فکر میکنم کسانی که به صورت حرفه ای فیلم و سریال مشاهده می کنند در افت محسوس کیفیت فیلم ها و سریال ها در همه ژانرها و در ورطه کلیشه افتادن اکثر آنها با بنده هم عقیده باشند. در چند سال اخیر فیلمنامه ها مثل گذشته چندان چنگی به دل نمی زنند و ایده ها یا بسیار تکراری شده اند یا تعداد خط ایده های آنها به زیر یک خط رسیده است و ایده ایتدایی و ناقص بدون پرداخت مناسب و تعریف ارتباطلات موثر فقط به صورت ماکتی توخالی تعریف شده اند که تهیه کنندگان انتظار دارند کارگردان این ماکت را حجم داده و ضعف های آن را از بین ببرد.شاید تا حدودی بخش کارگردانی بتواند محتوای ضعیف را در شات ها ، میزانسن ها ، دکوپاژها و جلوه های ویژه پنهان کند و بازیگران نیز تمام سعی شان را جهت پوشاندن ضعف داستان کنند. اما همانطور که قلب کار مغز را نمی تواند انجام دهد این ضعف ها ناشی از بخش فیلمنامه نویسی است و مطمئنا در تدوین و پخش نهایی خود را نشان خواهد داد در حالی که دیگر دیر شده است.
دلیل عمده مشکل در عجول بودن سازندگان در تولید محتوا است , هالیوود سالانه حدود هفتصد فیلم سینمایی و تلویزیونی جدا از سریال تولید می کند اگه این تعداد فیلم را درجه بندی کنیم درجه اول تنها شامل بیست تا سی فیلم خواهد شد که غالبا داستان و ایده ای نو در همه بخش های سینمایی دارند و همانهایی هستند که به جشنواره های مختلف سینمایی میروند و در اسکار شرکت می کنند . این دسته فیلم ها اکثر اوقات ارزش دیدن دارند . در میان فیلم های امسال فیلمهایی مثل مکس دیوانه به دلیل اکشن جدید و افشاگر و کوتاه بزرگ به دلیل عبور داستان از خطوط قرمزها و سایر فیلم ها که دارای ایده ای کم و بیش نو و جذاب یوده اند (مانند کارول،اتاق، بازگشته و هشت نفرت انگیز) در این دسته قرار می گیرند . این دسته فیلم ها محتوایی تقریبا به اندازه زمان دوساعت فیلم و حتی بیشتر دارند و نیازی به کش دادن داستان برای پوشاندن تمام فیلم نیست .
فیلم های درجه دوم فیلم های با مضامینی کلیشه ای و تکراری است که بسیار در مورد موضوع آنها فیلم ساخته شده و بحث و گفت وگو شده و به نوعی وامدار فیلم های قبل از خود هستند اما از خود چیز زیادی ندارند و تنها تلاشی برای ارائه چیزی به هوادارانشان هستند در میان فیلم های امسال میتوان در قلب دریا ،تمرکز، مریخی ، اسپکتر ،سریع و خشن ، کرید و فیلمهای مشابه را در این دسته قرار داد برخی از این فیلم ها را زمانی که دیگر فیلم خوب برای دیدن وجود ندارد و آدم ناچار است برای گذراندن وقت یکی از اینها را ببیند انتخاب می کند گرچه شاید نتوانند تا آخر فیلم بیننده را با خود همراه کنند و بیننده فیلم را جلو میزند تا قسمت مورد علاقه خود را ببیند.
بعضی دیگر نیز به خاطر اسم و رسمی که در گذشته کسب کرده اند سعی دارند هنوز در صحنه باقی بمانند . این دسته فیلم ها شاید وامدار فیلم های درخشان گذشته باشند اما همه جذابیت داستانی در فیلم های قبلی به کار رفته است و تمام شده است و چیز زیادی برای آنها باقی نمانده است سازندگان به جای اینکه ایده ای نو تعریف کنند دوباره بر ساخت همین رویه با دستان خالی تاکید میکنند وضعیت فیلم هایی مثل سریع و خشن , اسپکتر جیمز باند و ماموریت غیرممکن گواهی بر این امر است .
اما درجه سوم شامل دسته ای از فیلم هاست که انسان شک می کند که آیا اینها اصلا داستان و فیلمنامه داشته اند یا به صورت بداهه در همان زمان فیلمبرداری ساخته شده اند و به قدری سطحی هستند که اگر صحنه های فراوان جنسی و طنز باز و فانتزی آنها نبود مطمئنا همین چند نفر بیننده را نیز از دست میدادند . فیلم های دبیرستانی و فیلمهایی که خشونت بی جهت عریان دارند کاملا در این دسته قرار میگیرند .
البته مطالب ذکر شده برای کسانی که فیلم را حرفه ای مشاهده می کنند و در پایان فیلم نام عوامل سازنده آن را دنبال می کنند و امتیاز فیلم را در اینترنت دنبال می کنند صدق می کند زیرا این افراد به دلیل داشتن شناخت تجربی در دیدن فیلم انتظار بالایی از سینما و تلویزیون دارند، بیننده عام که اکثریت را تشکیل میدهد بیشتر اوقات تنها به مشاهده فیلم راضی میشود و شاید کمتر توجه به ساختار کلی فیلم داشته باشد.
تولیدکنندگان در سال های اخیر به کمیت بسیار بیشتر از کیفیت توجه کرده اند و در واقع دسته دوم بینندگان را هدف قرار داده اند به همین دلیل وقت و هزینه زیادی در مورد محتوای فیلم صرف نمی کنند. اما این رویه چندان ادامه پیدا نخواهد کرد و خیلی زود شکلی فرسایشی به خود خواهد گرفت و آنها مخاطب عام را نیز از دست خواهد داد . فراز و نشیب های زیادی که در دهه های مختلف هالیوود به وجود آمده به نوعی شناخت مخاطب از طریق آزمون و خطا بوده است و کمتر به اصل قضیه یعنی ارتقا محتوای داستانی پرداخته شده است. در زمینه تلویزیون و سریال این معضل به شکل وسیع تری گسترش می یابد و احساس می شود،همان ایده زیر یک خطی که برای فیلم کمتر از دوساعت تعریف شده و به اندازه کل فیلم کش داده می شود حال در سریال چند فصلی و هر فصل با چندین قسمت کش پیدا می کند و ادامه ماجرا …
دهه اول قرن بیستم و یک به نظر بنده بهترین دهه فیلم سازی اخیر بوده است شاهکارهایی همچون ارباب حلقه ها و ماتریکس به راحتی با آثار اخیر سینما در همه بخش ها می توانند رقابت کنند. گلادیاتور و تروی به راحتی در ژانر تاریخی فیلمهای تاریخی اخیر را تحت تاثیر قرار خواهد داد جدامانده عظیم و پیچیده اسکورسیزی اگر امسال ساخته می شد دی کاپریو اسکار بهترین بازیگر مرد را می گرفت نه برای نقش کم بازی و کم دیالوگ در فیلم بازگشته که تقریبا هر کسی میتوانست ان را ایفا کند،سریال هایی همچون فرار از زندان ، لاست و بیست و چهار بسیاری از سریال های کنونی تلویزیون را به حاشیه خواهند راند. انیمیشن هایی مانند شرک و کارخانه هیولاها ، شگفت انگیزان ،در جستجوی نمو ، راتاتوییل از ساخته های فعلی انیمیشن یک قدم جلوتر نیز می باشند.جایی برای پیرمردها نیست ، شوالیه تاریکی ، دختر میلیون دلاری، هوانورد و … که دیگر جای خود را دارند .
مطالب ذکر شده تنها در مورد هالیوود که بزرگترین صنعت سینما و تلویزیون جهان است بیان شد.سینمای دیگر کشورها به مراتب وضعی بسیار بدتر و افتضاح تر در زمینه محتوا و فیلمنامه دارند. سینمای ایران سال هاست که روی ماه محتوا را بوسیده و کنار گذاشته است و اگر به هر چیزی که با دوربین ضبط می شود بتوان نام فیلم را گذاشت در این صورت باز هم به فیلمهای ایرانی نمیتوان فیلم گفت ، تنها استثنا این قضیه فیلم جدایی نادر از سیمین بود که فیلمنامه کمی دارای ساختار و چارچوب بود .
سینمای هند و چین و ژاپن نیز از لحاظ محتوا و فیلمنامه بهتر از ایران نیستند و تنها از لحاظ فنی و جنبه سرگرمی پیشرفت داشته اند (سینمای ایران همان جنبه سرگرمی را نیز ندارد) در سینمای اروپا تنها کشور انگلستان در این سالها به دلیل ارتباط گسترده با سطح یک هالیوود در زمینه بازیگر و کارگردان ، در حال نزدیک شدن به سطح مناسبی است
سینمای ایتالیا فقط با حضور جوزپه تورناتوره بزرگ هنوز کمی رمق دارد (که ایشان هم بسیار کم کار شده است) و دیگر رونق گذشته را ندارد .
در کل میتوان اینطور نتیجه گیری کرد هنر هفتم از لحاظ پیشرفتهای فنی و سرگرمی زیادی که داشته است اما معضل ضعف فیلمنامه و محتوا همچون استخوانی در گلو او را آزار می دهد و هرازگاهی این زخم بزرگ دهان باز کرده و مشکلی بزرگ بوجود می آورد .
به نظر نگارنده بهترین راه حل برای این مشکل ایجاد یک شبکه ایده گستری جهانی است در عصر ارتباطات آسان فعلی ، هالیوود و یا هر صنعت سینمایی دیگری نباید خود را به محیط بسته استودیویی محدود کند که ایده ها و فیلمنامه ها را یک سری افراد تعریف شده در سیستم می نویسند و طبق ضرب المثل معروف “همه چیز را همه کس دانند” به جذب ایده و فیلمنامه از همه افراد دنیا کند.
احمد حمدی