هکتور: «بهم بگو ببینم برادر کوچولو… تو تا حالا کسی رو کشتی؟»
پریس: «نه»
هکتور: «تا حالا دیدی که کسی تو میدون جنگ بمیره؟ »
پریس: «نه.»
هکتور: «من کشتم، من شنیدم که دارن میمیرن و مرگشون رو هم دیدم. هیچ افتخاری هم نداره و اصلاً هم شاعرانه نیست. تو میگی حاضری برای عشق بمیری، امّا تو نه چیزی راجع به مردن میدونی نه چیزی راجع به عشق»