سینما هنوز یک هنر بسیار جوان است، اما همزمان یکی از فرمهای هنری به شمار میآید که با سرعتی سرسام آور در حال تغییر است. دیگر مانند گذشته این نه چندان دور به یک جعبه جادویی برای فیلمسازی نیاز ندارید و تنها با چند ابزار و حتی گوشی هوشمندتان میتوانید یک فیلم بسازید.
به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها ، از این رو سبکهای جدید داستان پردازی در سراسر جهان شکل گرفته اند که به طور مداوم چیزهای جدیدی را وارد عرصه سینما میسازند. اکنون در قرن ۲۱ میلادی، یکی دو جین فیلم بوده که فرم این روایت را تغییر داده، آن را به چالش کشیده یا کاری کاملاً اورجینال در عرصه تولید فیلم انجام داده اند. در ادامه میخواهیم شما را با ۱۰ فیلم برتری آشنا کنیم که اخیراً زبان سینما را تغییر داده اند.
۱- هارمونیهای ورکمایستر (۲۰۰۰) – بلا تار
تا قبل از این فیلم، همه بلا تار را به خاطر فیلم حماسی هفت ساعته «تانگوی شیطان» (Satantango) میشناختند. در سال ۲۰۰۰، او فیلمی سیاه و سفید با عنوان «هارمونیهای ورکمایستر» (Werckmeister Harmonies) متشکل از تنها ۳۹ برداشت ساخت که نماد جریان سینمایی کند به شمار میاید. البته فیلمهایی که تونلهای زمانی را مورد بررسی قرار داده از قبل نیز وجود داشته اند، اما نه به عمق فلسفی و شاعرانه این اثر.
میتوان استنباطها و تفاسیری بی پایانی از این فیلم داشت، از چیدمان سیارهها تا نقد سیستمهای سیاسی کشورهای شرق اروپا پس از جنگ جهانی دوم. بدون توجه به این که چه چیزی در این شهر کوچک و نهنگ غول پیکر مردهای آن وجود دارد، این فیلم به خاطر موسیقی متن ترسناک، فیلم بردارهای مختلف و سبک کارگردانی تار، بیننده را هیپنوتیزم میکند.
او با حرکات سریع دوربین خود روش به تصویر کشیدن داستان در سینما را دستخوش تغییر کرد که باعث میشود فیلمهای او شبیه فیلمهای آنجلوپولوس، اما با رویکرد جهانی تری به داستان پردازی باشند. تار از فیلم سازی دست برداشته، اما «هارمونیهای ورکمایستر» با هر بار تماشا فیلمی جدید جلوه کرده و الهام بخش کارگردانان بسیاری مانند گاس ون سنت برای روایت داستان از مسیری تازه بوده است.
۲- این یک فیلم نیست (۲۰۱۱) – جعفر پناهی
جعفر پناهی علیرغم محدودیتهایی که برایش ایجاد شده و برای ۲۰ سال حق فیلمسازی ندارد، اما در این مدت دست از خلق آثار جدید برنداشته است. در سال ۲۰۱۱ فیلمی از او با عنوان «این یک فیلم نیست» (This Is Not a Film) از طریق یک فلش درایو به جشنواره کن فرستاده شده و در آنجا به نمایش درآمد. داستان فیلم در آپارتمان پناهی رخ داده و فیلم برداری به کمک مجتبی میرتهماسب و با یک گوشی آیفون گرفته شده است. به طور کلی فیلم نوعی مستند از زندگی این کارگردان در فضای خانه اش است. در تمام مدت فیلم، پناهی از محدودیتهایی که دارد، دنیای فیلم، فیلمهایی که میخواهد بسازد و اتفاقاتی که خواهد افتاد سخن میگوید.
بدون وجود گوشیهای هوشمند و تکنولوژیهای امروزی، امکان ساخت این فیلم وجود نداشت. با توجه به عنوان فیلم، تصمیم گیری در مورد ماهیت این اثر بر عهده بیننده است. میتوان آن را یک روایت از اول شخص مفرد یا یک مصاحبه طولانی مستندگونه یا یک خطابه اعتراضی و انتقادی به زندگی فیلمساز دانست. با اتمام فیلم متوجه میشویم که دیدگاه هنرمند و درون نگری او نسبت به فیلم ها، کشور و شخص خودش را تجربه کرده ایم که فرم جدیدی از داستان پردازی در سینماست.
۳-گرسنگی (۲۰۰۸) – استیو مک کوئین
استیو مک کوئین قبل از ورود به عرصه سینما هنرمند شناخته شدهای بود. او فرمهای مختلف را در تولید فیلمهای کوتاه امتحان کرده بود. با این وجود، در سال ۲۰۰۸، او از طریق شعر و دیالوگهای تصویری شاعرانه سبک روایی داستانها در سینما را تغییر داد. در «گرسنگی» (Hunger) بخش زیادی از فیلم تصاویر و صداهایی شاعرانه، مستتر و بیرحمانه است. در بخش زیادی از نیمه اول فیلم به ندرت شخصیت بابی سندرز با بازی مایکل فاسبندر را میبینیم.
