صفحه اصلی > اخبار سینمای جهان : مصاحبه با لئوناردو دیکاپریو به بهانه نمایش فیلم « گرگ وال استریت »

مصاحبه با لئوناردو دیکاپریو به بهانه نمایش فیلم « گرگ وال استریت »

2-1-2014111213257

«گرگ وال استريت» پنجمين همكاري مشترك لئوناردو دي كاپريو با مارتين اسكورسيزي بزرگ است. دي كاپريو در اين فيلم كه بر اساس زندگينامه جردن بلفورت ساخته شده نقش كاراكتر اصلي داستان يعني بلفورت را دارد. او دلالي است كه بدون خجالت، با هر روش اخلاقي و غيراخلاقي كه ممكن است، پول روي پول مي‌گذارد و در ژستي كاليگولايي از زندگي خود كه آميخته به هرزگي و بي‌بند و باري است، لذت مي‌برد.

فيلم جزئيات دقيقي از علاقه مفرط بلفورت به مواد مخدر، پول و بي‌بند و باري را بازگو مي‌كند كه اين با واكنش‌هاي متفاوت مخاطبان همراه بوده است. فيلم در پنج روز اول نمايش خود 3/34 ميليون دلار فروش داشت اما مخاطبان به آن درجه C دادند. با اين حال دي كاپريو از فيلم دفاع مي‌كند و با اشاره به اينكه در دنيا فيلمسازاني مثل اسكورسيزي 71 ساله كم وجود دارد، مي‌گويد: اين فيلم با همه فيلم‌هايي كه تاكنون داشته‌ام، متفاوت است.

دي كاپريو در گفت‌و‌گويي كه پيش رو داريد، شرح مي‌دهد كه چگونه بلندپروازي گرگ وال استريت و واكنش‌هاي متفاوت جامعه، بايد توجه ما را به شيوه‌اي كه افرادي مثل بلفورت براي زندگي خود برمي‌گزينند و تأثير اين راه و روش بر جامعه جلب كند.

نقش شما در «گرگ وال استريت» بيش از هر نقش ديگري كه تاكنون در فيلم های اسكورسيزي داشته‌ايد، ستاره اول فيلم محسوب مي‌شود، ستاره‌اي كه به همان نسبت كه جذاب است، تنفر برانگيز هم هست.

ـ بله. فيلم از مين استريت شروع مي‌شود. اينجاست كه نشان مي‌دهد مارتي (مارتين اسكورسيزي) چطور كارش را شروع مي‌كند. تفاوت بين او و ديگر فيلمسازان اين است كه خودش دست به قضاوت درباره كاراكترها نمي‌‌زند. او اين كار را به مخاطب واگذار مي‌كند، اما در اين راه دست به يك تجزيه و تحليل كامل درباره طبيعت و درونيات فرهنگ مي‌زند.

به همين دليل هيچ سرزش آشكاري در فيلم ديده نمي‌شود، اما بسياري از مخاطبان تصور مي‌كنند اين سرزنش نكردن به معناي تأييد اين رفتارهاست.

ـ معمولاً آدم‌ها دوست دارند چگونگي اين تخريب‌ها و ويراني يك آدم را ببينند. مارتي بارها و بارها اين كار را انجام داده است. كاري كه او مي‌كند، بسيار بيشتر از آن تعاريف سنتي براي درك آدم‌هايي است كه اين گونه خودشيفته هستند و دست به تخريب خودشان مي‌زنند. اين فيلم توضيح مي‌دهد كه پشت مواد مخدر چيست؟ خودشيفتگي‌ها چه مي‌كند؟ اگر فيلمي بتواند توضيح بيشتري درباره اين چيزها و بخش بد وجود هر يك از ما به ما بدهد، حال با آن موافق باشيد يا مخالف، اين بهترين چيزي است كه يك فيلم مي‌تواند داشته باشد.

اما با توجه به واكنش‌هايي كه پس از اكران فيلم وجود داشته است، به نظر مي‌رسد مخاطبان بيشتر علاقه‌مندند كه قضاوتي صريح‌تر در چنين فيلم‌هايي وجود داشته باشد.

ـ اما فيلم‌هايي كه چنين روندي را طي مي‌كنند، پايدار نيستند. اگر به فيلم‌هايي كه اين چنين درباره آدم‌هايي خاص يا حتي درباره گنگسترها هستند، نگاه كنيد، مي‌بينيد به هر حال يك نفر را متهم مي‌كنند، اما اين فيلم‌ها ماندني نيستند. آنچه يك فيلم را پايدار مي‌سازد، اين است كه فيلمساز در به تصوير كشيدن آن فردي كه زندگي او را نشان مي‌دهد، صادق باشد و نخواهد حس دلسوزي، خشم و يا همذات‌پنداري را در مخاطب ايجاد كند. مارتي در طول اين فيلم اصلاً نمي‌خواهد براي رفتارهاي اين فرد بهانه‌تراشي كند. او فقط همه چيز را آن گونه كه بوده، نشان مي‌دهد.

احساسات متضاد درباره اين فيلم زماني بيشتر نمود يافت كه هوپ هاليدي از اعضاي آكادمي روي صفحه فيس بوك خود نوشت كه بعد از اكران اوليه فيلم فيلمنامه‌نويسي به شما و اسكورسيزي نزديك مي‌شود و سر شما فرياد مي‌زند كه خجالت بكشيد.

