شتاب ( دیالوگ های ماندگار )
آدما هر چی به مرگ نزدیکترند، بیشتر احساس زندگی میکنن
شوخی ( دیالوگ های ماندگار )
ابراهیم : خدا اموات شما رو هم رحمت کنه ، آقام خدابیامرز همیشه میگفت زن که جذبه داشته باشه آدمو به همه جا میرسونه … منم سر و سامون میگیرم … واسه …
باشگاه خریداران دالاس ( دیالوگ های ماندگار )
رونالد وودروف بعضی مواقع فکر میکنم اونقدر دارم برایِ زندگی میجنگم، که وقتی برای زندگی کردن ندارم.
Family Guy ( دیالوگ های ماندگار )
پیتر: گراند زیرو… پس اینجا جاییه که اولین آدم ایدز گرفت برایان: پیتر، اینجا باقی مونده ی حمله ی یازده سپتامبره پیتر: اوه، پس صدام حسین این کارو کرد؟ برایان: نه پیتر: …
مردی برای تمام فصول ( دیالوگ های ماندگار )
سر توماس: گوش کن مگ… وقتی مردی قسم میخوره، وجدانش رو توی دستاش گرفته، مثه آب! و اگه دستش رو باز کنه امیدی نیست که وجدانش رو دوباره بدست بیاره! بعضیا اینکارو …
دوست پسرِ دوست دخترِ من ( دیالوگ های ماندگار )
جـسـی: تـو « چـارلـی بـراونِ » من هستی. ایتان: من چـی هستم ؟!؟ جـسـی: وقتی بچه بودم، تلویزیون یه برنامه نشون میداد به اسم چارلی براون. چارلی براون عاشق یه دختر کوچولو …
مسافر ( دیالوگ های ماندگار )
دیوید: «یه مردی رو میشناختم که کور بود. وقتی چهل سالش شد جراحی کرد و بینائیشو بدست آورد.» دختر: «چطوری بود؟» دیوید: «اولش خیلی خوشحال بود. چهرهها… رنگها… منظرهها… ولی همهچی تغییر …
نيمهشب در پاريس ( دیالوگ های ماندگار )
ژيل: ممكنه بزرگترين لطف دنيا رو در حق من بكني؟ حتي نميتونم بگم… همينگوي: چي هست؟ ژيل: ميشه بخونيش؟ همينگوي: رمانت رو؟ ژيل: فقط چهارصد صفحهست. خيلي خوبه كه نظرت رو بدونم. …
اون ( دیالوگ های ماندگار )
سامانتا: عجیبه ؟! فکر میکنی من عجیب غریبم؟! تئودور: یِ جورایی. سامانتا: چرا؟ تئودور: خُب تو مثل یِ آدم میمونی اما فقط یِ صدایی توی یِ کامپیوتر. سامانتا: من میتونم بفهمم که …
ماه تلخ ( دیالوگ های ماندگار )
تا حالا شده از یه زن برای خودت بت بسازی؟ دیگه توی همچین عشقی چیزی به اسم “زشت و ناپسند” وجود نداره. هر چیزی که اون بین رخ بده مثل عبادت میمونه.