از این رو وقتی که یک دیالوگ ایستای ۱۷ دقیقهای از او و به دنبال آن یک کلوزآپ ۸ دقیقهای از شخصیت مقابل او، لیام کانینگام، را میبینیم مخمان صوت میکشد. مک کوئین از موقعیتهای بی صدا، دیالوگهای طولانی، صداهای خشن و تصاویر بیرحمانه برای خلق یک فیلم جذاب با پیامهای سیاسی و اجتماعی استفاده میکند. حتی آخرین لحظات فیلم نیز ما را به یاد شعری که در مقابل ما در حال نوشته شدن است میاندازد، اما تنها از طریق روایت زبانی سینمایی، حرکات تدوربین و صداها به یک شک شاعرانه و متافیزیکی.
۴- به سوی شگفتی (۲۰۱۳) – ترنس مالیک
حرکات تند دوربین، موسیقی شاعرانه و صدای شاعرانه روی داستان در تمامی فیلمهای اخیر ترنس مالیک دیده میشود. با این وجود وی در سه فیلم اخیر خود همواره در حال تغییر سبک کارگردانی خود بوده که با فیلم «به سوی شگفتی» (To the Wonder) آغاز شد. مالیک در این اثر داستان سرایی را رها میکند و شخصیت اصلی مرد فیلمش یک مرد ساکت است که در خیابانها پرسه زده و با زنی که در مرکزیت داستان قرار دارد با بحران میانسالی خود دست و پنجه نرم میکند. اینجا همان جایی است که مالیک مدرن متولد میشود.
چه قدردان بازیهای خیره کننده بازیگران در این داستان نیمه زندگینامهای باشید یا فیلم برداری متفاوت لوبزکی یا موسیقی متن تونزهند، با چیزهایی مواجه خواهید شد که مالیک قبلاً نیز از طریق مونتاژ یا لحظات کوتاه با آنها سروکار داشته، اما نه به اندازه تمام داستان. تماشاگران و منتقدان به نحوی از سبک جدید روایی او حیرت زده شدند و بسیاری آن را ناخوشایند یافتند. اما اضافه کردن به احتمالات سینمای بعد از چند شاهکار کاری است که تنها یک هنرمند خلاق میتواند انجام دهد.
۵- تمام این شبهای بی خوابی (۲۰۱۶) – مایکل مارژاک
فیلم «تمام این شبهای بی خوابی» (All These Sleepless Nights) از لحاظ تکنیکی یک مستند، اما بین داستان و واقعیت در حرکت است و تصمیم گیری در این مورد به مخاطب مربوط میشود. البته فیلمهای زیادی این مفهوم را بررسی کرده و چند ژانر را برای ساخته یک اثر با هم ترکیب کرده اند، اما مایکل مارژاک یک سبک روایی هیبریدی به روش خاص خود خلق میکند.
استفاده از ابزارهای خاص و بالابرهای متحرک برای دوربین که دور دو مرد جوان داستان میچرخند یک فضای نامتعارف، خارج از این جهانی، اما آشنا از این جستجوی درونی برای عشق و لذت جویی ایجاد میکند. هدف و رویکرد تکنیکی مارژاک ثابت میکند که سینما میتواند به اشکال مختلف از لحاظ بصری جذاب، کاملاً واقعی و از لحاظ روانی درگی کننده باشد بدون این که نگاه خود به بن مایههای داستان، شخصیتها و معانی را از دست بدهد.
۶- کایلی بلوز (۲۰۱۵) – بی گان
فیلم «کایلی بلوز» (Kaili Blues) فیلمی است که به خاطر برداشت تعقیب ۴۰ دقیقهای و سفر روحانی اش به گذشته، حال و آینده مورد بحث قرار گرفته، اولین تجربه کارگردانی بی گان، فیلمساز چینی است مانند یک توهم هنگان تب داشتن است که مخاطب هرگز نمیفهمد چه اتفاقی در حال رخ دادن بوده و چرا. اما این رویکرد گان است، زیرا شخصیتهای او نیز مانند مخاطبان در این دنیای رویایی غوطه ور هستند. به نظر میرسد که گان فیلمی ساخته که به طور کلی از ذهن، افکار و باورهای او نشأت میگیرد که از این لحاظ او را شبیه تارکوفسکی و درایر میسازد.
او بیشتر به عکاسی و شاعری بصری در قالب یک زبان سینمایی اهمیت میدهد. فیلمهای رویا گونه گان را باید چند بار تماشاک کرد نه تنها برای اینکه آنها را درک کرد بلکه برای اینکه دوباره وارد رویای او شد و این تجربه ثابت میکند که سینما یک رویاست و میتواند یک رویا باشد تا زمانی که رویا بین شما را به درون آن ببرد.
