اگر شما هم یکی از معدود کسانی هستید که هنوز حتی یک اپیزود از سریال «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) را ندیده اید، قابل درک نیست که منتظر چه مانده اید. و اگر حتی چیزی در مورد این سریال نشنیده اید به احتمال فراوان در سیاره ای دیگر بوده اید و به تازگی به زمین آمده اید! ۷ فصل مهیج، فصل آخر در راه، پیچش های داستانی غیرمنتظره، حمام های خون، نبردهای سرنوشت ساز، عشق و دیالوگ های به یادماندنی و پرمعنا، این ها چیزهایی هستند که سریال «بازی تاج و تخت» در آن ها بهترین است.
به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، چیزی که مخاطب را به یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی پرزرق و برق جذب می کند تنها سناریویی غیرقابل پیش بینی نیست بلکه دیالوگ های نغز و پرمعنی و پاسخ های بی نقص شخصیت های داستان به صحبت های یکدیگر است.
در حالی که برخی سطح خشونت و برهنگی در سریال «بازی تاج و تخت» و تاثیری که این دو بر مخاطب سریال دارند را به نقد کشیده اند، اما این سریال همچنان یکی از پرطرفدارترین و بی نقص ترین سریال های تاریخ تلویزیون و شاید پرتماشاگرترین آن ها باشد. دیالوگ های به یاد ماندنی و شخصیت های دوست داشتنی سریال، هر آنچه که برای جذب مخاطب لازم باشد را در خود دارند. اما در کنار جادو و اژدهاهای غول پیکر، سریال «بازی تاج و تخت» به شخصیت انسان ها و کارهایی که آن ها مایلند برای زنده ماندن و بدست آوردن جایگاهی در قدرت انجام دهند را نیز مورد توجه ویزه قرار داده است. شاید اگر به خاطر دیالوگ های ماندگار و پرمعنای سناریو نبود، «بازی تاج و تخت» تا به این حد موفق نبوده و جوایز بی شمار امی دریافت نمی کرد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با تعدادی از پرمعناترین و به یاد ماندنی ترین دیالوگ های «بازی تاج و تخت» آشنا کنیم که نقش مهمی در جذابیت شخصیت ها و کلیت سریال داشته اند.
البته این دیالوگ ها تنها دیالوگ های ماندگار سریال «بازی تاج و تخت» نیست. در ادامه تعدادی از دیالوگ هایی که شخصاً به عنوان تماشاگر سریال و نویسنده این مطلب دوست داشتم رو باهاتون به اشتراک می ذارم.
ادکلن های آدیداس را حتما اصل بخرید!!!
«دفعه بعدی که دستتو روی من بلندی کنی آخرین باری خواهد بود که دست داری» (دینریس تارگرین به برادرش)
«هرج و مرج گودال نیست. هرج و مرج یه نردبانه. خیلیا که تلاش می کنن از این نردبان بالا برن اما شکست می خورن و دیگه فرصت پیدا نمی کنن دوباره امتحان کنن. این پایین افتادن اونا رو خرد می کنه. بعضیا هم شانسی برای بالا رفتن از این نردبان پیدا می کنن. اونا به واقعیت، خدایان یا عشق چنگ می زنن. تنها نردبانه که واقعیه. بالا رفتن تنها کاریه که باید اونجا کرد» (پتیر بیلیش)
«وقتی که در بازی تاج و تخت بازی می کنی، یا برنده می شی یا می میری» (سرسی لنیستر)
«اگه فکر می کنی که این موضوع پایان خوشی داره اصلا حواست به ماجرا نبوده» (رمزی بولتون)
«تو هیچی نمی دونی جان اسنو» (ییگریت)
«مردی که حکم رو صادر می کنه باید اجراش هم بکنه» (ند استارک)
«چیزهایی که برای عشق انجام می دم» (جیمی لنیستر قبل از پایین انداختن برن استارک از روی برج وینترفل)
«هر مردی که مجبور بشه بگم “من شاه هستم” شاه واقعی نیست» (تایوین لنیستر)
«در درون هر مردی یه هیولا هست. و این هیولا زمانی تحریک میشه که یه شمشیر دستش بدی» (جوراه مورمونت)
«با چه حقی گرگ شیر رو قضاوت می کنه؟» (جیمی لنیستر)
«هیچی بهتر یا بدتر از هر چی نیست. هیچی یعنی هیچی» (آریا استارک)
«حاکمی که وفاداران به خودش رو می کشه حاکمی نیست که الهام بخش وفاداری باشه» (تیریون لنیستر)
«همیشه به این نتیجه رسیدم که انتقام خالص ترین انگیزه هاس» (پتیر بیلیش)
«سنگدل بودن بهتر از ضعیف بودنه» (ثیون گریجوی)
«آزاد بودن برای ارتکاب اشتباهاتم تنها چیزی بود که همیشه می خواستم» (منس ریدر)
«من با سربازها بزرگ شدم. واسه همین خیلی وقت پیش چگونه مردن رو یاد گرفتم» (ند استارک)
«همه در اختیار منن که شکنجشون کنم» (جافری برثیون)
«یه روزی می رسه که فکر می کنم در امان و شاد هستی و شادی ات در دهانت به خاکستر تبدیل می شه» (تیریون لنیستر)
«یه لنیستری همیشه بدهی هاش رو پرداخت می کنه» (لنیسترها)
«قبل از اینکه بخوام اسم خانواده رو مسخره همگان کنم و تو رو وارث کسترلی راک بکنم، ترجیح می دم که بذارم کرم ها جنازمو بخورن» (تایوین لنیستر)
«اوه، هیولا؟ پس شاید بهتر باشه با نرمش بیشتری باهام حرف بزنی. هیولاها خطرناکن و این روزا پادشاهان مثل مگس می میرن» (تیریون لنیستر)
«ماهی بزرگ ماهی کوچیک رو می خوره و من به پارو زدن ادامه می دم» (لرد واریس)
«مردی که هیچ انگیزه ای نداره مردیه که هیشکی بهش مشکوک نمیشه. همیشه دشمناتو گیج نگه دار. اگه ندونن کی هستی و چی می خوای، نمی تونن حرکت بعدیت رو پیش بینی کنن» (پتیر بیلیش)
«پادشاه گند می زنه و وزیرش اونو پاک می کنه» (جیمی لنیستر)
سرسی لنیستر: «این خون مردگی رو مثل نشان افتخار می پوشم». رابرت برثیون: «اونو توی سکوت بپوش وگرنه دوباره به این افتخار نائلت می کنم»