ـ من هم اين چيزها را شنيدم، اما هيچكدام از ما واقعاً نمي‌خواهيم به اين چيزها جواب بدهيم. ما كار خودمان را براي اين نمايش انجام داديم و من احساس مي‌كنم، فيلم روي موجي كه بايد سوار شده است، اما خب طبيعي است كه مردم بد يا خوب درباره فيلم صحبت مي‌كنند. اين نظرات متفاوت چند قطبي بودن فيلم را نشان مي‌دهد. اين فيلم به مخاطب خود فرصتي براي قضاوت كردن مي‌دهد، اما هر كس تصوري خلاف اين را دارد، فكر مي‌كنم به اين چيزها دقت نكرده است.

اما اگر دقت كنيد، مي‌بينيد اسكورسيزي ديدگاه خود را خيلي آشكار با نوع فيلمبرداري و اديت خود، بيان مي‌كند. مثلاً در سكانسي كه موهاي يك زن تراشيده مي‌شود، مي‌بينيم كه چگونه دوربين دور و بر سر او چرخ مي‌خورد و چهره مضطرب او را نشان مي‌دهد. اين تاب خوردن طوري است كه به نظر مي‌رسد فيلم در حال بيان احساس خود درباره رفتار نادرستي است كه با اين زن شده است.

ـ دقيقاً. پدر من هميشه مي‌گويد: بدترين چيز اين است كه درست درك نشوي. اين سكانس نيز اصلاً به اين معني نيست كه ما بخواهيم از اين رفتار غلط و يا سبك زندگي چشم پوشي كنيم و يا اغماضي نسبت به آن روا داريم، اما به دنياي اطراف نگاه كنيد. اين چيزها در فرهنگ آمريكايي وجود دارد. اين يكي از عوامل مخرب و خسارت بارترين چيزها در زندگي مدرن است. ما مي‌خواهيم مردم متوجه حساسيت‌هاي ما نسبت به اين مسايل باشند. اين چيزي است كه اين فيلم مي‌خواهد، اما در مورد آن زن بايد بگويم، او خواهر كوچك بهترين دوست من از «درياچه نقره‌اي» بود. او تنها زني بود كه ما ديديم حاضر بود موهايش را از ته بتراشد. مارتي كمي او را معطل نگه داشت. اين بخاطر واكنش ديوانه‌واري بود كه اين زن داشت. اين زيبايي آن چيزي است كه مارتي انجام داد. او مترصد چنين لحظه‌هايي است و بعد وقتي او و تلما (شونميكر)، اديتور فيلم به اتاق تدوين رفتند، اين قطعات فيلمبرداري شده را آن گونه كه ديديد، جلا دادند.

در نتيجه‌گيري فيلم هم يك نوع خشم افسارگسيخته وجود دارد. اين را در چهره افسر اف بي آي در زماني كه با مترو در حال رفتن به خانه و بازگشت به زندگي عادي خود است، مي‌توان ديد.

ـ اين سكانس براي ما سكانسي محوري و اساسي بود. مارتي نمي‌خواست كايل (افسر اف بي آي) وارد يك بازي موش و گربه سنتي شود. بنابراين من به او پيشنهاد دادم دوست دارم اين كاراكتر سوار مترو شود وبه بدبختي‌هاي زندگي خود بازگردد. اين گونه شد كه ديدم چگونه كايل سوار مترو شد و جوردن به زندان رفت. زنداني كه او پس از مدتي از آن خلاص شد و فريبكاري‌ها همچنان ادامه يافت.

بله فريبكاري ادامه مي‌يابد و در آخرين شات اسكورسيزي دوربين را روي چهره مخاطب بلفورت مي‌گرداند و نشان مي‌دهد او چگونه نشسته و با تمام اشتياق خود به حرف‌هاي او درباره اينكه چگونه مي‌توان به سادگي پول درآورد گوش مي‌كند.

همانطور كه مارتي گفته است، اين فيلم درباره مرد فريبكاري است كه آدمي خودسر اما صميمي است كه آنچه انجام مي‌دهد، در وجود هر كدام از ما مي‌تواند وجود داشته باشد. به همين علت هم هست كه فيلم احساسات متضادي را برمي‌انگيزد و به همين علت است كه من از زمان هوانورد تاكنون بيش از هر چيزي خواهان به روي پرده بردن آن بودم. زيرا از بعد از سال 2008 كه بحران اقتصادي شروع شد، سوالهاي نظير اينها ذهن مردم را مشغول كرده كه چه اتفاقي دارد مي‌افتد؟ چطور برخي مي‌توانند پول ما را به طرق مختلف بدزدند و به جاي اينكه مورد بازخواست قرار گيرند، از امتيازهاي ويژه برخوردار شوند؟ در چنين زماني بيش از هر نوع فيلم سنتي در اين خصوص، فيلمي مانند اين مدنظر قرار مي‌گيرد و همه مي‌خواهند بروند تا ببينند چه چيزهايي در آن بررسي شده است.

شايد هم در اين انديشه فرو روند كه هيچ چيز تغيير نمي‌كند.

ـ بله. اين دقيقاً چيزي است كه ذهن را درگير مي‌كند.

بازار پول‌هاي بهره‌اي داغ است، قيمت خانه سر به آسمان مي‌سايد و پولدارها بيشتر از هر زماني پول در مي‌آورند. واقعيت آن چيزي است كه در اين فيلم مي‌بينید، اما من فكر مي‌كنم مارتي كاملاً احساس محدوديت مي‌كرد، اما به هر حال اين محدوديت‌ها را از سر راه برداشت. حال مردم دوست داشته باشند يا نه، اين كاري است كه او انجام داده و دقيقاً همان چيزي است كه مي‌خواست. من هم واقعاً نمي‌دانم چطور بايد بگويم اما واقعاً بابت اينكه در اين فيلم نقش گرگ وال استريت را داشته‌ام احساس غرور مي‌كنم.

 

بانی فیلم

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها