به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از گاردین، دیروز جشنواره فیلم کن با فیلم “خویشاوندی” در بخش خارج از رقابت شروع شد که با بازی ماریون کوتیار برنده اسکار استقبال زیادی را به خود جلب نکرد ولی تجربه اول کارگردانی جیمز فرانکو که در بخش نوعی نگاه نمایش داده شد، تحسین منتقدان را برانگیخت و “قلعه ای در ایتالیا” در بخش رقابتی نیز روز موفقی را تجربه کرد.
خویشاوندی: یک فیلم پلیسی خشن
جزییات: 2013، فرانسه، 104 دقیقه، درام
کارگردان: جیولامه کانه
با حضور: ماریون کوتیار، کلایو اوون، بیلی کراداپ
اولین تجربه فیلمسازی به زبان انگلیسی جیولامه کانه یک فیلم پلیسی خشن است که در دهه 1970 بروکلین اتفاق می افتد و ماریون کوتیار و کلایو اوون را در نقش های اول قرار داده است.
کلایو اوون و بیلی کراداپ در این فیلم نقش دو برادر پر سر و صدا را بازی میکنند. نمایشی از رقابت های برادری که هر گردهمایی و جشن خانوادگی را تبدیل به یک صحنه جرم می کند.
این فیلم که در دهه 1970 بروکلین اتفاق می افتد استفاده از اسلحه و آتش بازی را نمایش می دهد. ریش های بلند و درآوردن ادای شخصیت های تلویزیونی از نکته های دیگری است که می توان به آن اشاره کرد. در حقیقت این اولین فیلم انگلیسیزبان کارگردان فرانسوی جیولامه کانه است که سال 2007 فیلم “به هیچ کس نگو” را ساخته بود. این فیلم با اصلیتی دو رگه وارد مراسم کن می شود، پول فرانسوی سرمایه این فیلم را تعیین کرده و بازیگران ترکیبی از هنرمندان انگلیسی و فرانسوی هستند. بعضی مواقع به نظر می رسد در این فیلم لهجه های مختلف در حال نبرد هستند.
کرادوپ نقش فرانک را بازی می کند که به تازگی از زندان بیرون آمده و باز سر و صدا راه می اندازد. کریس اما واقعا می خواهد به سمت زندگی خوبی برود اما همینطور که زندگی قدیمی اش با زمان حالش تداخل پیدا می کند، رویاهایش برای ساختن یک مغازه مدام عقب می افتند.
فیلم “خویشاوندی” در مراسم کن مانند یک همبرگر می ماند، وسطش صورتی است و اطرافش هم چاشنی فرانسوی دارد. برنامه ریزان مراسم هم دقیقا طوری هماهنگ کردند که این فیلم دقیقا در پایان بخش اول خارج از مسابقه به نمایش درآید.
گور به گور: استعدادی که باید دیده شود
جزییات: 2013، آمریکا، 110 دقیقه، درام
کارگردان: جیمز فرانکو
با حضور: جیمز فرانکو، تیم بلیک نلسون، دنی مکب راید، لوگان مارشال گرین، آنا اورایلی
اقتباس جیمز فرانکو از رمان مشهور ویلیام فاکنر شاید کاملا موفقیت آمیز نباشد، اما برای ساخت فیلمی با این درجه از سختی و انتظار تلاشی شجاعانه و قابل توجه است.
منتقدان اگر تا به حال به طور کامل تحت تاثیر انرژی و بهره وری جیمز فرانکو قرار نگرفته بودند، دیگر کم کم دارند قانع می شوند که با چه استعدادی روبه رو هستند. این بازیگر، نویسنده، کارگردان و هنرمند با فیلمی جدید و جسور به مراسم کن پا گذاشته است. این فیلمی اقتباسی است از رمان سال 1930 ویلیام فاکنر، که فرانکو فیلمنامه اش را خودش نوشته و با دارل باندرن به عنوان پسر عبوس خانواده ای بسیار فقیر در مناطق روستایی می سی سی پی در آن نقش آفرینی می کند. زمانی که مادر مریضشان با بازی بت گرنت از دنیا می رود، آنها می خواهند به آخرین آرزویش برای دفن شدن در شهر خانگی اش در مکانی دوردست عمل کنند و این کار نیازمند حمل کردن او در یک تابوت دست ساز خانگی است که باید با همراهی تمام خانواده انجام شود. این سفر که بسیار ناسالم و شوم است، به نمایش کامل تراژی فقر و بدبختی بدل میشود.
خود رمان توسط شخصیت های مختلف داستان در قسمت های مختلف بیان شده و شاید برای هماهنگی با همین حالت است که فرانکو بخش بزرگی از فیلمش را به صورت دو تصویری نمایش می دهد. فرانکو دو فریم مختلف را به نمایش می گذارد، گاهی اوقات دو تصویر کاملا متفاوت، گاهی اوقات تصاویری شکسته از یک صحنه و گاهی اوقات هم عینا همان تصاویر آسمان کسل کننده خاکستری را نشان می دهد. در این حالت خط جداکننده تصاویر دیگر تقریبا دیده نمی شود.
شاید این کار به نظر تدبیری خودآگاهانه و فریبنده به نظر برسد، اما فیلم فرانکو به جدیت ارایه می شود و با نگاهی هوشمندانه و خلاقانه به داستان نزدیک می شود. مجموعه بازیگران فیلم هم بازی های بسیار قوی ارایه کرده اند و بلیک نلسون نقش پدر شکسته شده خانواده را در زمانی کوتاه به خوبی ایفا کرده است.
قلعهای در ایتالیا: خانه به مثابه مخزن هنر
جزییات: 2013، فرانسه، 104 دقیقه، درام
کارگردان: والری برونی تادشی
با حضور: لوی گارل، والری برونی تادشی، زیویر بووا
در این فیلم یک خانه چیزی بیشتر از فقط یک منزل است، حتی میتوان گفت یک مخزن هنر است، زندگیهایی که تا حد کمال در آن رشد کردند و زندگیهای دیگری که کوتاه شدند. سومین فیلم نیمه بیوگرافیکی این کارگردان ایتالیایی فرانسوی باری دیگر شخصیت های زیبای بورژوایی را در دنیای هنر دنبال می کند و به مسایلی مانند فناپذیری و ترس های سنین میانی زندگی با حالتی کاملا ملایم و هوشمند می پردازد.
این فیلم متاثر از دو اتفاق مهم زندگی خود کارگردان است: مرگ برادرش بر اثر بیماری ایدز در سال 2006 و به فرزندی گرفتن یک بچه آفریقایی در سال 2009 برونی خودش نقش شخصیت لوییز را بازی می کند؛ بازیگری چهل ساله که موقتا از صفحه سینما کناره گیری کرده تا “در زندگی اش برای زندگی اش جا باز کند.” مانند خود کارگردان، لوییز از یک خانواده صنعتی ثروتمند ایتالیایی می آید، اما در شروع فیلم آن ها دچار مشکلی مالی می شوند اما در خانواده دیگر نمی تواند خرج های خانه بزرگشان را پرداخت کند و باید تصمیم بگیرد که آن را تبدیل به یک موزه کند و یا آن را بفروشد.
برونی که برای نوشتن فیلمنامه با همراهان همیشگی اش اگنس دو ساسی و نائومی لووسکی کار کرده تمام خط های داستان را در حالت توازن خاصی نگاه داشته و نمی گذارد هیچ یک به تنهایی به انتها برسند و در نهایت نیز هیچ حس فشاری برای تمام کردن تک تک داستان های فیلم در پایان به وجود نمی آید. فراتر از همه این ها، “قلعه ای در ایتالیا” فیلمی است با قدرت بازیگری بسیار بالا که در آن کارگردان، گروه بازیگران (از جمله خودش) را تمام مدت در مرکز توجه قرار می دهد.