صفحه اصلی > سینمای کلاسیک : سینمای کلاسیک : فرار بزرگ ( The Great Escape )

سینمای کلاسیک : فرار بزرگ ( The Great Escape )

1

فرار بزرگ : The Great Escape

کارگردان : جان استرجس

نویسنده : پاول بریکل ، جیمز کلاول

بازیگران :

استیو مک کوئین

جیمز گارنر

ریچارد آتنبورو گ

چارلز برانسون

جیمز کابورن

زمان : 172 دقیقه

محصول : 1963

مهمترین افتخارات : کاندید دریافت اسکار بهترین تدوین ، کاندید جایزه گلدن گلاب بهترین فیلم درام سال.2

داستان فیلم :

این فیلم که براساس یک داستان واقعی ساخته شده ، در زمان جنگ جهانی دوم رخ می دهد. در آن روزها گروهی از مبارزان متفقین در یک اردوگاه زندانیان در آلمان نگهداری می شدند . با توجه به خبرهایی که از جنگ به گوش می رسید ، به نظر نمی رسید که این جنگ به این زودی ها قصد به پایان رسیدن داشته باشد ، به همین دلیل دسته ایی از زندانیان تصمیم می گیرند تا با حفر تونلی مخفی ، از این اردوگاه بگریزند و…

کارگردان : 3

جان استرجس : کار خود را با عنوان تدوینگر در سال 1932 آغاز کرد. با شروع جنگ جهانی دوم ، استرجس به ساخت مستندات مختلف از این واقعه رو آورد و توانست آرشیوی با ارزش از این جنگ جمع آوری کند. استرجس کارگردانی در سینما را با فیلم ضعیف « The Man Who Dared » در سال 1946 آغاز کرد. سالهای ابتدایی فیلمسازی استرجس موفقیت چندانی برای او به ارمغان نداشت تا اینکه بالاخره در سال 1955 با ساخت فیلمی با عنوان « روز بد در بلک راک » ، توانست جای پای خود را به عنوان یک کارگردان قابل اعتماد در هالیوود تثبیت کند. « روز بد در بلک راک » که اسپنسر تریسی در آن حضور داشت ، توانست استرجس را کاندید دریافت اسکار بهترین کارگردانی کند و این اولین و آخرین باری بود که او کاندید دریافت اسکار می شد. استرجس در سال 1992 بر اثر حمله قلبی درگذشت.

بازیگران :

استیو مک کوئین : استيو با بازي در فيلم حباب در سال 1957 وارد عرصه سينما شد. و در سال 1958 با بازي در سريال تلويزيوني جايزه بگير كه در كشور ما با نام پيگرد به نمايش در آمد نامي براي خود دست و پا كرد و به محبوبترين چهره آن زمان تلويزيون تبديل شد. او پس از اين شروع به گشتن به دنبال پدرش كرد تا او را براي اولين بار ببيند؛ پس از جستجوي فراوان عاقبت مكان زندگي وي را يافت و براي ديدار پدر راهي آنجا شد. اما زماني كه وارد خانه پدر شد او يك روز بود كه از دنيا رفته بود و حسرت ديدارش را براي تمامي عمر به دل استيو گذاشت. همسر دوم پدر استيو به او گفت: زماني كه سريال تو شبها از تلويزيون پخش مي شد پدرت با علاقه به آن نگاه مي كرد و مي گفت: قهرمان اين فيلم احتمالاً پسر من است ؛ اما هيچوقت پدر استيو موفق نشد پاسخي مثبت براي اين گمان خود بشنود.5

استيو پس از اين ماجرا بيش از پيش به سينما پرداخت و با بازي در فيلمهاي معروفي چون نوادا اسميت ؛ دانه هاي شن؛ فرار بزرگ؛ بچه سينسيناتي؛ هفت دلاور؛ بوليت؛ حادثه توماس كراون؛ آسمانخراش جهنمي و چند فيلم ديگرشهرتي جهاني براي خود دست و پا كرد. او هميشه هامفري بوگارت؛ جيمز كاگني و جان وين را مورد ستايش خود قرار مي داد. در همين سالها بود كه استيو با نيل آدامز ، بازيگر آن زمان هاليوود آشنا شد و ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج دو فرزند به نامهاي تري لزلي و چدويك استيون بود. استيو در فيلم بوچ كسيدي و ساندنس كيد قرار بود با پل نيومن همبازي شود ولي بخاطر درخواست دستمزد زياد که از عادتهاي او بعد از شهرتش بود از کار کنار رفت و جاي خود را به رابرت رد فورد داد.

در 9 آگوست سال 1969استيو به يك مهماني شبانه در خانه كارگردان بزرگ سينما رومن پولانسكي دعوت شد. اما بخت بالاي خود او آنشب به آن مهماني نرفت. آن شب آن مجلس مورد هجوم وحشيانه تبهكاري به نام چارلز منسون و گروهش ، موسوم به گروه HELTER SKELTER  قرار گرفت. چارلز منسون در آن حادثه شارون تيت همسر رومن پولانسكي  را ؛ كه خود هنر پيشه بود و در آن دوران لقب زيباترين هنرمند هاليوود را يدك مي كشيد و اتفاقاً هشت ماه و نيمه هم باردار بود را با 15 ضربه چاقو از پا در مي آورد. پس از اين حادثه استيو  تصميم گرفت بطور مخفيانه باخود6 اسلحه حمل كند، و نيز مشغول يادگيري كاراته شد و موفق به اخذ كمربند مشكي و دان 9 در اين رشته رزمي گرديد؛ سپس به فراگيري جيت كاندو نزد بروس لي پرداخت و به يكي از بزرگترين شاگردان بروس لي تبديل شد. او همچنين موتور سواري بسيار قابل و ماهر بود و موتور سواري او در صحنه هايي از فيلم فرار بزرگ خود گواه اين واقعيت است. در سال 1972 استيو براي بازي در فيلم فرار مرگبار همبازي الي مك گرا ، هنرپيشه دختر فيلم  LOVE STORY شد. در جريان فيلمبرداري اين فيلم بود كه استيو و الي دلباخته يكديگر شدند بطوري كه از ابراز عشق و علاقه به يكديگر ،حتي پيش چشم عكاسان و شاهدان عيني نيز لحظه اي به خود ترديد راه نمي دادند. و پس از اتمام كار ساخت اين فيلم ،آن دو با يكديگر ازدواج كردند.

سال بعد ، يعني در سال 1973 زماني كه استيو مك كوئين براي بازي در شاهكار پاپيون در كنار داستين هافمن، به همراه گروه ساخت فيلم راهي آمريكاي لاتين شد ، الي او را در اين سفر همراهي كرد. اما ازدواج آنها چهار سال بيشتر دوام نداشت و در سال 1976از يكديگر جداشدند. استيو سپس در يک فيلم وسترن غير معمول، با نام تام هورن ايفاي نقش كرد.

درسال 1978 استيو با يك مدل و مانكن به نام باربارا مينتي آشنا مي شود و پس از مدتي بايكديگر ازدواج مي كنند. در سال 1979 استيو مشغول ايفاي نقش در فيلم شكارچي تبهكاران گرديد. در جريان فيلمبرداري صحنه هاي تعقيب و گريز اين فيلم استيو دچار سرفه هاي طولاني و ضعف شديد مي گرديد. در 22 نوامبر سال 1979 به دكتر مراجعه نموده و دكترها سرطان ريه را تشخيص دادند؛ و به او مهلتي شش ماهه دادند؛ اما وي بخاطر فيلمبرداري سكانسهاي باقيمانده فيلم تا يك ماه با هيچكس درباره بيماريش سخن نگفت.

سرانجام استيو مك كوئين با آخرين جمله اش در سكانس پاياني فيلم ش7كارچي تبهكاران كه گفت: «خدا بركتت دهد» با دنياي سينما خداحافظي كرد. درماههاي آخر ،سرطان او را آنچنان رنجور ساخته بود كه در بستر بيماري افتاد.

وعاقبت درروز 7 نوامبرسال 1980در حالي كه همسرش باربارا در كنار بستر او بود و دستانش را در دستش گرفته بود با جمله دوستت دارم از دنيا رفت.جسد استيو را همانطور كه خواسته بود سوزاندند و خاكسترش را به اقيانوس آرام ريختند.

برگرفته از سینمای جهان

چارلز برانسون : چالز دنیس بوچینسکی معروف به چارلز برانسون در سال 1921، در پنسیلوانیای آمریکا به دنیا آمد و در ابتدا همانند دیگر اعضای خانواده لیتوانیایی تبار خود در معدن ذغال سنگ کار می کرد. وی چهارده خواهر و برادر داشت. برانسون بعد از انجام خدمت نظام وظیفه، در جنگ دوم جهانی در کالیفرنیا به مطالعه رشته بازیگری پرداخت. وی از جمله بازیگران بود که به دلیل فیزیک و چهره ی خشن اش ، همواره ایفاگر نقشهای مردان گستاخ و به دور از احساس! بود و تا آخرین روزهای دوران بازیگری اش نیز همین رویه را پیش گرفت.

