را برای انتقام در پیش دارد. میل او به انتقام باعث می شود که به عجیب ترین مکان ها سر بزند، از اوکیناوای آرام تا زمین های بایر ال پاسو در تگزاس.
در مکان دوم اتفاقاتی بسیار هولناک تر رخ می دهد، جایی که رویارویی براید با برادر بیل، باد، با مزاحمت یک قاتل بیرحم، حسود و شیطان صفت همراه می شود. موسیقی استفاده شده در این سکانس به خوبی با خشونت ماجرا همراه است، در حالی که خطرناک ترین رقیب براید در آنسوی تریلر باد ایستاده است. در شرایطی که این دو برای آخرین بار به روی هم شمشیر می کشند، براید با بیرون کشیدن چشم این زن از او انتقام می گیرد. الی در حالی که از درد به خود می پیچد رها می شود و براید به مسیر خود برای انتقام گرفتن ادامه می دهد.
۱۰- حمله با بطری شیشه ای در فیلم Green Street
بعد از به پایان رسیدن تلاش های فرودو برای شکست خدای تاریکی، الیجا وود اکنون آزاد بود تا پروژه های مورد علاقه اش را دنبال کند و بدین ترتیب بود که در سال ۲۰۰۵ در فیلم Green Street ایفای نقش کرد، که نگاهی تاثیرگذار به دنیای قبیله ای هولیگانیسم در فوتبال دارد. الیجا وود که در این فیلم نقش یک دانشجوی بداقبال رشته روزنامه نگاری در دانشگاه هاروارد را بازی می کند، در پایتخت بریتانیا به خانه خواهرش رفته و خیلی زود با یک دارودسته هولیگان طرفدار تیم فوتبال وستهم یونایتد آشنا می شود. شخصیت او با نام متیو باکنر که میل به خشونت دارد خیلی زود به گروه پیوسته تا با طرفداران تیم رقیب، میلوال، درگیر شوند.
خواهر باکنر به وضوح با تمایلات و ماجراجویی های جدید برادرش موافق نیست و شوهر او نیز در گذشته یکی از افراد ارشد این گروه بوده است. شوهر او برای اخطار دادن به باکنر در مورد تصمیمش به کافه ای که گروه همیشه آنجا دور هم جمع می شوند می رود. رهبر گروه طرفداران میلوال، تامی هچر، از دیدن این مرد به شدت برآشفته می شود. پسر هچر ده سال پیش در جریان درگیری با این گروه کشته شده و شوهر خواهر باکنر را مسئول این موضوع می داند. به محض ورود به کافه، چشم های او روی این مرد قفل شده و بعد از یک درگیری لفظی کوتاه، یک بطری شیشه اش خرد شده را در گردن او فرو می کند که باعث می شود شوهر خواهر باکنر که اکنون دیگر مردی آرام و خانواده دار است با مرگ دست و پنجه نرم کند.
۹- کار گذاشتن بمب در درون بدن در فیلم Man On Fire
اگر چه کارنامه بازیگری دنزل واشنگتن به یک اندازه متفاوت و جالب است، این بازیگر نیویورکی همیشه نقش هایش را با حس اعتماد به نفس، غرور و کاریزما بازی می کند. نقش کریسی در فیلم Man On Fire در مورد یک آدمکش سابق که اکنون به عنوان یک بادیگارد فعالیت می کند شخصیتی مناسب برای استعدادهای واشنگتن بود و فیلم نیز بعد از انتشار در سال ۲۰۰۴ با استقبال منتقدان مواجه شد. سوگند کریسی برای محافظت از دختری که باید مواظب او می بوده با ربوده شدن این دختر شکسته می شود و آنگاه است که زندگی گذشته او به عنوان یک آدمکش به توانایی او در انتقام گرفتن می افزاید. بعد از یافتن مردی که به نظر او در ربوده شدن دخترک نقش مهمی داشته، کریسی او را لخت کرده و به ماشین می بندد.
