پدرم یه بار به من گفت که همهٔ ما از خون و رنج به دنیا اومدیم، همین طور شهر بزرگمون. ولیبرای اون عده از ما که تو اون روزهای وحشتناک زندگیکردیم و کشته شدیم، مثل این بود که همهٔ اون چیزایی که میدونستیم از ذهن ها پاک شده بود، همهٔ اون کارایی که کردیم تا شهر مون رو دوباره بسازیم در بقیه دوران اهمیتی نداشت. مثل این که حتی هیچ کس نمیدونست ما یه روزی اینجا بودیم