ایکس[در حال صحبت با تلفن]:دراگون؟
دراگون:بله
ایکس [با حالتی بسیار مضطرب]:یه چیزی به ذهنم رسید بیا یه صبحانه ای بخوریم مثل دو تا آدم عاقل در باره مشکلاتمون حرف بزنیم چطوره؟
دراگون:خیلی مهمون نوازی .
ایکس:می دونی کجا زندگی می کنم؟
دراگون:نه
ایکس:پس گم شو![تلفن را قطع می کند]