آرامش و خونسردی تکان دهنده موجود در صدای کریسی و گذشته مشهور او به شکلی ترسناک توانایی های او در بیرحمی را یادآور می شود و سخنرانی کوتاهش در مورد تصمیمش برای قرار دادن یک بمب شیافی در داخل بدن مظنون موضوعی ترسناک اما رضایت بخش است. تن صدای آرام کریسی هنگامی که شمارش معکوس انفجار بمب را انجام می دهد باعث افزایش تنش این سکانس و اوج خشونت آن می شود.
۸- بازجویی با شوک الکتریکی در فیلم Taken
در سال ۲۰۰۸ در فیلم Taken، تریلر اکشنی در مورد یک مامور بازنشسته دولت به نام برایان مایلز که به دنبال دختر ربوده شده خود است، لیام نیسن نام خود را در میان طرفداران ژانر اکشن محبوب کرد. جستجوی یک پدر درمانده برای یافتن دختر مفقود شده اش که داستان کلی فیلم است به اندازه کافی تکان دهنده است اما گفتگوهای پرتنش و تکه های هیجان انگیزی که گاه و بیگاه دیده می شود کیفیت فیلم را بالا برده اند، هر چند طول فیلم برای چنین تنش و هیجانی بسیار اندک به نظر می رسد. در فضایی که عموماً مربوط به پاریس و مناطق اطراف آن است، مایلز از میان خیابان های باریک به سبک فرانسوی مسیر خود را یافته و کسانی که پاسخ هایی به سوالات او در مورد ربوده شدن دخترش دارند را مورد بازجویی قرار می دهد. یکی از این سکانس های بازجویی بین مایلز و یک قاچاقچی آلبانیایی به نام مارکو هوژا است.
به محض پی بردن به این موضوع، مایلز او را به یک صندلی کهنه که در یک زیرزمین متروکه است بسته و از جریان الکتریسیته برای بیرون کشیدن پاسخ سوالهایش از دهان این قاچاقچی انسان استفاده می کند. اگر چه این سکانس عموماً یک بازجویی ساده است اما هنگامی که مایلز اتاق را با سرنخ جدید خود ترک می کند کلید برق را روشن می کند که باعث می شود جریان الکتریسیته به بدن مارکو منتقل شد. در شرایطی که جریان برق وارد بدن او می شود، بیننده به این باور می رسد که هیچ کسی به موقع به اتاق بازنگشته و لحظات کوتاه آینده برای مارکو بسیار دردناک خواهند بود.
۷- فرو کردن سکه در سر در فیلم X-Men: First Class
بزرگ شدن شخصیت اریک لنشر (مایکل فاسبندر) به عنوان یک کودک دستگیر شده، در دستان حزب نازی، می تواند توجیه خوبی برای انتقامی که در فیلم X-Men: First Class در سال ۲۰۱۱ از او می بینیم باشد. موضوع کلی فیلم در این مورد است که چارلز ژاویر (جیمز مک آووی) تاکید دارد که تلاش لنشر برای انتقام بیفایده است اما اریک لنشر علاقه ای به گوش دادن به نصیحت های او ندارد. در همان ابتدای فیلم، توانایی های لنشر در بازی با فلزات توجه یک افسر نازی به نام سباستین شاو را به خود جلب می کند. او از لنشر می خواهد که به دفترش رفته و در آنجا از او می خواهد که یک سکه را به حرکت درآورد. وقتی لنشر در این کار شکست می خورد، شاو مادر او را می کشد، عملی که به جستجوی لنشر برای انتقام در دهه های متوالی منتهی می شود.
