در پی انتشار خبر بودجه 5 میلیاردی و دفاع مسئولان سینمایی وزارت ارشاد برای فیلم اسدالله (اسي) نیک نژاد ، منوچهر محمدی از تهیه کنندگان سینمای ایران در یادداشتي با نقل يك خاطره نسبت به تغيير رويه جواد شمقدري واكنش نشان داد. شمقدري روزهاي اخير در پاسخ به انتقاد حسين شريعتمداري از توليد فيلم «لاله» درباره دختر راليباز ايراني، از اين موضوع و فيلم بهشدت دفاع كرد. خاطره منوچهر محمدی مربوط به شش سال قبل و مربوط به دیدار و گفتگویش با شمقدری به عنوان مشاور هنری رئیس جمهور درباره فیلم «میم مثل مادر» است. متن این یادداشت را در اينجا ميخوانيد:
مجادله قلمی و کلامی معاونت محترم سینمایی جناب آقای شمقدری و مدیر مسئول محترم کیهان جناب آقای شریعتمداری این روزها نقل جدی در محافل سینمایی و فرهنگی است. فارغ از چند و چون ادله و دلایل طرفین و جدا از بحث فیلم کذا که مایه این مجادلات گردیده است، خاطرهای از گذشتهای نه چندان دور به ذهن حقیر آمده که دریغم آمد از نقل آن امساک کنم.
سال 1384 فیلم سینمایی «میم مثل مادر» را با مرحوم رسول ملاقلیپور ساخته بودم. قصهای از زنان این مرز و بوم که در میادین جنگ، شیمیایی شده و اثرات آن تا سالها گریبانگیرشان شده است و حتی بر فرزندان درون رحم آنان نیز تاثیر نهاده بود.
قهرمان قصه این فیلم، مردانه به پای فرزند معلول از جنگ شیمیایی خویش نشست تا از او علیرغم معلولیت، هنرمندی توانا بسازد و مادری را به تمامت به تصویر بکشد. فیلم در نمایش عمومی با استقبال فراوان مردم، منتقدین و مسئولین مواجه شد تا جایی که آن را در کارنامه مرحوم ملاقلیپور از جمله آثار برجسته و فاخر وی برمیشمردند. دولت نهم بود و آقای صفارهرندی وزیر ارشاد، ایشان در مصاحبهای فیلم «میم مثل مادر» را فیلم تراز جمهوری اسلامی خواندند.
در سال 1385 فیلم «میم مثل مادر» به عنوان نماینده ایران در اسکار معرفی گردید. جناب آقای شمقدری در آن ایام مشاور هنری رئیس جمهور بود و رییس جمهور محترم همزمان با اعلام نام این فیلم برای اسکار عازم شرکت در اجلاس سازمان ملل در نیویورک بود، به ذهن حقیر آمد شاید فرصت مناسبی باشد که با توجه به حضور ایشان در نیویورک و بحث حضور آمریکا در عراق، سقوط صدام و اثرات جنگهای شیمیائی این فیلم به عنوان نماینده ایران در اسکار با حضور ایشان و خبرنگاران در نیویورک رونمایی شود.
علیرغم اینکه میدانستم جناب شمقدری از یکسو با صدارت آقای صفارهرندی مشکل دارد و از دیگر سو طبق معمول دل خوشی از بنده و مرحوم ملاقلیپور ندارند، از ایشان وقتی خواستم به حاصل شدن ملاقاتی با ایشان، حاصل شد ملاقاتی با ایشان در ساختمان ریاست جمهوری. فیلم را هم با زیرنویس انگلیسی برایشان بردم و عرض کردم فرصت مناسبی است که میشود از آن برای معرفی زن ایرانی، مظلومیت ما، در جنگ شیمیایی به خوبی بهره برد و استفاده نمود.
ایشان نوار را گرفتند؛ به نیت بررسی، یکی دو روز بعد که از ایشان نتیجه امر را جویا شدم، فرمودند «نه به مصلحت نیست که این فیلم را در آنجا نمایش دهیم.»
اصرار ما بر انکار ایشان کارگر نیفتاد.
تنها شش سال باید میگذشت تا جناب آقای شمقدری به این نتیجه برسد که خوب است خانم رانندهای را برای معرفی زن ایرانی به دنیای غرب نشان دهیم. شش سال ناقابل برای رسیدن به نگاهی چنین سهله و سمحه که برای قبولاندن آن به افکار عمومی و سینماگران نیازمند کاسه کاسه آب توبه باشیم را نه میفهمم و نه درک میکنم. ریلگذاری جدید، تحول فکری، جبر زمانه، مصلحت موقعیت، دستور مافوق نمیتواند توجیهگر این همه تساهل و تسامع یک شبه باشد.
ما که انگشت تحیر به دندان داریم، از جایگزینی برف شادی با گاز خردل، اما فکر میکنم میشود تصور کرد مرحوم «رسول» در آن دنیا چه غش و ریسهای میرود از خنده که در سینمای ایران چه خبر است!!!
ذره بین : حالا اینقدر به جان هم بیفتید آخرش هم می گویند ساخت فیلم کنسل شده!