برانسون در دهه 1960م، همراه با کلینت ایستوود و استیو مک کوئین با بازی در فیلم هایی چون «فرار بزرگ» و «دوازده مرد خبیث» .او در سال 1971، به عنوان «مشهورترین بازیگر جهان» جایزه گلدن گلاب را بدست آورد. چارلز برانسون در 30 اوت 2003 در حالی به که آلزایمر مبتلا بود در سن 81 سالگی و به دلیل ذات الریه جان خود را از دست داد و در لس انجلس به خاک سپرده شد.

8

نکاتی که درباره « فرار بزرگ » نمی دانید :

استیو مک کوئین علاوه بر اینکه تمام سکانس های موتور سواری اش را در این فیلم خودش انجام داده بود، در صحنه ایی که سربازان آلمانی با موتور در تعقیب او بوده اند ، به جای یکی از سربازان آلمانی هم موتورسواری کرده بود! البته این صحنه ها به خوبی تدوین شدند تا مشکلی برای کار بوجود نیاید.

تعدادی از بازیگران این فیلم در در خلال جنگ جهانی دوم واقعاً مدتی را در اردوگاه اسیران سپری کرده بودند. به عنوان مثال،  دونالد پلیسنس در اردوگاه آلمانی ها ، هنس مسمر در اردوگاه شوروی و تیل کیو و هانس ریزر هم در آمریکا گرفتار زندان بوده اند!

در صحنه ایی که هیلتز با موتور از روی حصارها عبور می کند ، ابتدا خودِ مک کوئین سعی کرد تا این سکانس را اجرا کند اما موفق نشد. اما در اجرای دوباره این صحنه ، Bud Ekins موفق شد تا این سکانس را به خوبی اجرا کند.

چارلز برانسون پیش از آنکه بازیگر شود  در معدن زغال سنگ کار می کرده ، به همین دلیل برانسون برای کارگردانی صحنه های تونل در این فیلم به استراگس مشاوره داد.

چارلز برانسون در زمانی که در معدن کار می کرد، دچار نوعی بیماری ” ترس از فض9ای باریک ” شد. نقشی که او در این فیلم بازی می کند نیز به این بیمار دچار است!

در صحنه ایی که سرباز موتورسوار آلمانی به سیمی که هیلتز در جاده قرار داده برخورد می کند و واژگون می شود، آن موتور سوار آلمانی خودِ استیو مک کوئین است!

« فرار بزرگ » براساس یک داستان واقعی ساخته شده اما چیزی به عنوان موتورسواری در آن وجود نداشت و این سکانس ها به پیشنهاد استیو مک کوئین در فیلم قرار داده شده است.

گردنبد طلایی که استیو مک کوئین در تمام مدت زمان فیلم بر گردن دارد، هدیه ایی از طرف همسرش بود.

گفته می شود که استیو مک کوئین تنها به دلیل وجود سکانس های موتورسواری حاضر شد در این فیلم بازی کند!

مراحل تولید « فرار بزرگ » مدتی هم به تعویق افتاده بود ، زیرا استیو مک کوئین درخواست کرده بود تا فیلمنامه دوباره بازنویسی شود و در این بازنویسی ، شخصیت او پررنگ تر شود!

می گویند نقشی که جیمز گارنر در این فیلم ایفا کرده بود ، دقیقاً همانی بود که او در زمان جنگ کره ، در زندگی واقعی اش انجام داده بود

یک اتفاق عجیب هم در جریان فیمبرداری این فیلم رخ داد که گفتنش خالی از لطف نیست. چارلز برانسون در هنگام ساخت این فیلم ، عاشق 10همسرِ دیوید مک کالم که جیل ایرلند نام داشت، شده بود! کار به جایی رسیده بود که برانسون همیشه با طعنه به مک کالم می گفت که : « همسرت را از جلوی چشمانم دور کن! » . هرچند که این شوخی ها در سال 1967 رنگ واقعیت به خود گرفت. در این سال ایرلند از مک کالم جدا شد و بعد از آن هم با برانسون ازدواج کرد!

ریچارد آتنبوروگ در زمان جنگ جهانی دوم خلبان بود ، دقیقاً مانند شخصیتی که در فیلم بازی کرده .

جان لیتون که به نقش ویلی در فیلم حضور داشت ، یکی از خوانندگان بسیار محبوب پاپ در دهه ی 60 در بریتانیا بود.

 

دیالوگ های ماندگار :

کالین : چایی می خوری ؟

هندلی : من فقط یکبار چایی خوردم ، اون هم توی بیمارستان بود.

هندلی : کالین تا زمانی که با من هست دیگه نابینا نیست و باید بگم که اون با من میاد!

دُرسا کیانفر

این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.

به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها