Dream Scenario با بازی نیکلاس کیج از دسته آثار مستقلی است که فیلمسازان در سال های اخیر سینما کمتر به سراغ آن ها رفته اند. آثار مستقلی که زیر چکمه های فیلم های استودیویی و پر هزینه در حال نابودی هستند و به سختی نفس می کشند. «سناریوی رویا» ساده و در عین حال دلنشین است. فیلمی به دور از پیچیدگی های فرمیک که تصمیم گرفته همانند شخصیت اصلی داستان، ساده و بی آلایش باشد.
« Dream Scenario» در اولین گام، به خوبی توانسته شخصیت اصلی داستان را به مخاطب معرفی کند. رویه معرفی پُل به مخاطب به درستی و با به تصویر کشیدن جزئیات زندگی او همراه است. جزئیاتی که باعث می شود تماشاگر به راحتی این شخصیت،ذهنیت و افکارش را بشناسد و متعاقباً در ادامه راه نیز با او همراه شده و به سرنوشتش اهمیت دهد. سازندگان فیلم به خوبی به این نکته آگاه بوده اند که برای روایت قصه در ابتدا نیاز به شخصیت پردازی است و سپس آوار کردن سیل اتفاقات بر سر سوژه؛ حتی اگر این اتفاقات فانتزی باشند و منطق چندانی برای آن در نظر نگرفته شده باشد.
پس از شخصیت پردازی، فیلم به معضلی می پردازد که در دنیای مدرن، افراد به شدت با آن درگیر هستند و آن فرهنگ تحریم است.فرهنگی که مخصوصاً در صنعت سینما در سال های اخیر بسیار پررنگ بوده و هر از گاهی مشاهده شده که افراد به دلایل مختلف و گاه عجیب، از کار برکنار شده اند و هرگز نتوانسه اند به دوران اوج خود بازگردند (شاید یکی از مشهورترین این افراد کوین اسپیسی باشد که علی رغم تبرئه شدن از تمام اتهامات، کماکان صنعت فیلمسازی از پذیرش مجدد او به دلیل واکنش افراد در فضای مجازی که خیلی کاری با گناهکار بودن یا نبودن افراد ندارند و صرفاً طرح مسئله برایشان حکم نهایی را دارد، خودداری می کند)
ارتباط این موضوع به اتفاقات فیلم در « Dream Scenario» به خوبی انجام گرفته است. در طول فیلم، ما با اتفاقی کاملاً عجیب و غریب گاه حماقت آمیز مواجه هستیم که پُل ابداً نقشی در آن نداشته است. پُل حتی نمی داند که چطور باید این وضعیت را مدیریت کند چراکه همیشه زندگی ساده و به دور از حاشیه داشته است. او حالا وارد شرایطی شده که کنترل آن بسیار سخت و گاه، غیرممکن است. فیلم به خوبی موفق شده تا تضاد شخصیت پُل با رویدادهای جامعه مدرن را به تصویر بکشد و بحران را به زبان کاملاً ساده به تصویر بکشد.
با این حال، این روایت کاملاً هم بی نقص نیست. «سناریوی رویا» سوژه خود را می شناسد و به خوبی به جزئیات آن آگاه است اما تصمیم گرفته تا به تمام جوانب آن بپردازد و همین مسئله باعث شده تا برخی از خرده روایت های فیلم عجولانه پیش برود و فرصتی برای پرورش پیدا نکند. ماجرای دستبند الکترونیکی نیز یکی از این موارد است که اگرچه به تغییرات عجیب جامعه اشاره درستی می کند، اما در نهایت چیدن ساز و کار آن در طول فیلم چندان منطقی پیش نمی رود؛ مخصوصاً وقتی که می دانیم پُل عامل اصلی شکل گیری این صنعت جدید بوده است.
اما نکته حائز اهمیت درباره « Dream Scenario»، حضور نیکلاس کیج به عنوان شخصیت اصلی فیلم است. انتخابی هوشمندانه که به وضعیت نیکلاس کیج در سال های اخیر نیز کنایه ای می زند. کیج در چند سال اخیر نه به واسطه آثارش، بلکه به واسطه میم هایی که از او در فضای مجازی منتشر شده بسیار محبوب شده است و به نوعی می توان گفت تجربه ای مشابه با پُل در زندگی واقعی داشته است. فارغ از شباهت زندگی کیج و شخصیت اصلی داستان، باید به بازی بسیار خوب این بازیگر نیز اشاره کرد که پس از فیلم «خوک»، بار دیگر نشان داده که چنانچه آثار خوبی به او پیشنهاد شود می تواند کیفیت بازیگری خود را مانند دهه های گذشته به رخ هالیوود بکشد. نیکلاس کیج در «سناریوی رویا» یکی از بهترین بازی های سال را ارائه داده است.
نقد ویدئویی فیلم «Dream Scenario» را در ادامه ببینید:
« Dream Scenario» اثر مستقل و جمع و جوری است که می خواهد به مخاطبش در خصوص عواقب فرهنگ تحریم و وایرال شدن و در مجموع، فضای مجازی هشدار دهد. هشدارهایی که خیلی هم عجیب نیستند و با یک بررسی کوتاه حتی در ایران خودمان، می توانیم ببینیم که شهرت در فضای مجازی چه مشکلاتی را رقم زده است. «سناریوی رویا» هرچند که بی نقص نیست اما ارزش تماشا دارد و یکی از بهترین آثار مستقل سال به شمار می رود.
نمره: 8/10
میثم کریمی
کیج حقیقتا یکی از بهترین بازی های کارنامهش رو تو این فیلم داشت. درکل بر خلاف دهه قبل که بزور دوسه تا فیلم موفق داشت و بقیه همه شکست خوردند یا نادیده گرفته شدن و باعث شد تبدیل به یه جوک بشه بین فیلمبازها، یکی از ویژگی های دهه فعلی رو میشه احیای نیکلاس کیج دونست چون تا الان نه تنها تو فیلم هایی مثل این و خوک (که از برجسته ترین آثار دهه هستند) ظاهر شده، بلکه در کنارش با فیلم های بامزه مثل ویکفیلد و unbearable weight of massive talent لحظات مفرحی رو برای مخاطبان به وجود آورده.
حیف رقابت اسکار امسال بین کیلین مورفی و دیکاپریو سنگینه وگرنه کیج واقعا حقشه یه جایزه حسابی برای این بازی بگیره.
تصحیح میکنم، رنفیلد.
چرند بود. هم فیلم هم “نقد” کریمی.
از فیلم عمو مارتی خیلی بهتر بود
ممنون آقای کریمی
نیکولاس کیج یه بار دیگه نشون داد اگه فیلمنامه خوب باشه چقدر قدرت بازیگری بالایی داره نمیدونم چرا تو ده پونزده سال اخیر اینقدر انتخاب هاش بد و ضعیف بوده