صفحه اصلی > اخبار سینمای ایران : نامه لیلی گلستان به رئیس جمهور / به شما رای دادم، روسیاهم نکنید!

نامه لیلی گلستان به رئیس جمهور / به شما رای دادم، روسیاهم نکنید!

764953 915353566

لیلی گلستان در روزنامه ی شرق نوشت:

آقاي روحاني عزيز

با سلام و صلوات بسيار

من به شما راي دادم و نه به وزرا و وکلايتان، پس روي سخنم فقط با شماست و لاغير.

دلم مي خواست روبه رويم نشسته بوديد و حرف هايم را نه آرام بلکه با فرياد مي گفتم.

آقاي روحاني اهالي فرهنگ و هنر خسته شده اند. خسته و دلمرده و جان به لب.

از کجا شروع کنم که خدا را خوش بيايد.

از کتاب «کلنل» دولت آبادي بگويم که ترجمه تکه تکه و ناقصش روي تمام بساطي ها ريخته؟

از کتاب «زندگي در پيش رو» و کتاب «ميرا» بگويم که نه فقط افست آن در بساطي ها که در قفسه هاي کتاب فروشي ها هم ديده شده. (که وقتي به ارشاد گله کردم، گفتند به ناجا مربوط مي شود!)

از آثار تجسمي دزديده شده توسط کارمند ارشاد بگويم که هنوز نه به دار است و نه به بار.

از مجسمه ٣٥٠ کيلويي لاهوتي بگويم که در ايام تعطيلات عيد از ساختمان معاونت فرهنگي دزديده شده و تازه متوجه شده اند و هنوز کسي چيزي نگفته.

از عمل کيارستمي بگويم که منجر به مرگش شد يا از فرش قرمزي که براي ورود جسدش پهن کردند!

از فيلم «٥٠ کيلو آلبالو» بگويم که بعد از سه ماه گفتند: از دستمان در رفته بود! و لغو مجوز شد.

از فيلم کاهاني بگويم که گفتند دختر ها در فيلم براي مردها له له مي زدند.

از قلع و قمع کتاب ها بگويم که همچنان ادامه دارد.

از لغو مجوز آخرين لحظه کنسرت ها بگويم که هم گروه کلي هزينه کرده و هم مردم بليت خريده اند.

از برنامه نازيباي «هفت» تلويزيون بگويم که مدير شبکه هم از آن دفاع کرد.

از مجوز نداشتن شجريان عزيزمان بگويم؟

***

از کدامين دردمان بگويم که عجيب است که از رو هم نمي رويم و مدام هم حضورمان را اعلام مي کنيم.

حالانوبت پرويز تناولي، اين استاد بزرگوار است که به اتهام نشر اکاذيب و تشويش اذهان عمومي ممنوع الخروجش کرده اند.

تناولي و نشر اکاذيب!! مردي که عاشق ايران و هنر و سنت هاي آن است، مردي که تمام عمرش را به کار و کارگري در خدمت هنر ايران گذرانده، براي ايران افتخار آفريده، تمام موزه هاي مهم دنيا از او کار دارند.

مردي که اين همه شاگرد درجه يک تربيت کرده، مردي كه اين همه سر به زير و فروتن است که مجسمه هايش را خريدند و ريختند در انبار شهرداري و با چه خون دلي توانست فقط خانه اش را پس بگيرد.

حالابه خودش گير داده اند و دستش به کجا بند است؟ چه کسي به دادش مي رسد و چه کسي قرار است

آقاي روحاني نگذاريد کاري کنند که اين استاد بزرگ هم مثل خيلي هاي ديگر برود و پشت سرش را هم نگاه نکند و عطاي ايران را به لقايش ببخشد.

متوليان فرهنگ و هنرمان که فقط نظاره گر ند، دست هايشان را به هم مي مالند، سري تکان مي دهند و مي گويند در بضاعت مان نيست.

يعني نمي توانيم؛ يعني قدرتش را نداريم؛ يعني هيچ کاره ايم.

که البته من نمي دانم چرا هنوز هستند.

آقاي روحاني مي دانم خيلي گرفتاريد. ترميم و بازسازي خرابي هاي آن هشت سال عجيب به ٨٠ سال کار شبانه روزي نياز دارد؛ اما ما را دريابيد.

بياييد آبروي مملکت را بخريد. اهالي فرهنگ و هنر آبروي مملکت ما هستند، آنها را دريابيد.

فقط شما مي توانيد، فقط شما بضاعتش را داريد، شما چيزي از دستتان در نمي رود!

آقاي روحاني من به شما راي دادم و پاي رايم هم ايستاده ام؛ رو سياهم نکنيد.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها