صفحه اصلی > دیالوگ های ماندگار : دوست پسرِ دوست دخترِ من ( دیالوگ های ماندگار )

دوست پسرِ دوست دخترِ من ( دیالوگ های ماندگار )

1017361 511024129011519 280425335 n

جـسـی: تـو « چـارلـی بـراونِ » من هستی.

ایتان: من چـی هستم ؟!؟

جـسـی: وقتی بچه بودم، تلویزیون یه برنامه نشون میداد به اسم چارلی براون.

چارلی براون عاشق یه دختر کوچولو شده بود و توی تمام کارتون مدام خیط میشد و شکست میخورد! اما بالاخره آخرش دختر کوچولو اونو بوسید.

بعد یهو چارلی براون پرواز کرد! منظورم اینه که واقعا پرواز کرد! رفت توی ابرها و آسمون و همینطوری رفت بالا.

من اصلا نمی فهمیدم یعنی چی! رفتم از مامانم سئوال کردم جریان چیه؟ مامانم گفت این دقیقا همون احساسی هست که وقتی پدرت رو میبوسم دارم. خب من فکر کردم که پدرم حتما یه بوس جادویی داره که هر کی رو بوس کنه طرف میتونه پرواز کنه.

برای همین من هی میرفتم بابام رو بوس می کردم. چشام رو میبستم و تمرکز می کردم، اما هیچ اتفاقی نمیوفتاد. چند بار دیگه این کار رو کردم، اما جواب نداد و منم بیخیالش شدم و این ماجرا یادم رفت تا اولین باری که تو منو بوسیدی… اونجا بود که یاد چارلی براون افتادم.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها