در آستانه پایان سال، منتقدان گاردین تعدادی از فیلمهای مهجور و کمتر دیده شده سال 2017 را معرفی کرده و توضیح مختصری درباره علت دلبستگیشان به فیلم مورد نظر نوشتهاند که در این فهرست «وارونگی» بهنام بهزادی نیز به چشم میخورد.
به گزارش مووی مگ به نقل از آی سینما، از پیتر برادشاو و پاملا هاچینسون گرفته تا گای لاج و جردن هافمن و بنجامین لی و … گزیده نقدهایی درباره فیلمهای محبوبشان در سال 2017 نوشتهاند که خلاصهاش را میتوانید در ادامه دنبال کنید.
وارونگی (Inversion )
«وارونگی» ممکن است مضمونی مشابه فیلمهای اخیر سینمای ایران را به تصویر کشیده باشد اما این فیلم مانند عنوانش چیزی عمیقتر برای عرضه به مخاطب دارد. هوای غبارآلودی که در حال خفه کردن تهران و ساکنانش است به عنوان استعارهای برای محروم شدن زنی از حقوق اولیهاش به تصویر درآمده است. این که چگونه این محرومیت به زندگی شخصی، خانوادگی و عاشقانه این زن راه مییابد داستانی است که نباید تماشایش را از دست داد. «وارونگی» فیلمی صرفا درباره سرکوب یا خشم نیست بلکه نمایشگر مقاومت و انعطافپذیری است. سحر دولتشاهی اعتمادی کاریزماتیک در نقش نیلوفر شخصیت محوری فیلم به نمایش میگذارد؛ زنی که میکوشد استقلالش را حفظ کند، به عشق امیدوار است و شادیاش را مزه مزه میکند. منتقد گاردین مینویسد از زمانی که به تماشای «وارونگی» نشسته است ذهنش مدام درگیر شخصیت نیلوفر است که بعد از پایان فیلم عاقبتش به کجا رسیده و همچنین موسیقیای که در هنگام سفر مشغول شنیدنش بود در خاطرش مانده است.
نامطمئن (Uncertain )
در دورانی که چنین تحولات بنیادینی در دنیای فیلم مستند رخ داده و از چشمانداز سینمای هنری به جایی رسیده که مخاطبان نتفلیکس آخر هفتهها به تماشای آثار مستند مینشینند، خیلی عجیب است که این مستند خوش ساخت به کارگردانی ایوان مکنیکول و آنا سندلیندز تا این حد نادیده گرفته شد و نتوانست توجهها را به خود جلب کند. این فیلم 81 دقیقهای جایزه «آلبرت میزلز» را به عنوان بهترین کارگردان مستند جشنواره فیلم ترایبکا از آن خود کرد. «نامطمئن» اولین تجربه کارگردانی سازندگانش است که به اندازه یک فیلم داستانی جذابیت دارد و تصویری روشن و زنده از شخصیتهایش را به تصویر میکشد.
شهر گمشده زی (The Lost City of Z )
اگر در جنگلی متروک، هیچکس نباشد که صدای فرو افتادن درختی به گوشش برسد، آیا معنایش این است که هیچ سر و صدایی ایجاد نشده است؟ درام تاریخی خوش ساخت جیمز گری دقیقا گواه همین موضوع است. فیلمی مهیج که به سبک بنایی تاریخی به تصویر کشیده شده است و حتی با وجود این که عامه تماشاگران برای تماشای این فیلم صف نبستهاند اما همچنان بعد از یکسال، تماشای این فیلم جذابیتش را از دست نداده است. کاملا میتوانید رد پای دیوید لین و ورنر هرتسوک را در این فیلم حس کنید. هیچکس بهتر از چارلی هانام نمیتوانست نقش اکتشافگر انگلیسی «پرسی فاست»را ایفا کند که در آرزوی تحقق بخشیدن به رویای کشف الدورادو راهی سفری ماجراجویانه میشود و لو دادن داستان نیست اگر بگوییم این رویا هیچوقت به حقیقت نمیپیوندد. به همان اندازه که جای تعجب دارد چرا عامه تماشاگران برای تماشای این فیلم صف نبستند، به همان اندازه باید تحسین و تمجیدش کرد.
فارغالتحصیلی (Graduation )
موج نو سینمای رومانی که ازسال 2007 و با دیده شدن فیلمی مانند «4 ماه 3 هفته و 2 روز» آغاز شد هیچوقت نتوانست به جریان اصلی سینما بدل شود اما تمرکز کریستین مونجیو کارگردان رومانیایی همچنان با ثبات قدمی مثالزدنی بر ساخت فیلمهایی مشابه است که به تحلیل کشمکش و تقلا میپردازند و ظهور رومانی جدید را از دل ویرانههای نظامی دیکتاتوری مانند شوروی به تصویر میکشند. از آن زمان به این سو، «فارغالتحصیلی» سومین فیلم بلند مونجیو شمرده میشود که شاید به اندازه «4 ماه …» مسحورکننده نباشد اما همچنان فضایی که از اروپای پس از سلطه کمونیسم ترسیم میکند از شفافیتی غریب برخوردار است.
اغوا (The Lure )
آن دسته از عشاق فیلمهای موزیکال که به دنبال فیلمی تماما عکس «لا لا لند» هستند بهتر است سری هم به تولیدات اخیر سینمای لهستان بزنند. جدیدترین ساخته آگنیشکا اسموچینسکا ملغمهای عجیب و غریب از الکتروپانک است که میتوان آن را به نسخهای از داستان «پری دریایی کوچک» هانس کریستین اندرسن تعبیر کرد. قضیه از این قرار است که در ورشو، یک جفت خواهر پری دریایی سر از کابارهای در میآورند و در حالی که یکیشان به دنبال تجربه عشق و عاشقی با انسانهاست، دیگری تشنه به دندان کشیدن نسل انسانهای ساکن شهر است.
دختر عمویم ریچل (My Cousin Rachel )
این فیلم یکی از بهترین اجراهای کارنامه ریچل وایس بازیگر 47 ساله انگلیسی است که به کارگردانی راجر میچل با اقتباس از رمان 1951 دافنه دوموریه مقابل دوربین رفته است. این دومین بار است که اقتباسی سینمایی از یکی از بهترین آثار دوموریه ساخته میشود و عجیب است که چنین فیلم رازآمیز و خوشساختی تا این حد نادیده گرفته شده است.
داوسون سیتی: زمان یخزده (Dawson City: Frozen Time )
جدیدترین ساخته بیل موریسون به عنوان یک مستند آرشیوی به موفقیتی مثالزدنی دست یافته است. هرکس که به تاریخ و سینما و به ویژه تاریخ سینما علاقهمند است نباید به هیچ وجه تماشای این فیلم را از دست بدهد. این فیلم تاریخ واقعی اما عجیب و غریب کلکسیونی از 500 فیلم را به نمایش میگذارد که تاریخ تولیدشان به سالهای دهه 1910 تا 1920 بر میگردد. این فیلمهای صامت بیش از نیم قرن گم شده بودند تا آن که مدفون در استخری واقع در داوسون سیتی کانادا کشف میشوند.
هیچکس نگاه نمیکند (Nobody’s Watching )
فیلم خولیا سولومونف فیلمساز آرژانتینی درباره کشمکش تبعیدی خودخواسته است؛ این که چطور لذت ناشناس بودن و رهایی و آزادی با حس تنهایی و فقدان در تضاد است و به تجربه مهاجرت شکل میدهد. درست است کم نبودند فیلمهایی که در یک سال اخیر با مضمون مهاجرت در سینماها و جشنوارههای دنیا به نمایش درآیند اما روایتی که این فیلم ارایه میدهد یکی از شخصیترین سفرهای انسانی است که از زاویهای تازه به این مضمون آشنا نگاه انداخته است.
برنزگی (Suntan )
آرگریس پاپادیمیتروپولوس فیلمسازی یونانی است که کارهایش در مقایسه با یورگوس لانتیموس کمتر شناخته شدهاند اما در همان فضای مطلقا پوچگرای هیستریایی و همزمان کمدی سیاه اتفاق میفاتد. اما او به حق سزاوار این است که بیش از اینها شناخته شود و «برنزگی» او تصویری رئالیستی و خارقالعاده را از فروپاشی مردی در آستانه بحران میانسالی به نمایش میگذارد.