اریک لنشر که اکنون یک بزرگسال است به شکار نازی ها می پردازد و طولی نمی کشد که بار دیگر با شاو روبرو می شود. او که سکه ای از زمان کودکی را همراه خود دارد از شاو انتقام می گیرد. در حالی که موسیقی معروف فیلم نواخته می شود، سکه مذکور به فاصله چند سانتیمتری سر شاو رسیده است. لنشر در حالی که شمارش معکوس را به همان سبکی که شاو هنگام کشتن مادرش انجام داده بود دنبال می کند تا اینکه سکه را در پیشانی شاو فرو می برد. سکه در حالی که به خون آغشته شده از پشت سر افسر نازی بیرون می آید. انتقام اریک به آخر رسیده و تبدیل شدن او به مگنتو آغاز می شود.
سینما رسانه ای است که می تواند احساسات را به شکلی غیرمنتظره تحت تاثیر قرار داده و حس انتقام نیز بدون شک یکی از آن حس ها و انگیزه هایی است که باعث جذابیت یک فیلم سینمایی در قالب یک داستان تریلر، اکشن و پرتعلیق شود. همواره در تاریخ سینما از انتقام برای جابجا کردن مرزهای خشونت استفاده شده و انتقام همیشه خود را در قالب خشونت به نمایش گذاشته است. از شخصیت های قهرمان مورد خیانت قرار گرفته تا قاتلین بیرحمی که درد و شکنجه های بی حد و حصری را متوجه قربانیان خود می کنند، در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با تعدادی دیگر از بیرحمانه ترین و ترسناک ترین انتقام های تاریخ سینما آشنا کنیم.
۶- شکنجه در فیلم Law Abiding Citizen
فیلم Law Abiding Citizen یکی از بهترین و البته ترسناک ترین فیلم هایی است که در آن یادآور می شود چگونه یک انسان خوب می تواند به یک هیولای بیرحم تبدیل شود. بعد از اینکه همسر و دخترش در جریان حمله به خانه اش کشته می شوند، کلاید شلتون (جرارد باتلر) می بیند که عدالت اجرا نمی شود و یکی از قاتلان از طریق معامله ای که انجام می دهد خود را رهانیده و دیگری را به اعدام نزدیک می کند. کلاید بر این باور است که هر دو باید به مرگ محکوم شوند و به همین دلیل سال ها برای انتقام گرفتن از سیستم قضایی کشور نقشه می کشد.
اگر چه این فیلم عموماً نبردی بین کلاید و افسر پلیس نیک رایس (جیمی فاکس) است اما سکانسی که در آن کلاید در نهایت به مردی که خانواده اش را کشته دست می یابد ترسناک ترین سکانس فیلم است. او مرد مورد نظر را به میز جراحی بسته و به جای این که مرگی سریع را به او ببخشد، او را زنده و هوشیار نگه داشته و آرام آرام او را سلاخی می کند. آینه ای بالای میز آویزان است و قربانی بهتر از هر کسی شکنجه و سلاخی شدنش را می بیند. پلیس لحظاتی بعد وارد مکان شکنجه می شود و آنجا را در حالی می بیند که با خون و اندام های بدن قربانی تزیین شده است.
۵- نشان روی پیشانی در فیلم Inglorious Basterds
داستان فیلم Inglorious Basterds بسیار ساده است: ترور بزرگ ترین جنایتکار و قاتل جهان. نه تنها دارودسته بیرحم و انتقام جوی ستوان آلدو رین (برد پیت) می خواهند با موجی از مواد منفجره در جریان یک نمایش فیلم آلمانی گروه زیادی از مقامات بلندپایه حزب نازی را به قتل برسانند، بلکه مالک سالنن نمایش که یک دختر یهودی به نام شوشانا دریفوس است نیز می خواهد که از نگاتیوهای فیلم برای سوزاندن کل سینما استفاده کرده و بدین ترتیب هیتلر و افسرانش را خاکستر کند. در شرایطی که کمتر ردی از هیتلر در فیلم دیده می شود، مخاطبان با یک شرور تازه در قالب شخصیت هانس لاندا (کریستوف والتز) روبرو می شوند، یک افسر اس اس بسیار باهوش و بیرحم.
ماموریت لاندا این است که در سرزمین های اشغال شده فرانسه، یهودیان را یافته و به قتل برساند و شهرت او به عنوان شکارچی یهودیان باعث می شود مخاطب به این باور برسد که او در شکار یهودیان موفق بوده و به همان اندازه نیز بیرحم است. در شرایطی که نقشه گروه ستوان رین برای منفجر کردن سالن نمایش شکست می خورد، لاندا سعی می کند با آن ها معامله کند و در ازای زنده ماندنش، به زمامداری هیتلر پایان دهد. گروه حرامزادگان می پذیرند اما یک هدیه متفاوت برای لاندا دارند. آن ها نقش یک صلیب شکسته را روی پیشانی لاندا حک می کنند که همیشه یادآور جنایاتی باشد که مرتکب شده است.
۴- کتک زدن در فیلم American History X
صحنه کتک زدن و تحقیر معروف فیلم American History X باعث می شود که هر بیننده ای دچار ترس و وحشت شود. اگر چه این فیلم داستان رستگاری است و در نهایت یک نئونازی سرسخت را سر عقل می آورد اما سکانس های ابتدایی فیلم که در آن ها شخصیت درک وینیارد (ادوارد نورتون) در نهایت باور به اعتقادات فاشیستی اش قرار دارد مناسب هیچ بیننده نازک دلی نیست. American History X یک فیلم بسیار تکان دهنده و بیرحم است اما نوک این کوه یخی سکانسی ترسناک است که در آن برادر درک به او خبر می دهد که یک خلافکار وارد خودروش شده است.
باورهای نژادپرستانه درک و تنفر غیرمنطقی اش از رنگ پوست این مرد باعث می شود که قضاوت او بیش از پیش خدشه دار شده و پس از کشتن یکی از دزدها، دیگری را که بی دفاع و درمانده است به باد کتک گرفته و بعد از اینکه او را وادار به گاز گرفتن کناره پیاده رو می سازد، پشت سر او را لگدکوب می کند. اگر چه این عمل انتقام به خودی خود ترسناک و بیرحمانه است اما طراحی صدای هوشمندانه ای که در این صحنه دیده می شود بر تاثیرگذاری آن می افزاید. صدای برخورد و مالیده شدن دندان ها با بتن شبیه مالیدن دو تکه چینی به یکدیگر است که آسیب پذیر بودن دندان ها و بیرحمانه بودن عمل درک را به نمایش می گذارد.
۳- سکانس بتن در فیلم Vendetta
دنی دایر در فیلم های جنایی بریتانیایی زیادی بازی کرده اما بازی او در نقش یک شخصیت انتقام جو در فیلم Vendetta در سال ۲۰۱۳ بسیار متفاوت بود. بیرحمی و خشونت محض موجود در برخی از قتل های فیلم باعث تفاوت Vendetta نسبت به دیگر نقش های جنایی دایر شده بود. او در این فیلم نقش یک افسر ویژه به نام جیمی ویکرز را بازی می کند که خانواده اش توسط یک دارودسته خلافکار محلی به قتل رسیده اند. او با کشتن یکی پس از دیگری کسانی که مسئول این جنایت بوده اند در صدد انتقام است اما سعی می کند که این کار را به بیرحمانه ترین و خشن ترین شکل ممکن انجام دهد.
شاید تکان دهنده ترین سکانس مربوط به انتقام ویکرز سکانسی باشد که در آن یک سطل کامل بتن خشک نشده را در گلوی قربانی می ریزد و برای انجام این کار دهان او را به خشن ترین شکل ممکن باز کرده و باز نگه می دارد. صبح روز بعد پلیس در صحنه حاضر می شود و با تصویری هولناک از انتقام مواجه می شود، انتقامی که بسیار خلاقانه اما همزمان ترسناک است.
۲- سکانس به قلاب کشیدن در فیلم I Spit On Your Grave
اگر چه نسخه بازسازی سال ۲۰۱۰ از فیلم اورجینال I Spit On Your Grave که در سال ۱۹۷۸ ساخته شده بود تفاوت هایی با نسخه اورجینال داشت اما در مورد سکانس های انتقام دست کمی از آن نداشت. این فیلم داستان جنیفر را روایت می کند که برای نوشتن کتاب جدیدش به یک منطقه روستایی در اطراف نیویورک سیتی می رود. بعد از تعاملاتی چند که با مردم محلی دارد، ماهیت واقعی فیلم برملا شده و جینفر قربانی تجاوز توسط چهار مرد بیرحم می شود. این موضوع باعث می شود که او در صدد انتقام برآید و به شکلی خلاقانه هر یک از این ۴ نفر را به دام انداخته و از آن ها انتقام بگیرد. به طور خاص، او یکی از متجاوزان را با استفاده از تله خرس گرفته و بعد از بستنش به یک درخت، از قلاب های ماهیگیری برای باز نگه داشتن پلک هایش استفاده می کند.
او در ادامه بدن قربانی را با دل و روده ماهی می پوشاند که باعث می شود جمعیتی بزرگ از کلاغ ها به سمت او کشیده شده و شروع به تغذیه از دل و روده ماهی ها کنند. آن ها در ادامه چشم های قربانی را نیز درآورده و می خورند که با مرگ قربانی همراه است. دیگر فیلم های موجود در این فهرست از فیلم برداری، افکت های صوتی و بازی های خارق العاده بازیگران برای بالا بردن سطح بیرحمی و خشونت سکانس های انتقامشان استفاده می کنند اما داستان و روایت I Spit on Your Grave به خودی خود به اندازه کافی ترسناک است.
۱- سکانس زمان ملاقات با خدا در فیلم Sicario
بنیتسیو دل تورو پیش از حضور در فیلم های جنگ ستارگان در تریلر جنایی Sicario ساخته دنیس ویلنوو در نقش وکیلی که قصد دارد از گذشته خود به عنوان یکی از اعضای کارتل مواد مخدر مدیین فرار کند بازی کرد. داستان فیلم Sicario در مورد مبارزه با قاچاق مواد مخدر در مرز مکزیک و واقعیت های ترسناک مربوط به قاچاق مواد به داخل خاک ایالات متحده است. یک مامور تازه کار اف بی آی (امیلی بلانت) مامور می شود تا یکی از افراد برجسته قدرتمندترین کارتل مواد مخدر مکزیک را دستگیر کند و قرار است در این ماموریت دو نفر مامور خبره به نام های مت گریور (جاش برولین) و الخاندرو گیلیک (بنیتسیو دل تورو) نیز به او کمک کنند.
در سکانسی که اکنون با عنوان سکانس زمان ملاقات با خدا از آن یاد می شود، سکانسی است که در آن مشاجره بین گیلیک و آلارکون که رئیس کارتل مواد مخدر است بالا می گیرد و زمانی که گیلیک می فهمد آلارکون دستور قتل همسر و دختر گیلیک را داده شرایط بسیار بحرانی می شود. گیلیک در خانه رهبر کارتل مواد مخدر روبروی او قرار گرفته و بدون اینکه لحظه ای از آلارکون چشم بردارد، همه اعضای خانواده او را جلوی چشمش و سر میز شام به قتل می رساند. صدای جیرجیرک هایی که در پس زمینه می خوانند با صدای ورود گلوله به بدن آلارکون قطع می شود که نشان می دهد ماجرای تقلای بی وقفه الخاندرو برای انتقام به پایان رسیده است.
خواندن مقالات زیر توسط مووی مگ پیشنهاد می شود :
10 بازیگر مشهوری که تبدیل به کارگردانان موفق شدند + تصاویر ( بخش اول )
10 بازیگر مشهوری که تبدیل به کارگردانان موفق شدند + تصاویر ( بخش دوم )