۷-نارنگی (۲۰۱۵) – شان بیکر
فیلم «نارنگی» (Tangerine) فیلمی است که همه از عنوان «آن فیلمی که روی یک گوشی آیفون ساخته شد» از آن یاد میکنند یک روایت محدود از شخصیتهای مختلف در دنیایی از هالیوود است که تاکنون کسی شاهد آن نبوده است. شان بیکر با این فیلم ثابت میکند که با حرکات ناخودآگاه نیز میتوان به کمک یک آیفون فیلم ساز شد. این فیلم داستان دو ترنس در جشن قبل از روز کریسمس را دنبال میکند که شخصیتهای پیچیدهای دارند. از آن جایی که «نارنگی» اولین فیلم شناخته شدهای بود که با استفاده از دوربین گوشیهای هوشمند آیفون ساخته میشد میتوان گفت که بیکر با این کار مسیر فیلم سازی را تغییر داد.
او با این سبک فیلم سازی خود توانست به مکانهایی برود که از لحاظ فیزیکی ورود به آنها دشوار بود و بدین ترتیب به بازیگران و اشخاص دنیای واقعی امکان داد که با هم تعاملاتی حقیقی داشته باشند، زیرا کسی نمیدانست که بیکر در حال ساخت فیلم است. این فیلم ثابت کرد که علیرغم بودجه اندک و نبود تجهیزات عجیب و غریب، مخاطبان و منتقدان به چیزی که درون قاب دوربین است و البته ارتباط عاطفی خود با آن اهمیت میدهند.
۸-کشتی روسی (۲۰۰۲) – الکساندر سوکوروف
الکساندر سوکوروف با اولین فیلمی که در یک برداشت تعقیبی واحد گرفته شده بود، قبل از انقلاب دیجیتال ثابت کرد که یک فیلم را میتوان تنها در یک برداشت گرفته و داستانی را ارائه داد که زمان، شخصیتها و هنر را در هم تنیده است. فیلم «کشتی روسی» (Russian Ark) که با استفاده از دوربین سونی HDW-F۹۰۰ گرفته شده، ما را به درون موزه هرمیتاژ دولتی روسیه میبرد که شخصیتهای تاریخی در آن نمایان میشوند.
اگر چه تماشاگران و منتقدان همواره از این سبک فیلمسازی صحبت میکنند، اما این محتوای فیلم است که به مخاطب امکان میدهد به یک حالت رویایی در درون موزه وارد شود. لباس ها، موسیقی و رنگها به بیننده امکان میدهند که فیلمی بدون شخصیت اصلی و فیلمی که تنها با هدف فیلم سازی صرف ساخته شده را تماشاگر باشند. بدون شک فیلمهایی مانند «مرد پرنده» (Birdman) و «ویکتوریا» (Victoria) از این فیلم سوکوروف الهام گرفته اند.
۹-پسرانگی (۲۰۱۴) – ریچارد لینکلیتر
ریچارد لینکلیتر همواره دیدگاهی وسواسی به سینما و زمان داشته است. در فیلم «پسرانگی» (Boyhood) او دو فرم را در قالب یک فیلم ساخته، مورد تعمق قرار داده و مشاهده میکند. این فیلم به مدت چند هفته در هر تابستان و در عرض ۱۲ سال فیلم برداری شده و بدین ترتیب فیلمی ساخته شده که تاکنون مشابه آن در تاریخ سینما ساخته نشده یا کسی جرأت تکرار و تقلید از آن را ندارد. داستان فیلم نسبتاً ساده است، شاهد زندگی یک پسربچه از سن ۶ تا ۱۸ سالگی در کنار خواهر و والدین طلاق گرفته اش هستیم.
رویکرد فیلم نیز بسیار ساده است و لینکلیتر تنها زندگی این افراد را دنبال میکند. هیچ حرکت خارق العاده دوربین یا انتقالهای خاص در این فیلم دیده نمیشود. در حالی که شخصیتها زندگی شان را میکنند، رشد میکنند، پیر میشوند، یاد میگیرند و زندگی را تجربه میکنند ما نیز شاهد ماجراها هستیم.
رویکرد مستقل فیلم سازی لینکلیتر ارزش خود را که نتیجه صبر و تعمق است نشان میهد و ثابت میکند که سینما حقیقتاً یک کپسول زمان از ثبت تکامل زندگی در طول زمان با استفاده از یک سبک داستان پردازی ساختگی است.
۱۰-خداحافظی با زبان (۲۰۱۴) – ژان لوک گدار
ژان لوک گدار به عنوان یکی از پیشگامان زبان سینمایی، از سال ۱۹۶۰ همواره شکل سینما را به چالش کشیده است. او از زمان شروع به کارش در عصر موج نو سینمای فرانسه تاکنون همواره سبک و محتوای کاری خود را تغییر داده است. او در قرن اخیر با ترکیب عناصر مختلف سعی کرده آثار هنری جدید و متفاوتی خلق کند. در فیلم «خداحافظی با زبان» (Goodbye to Language) تنها درون مایه اصلی داستان یک زوج در حال بحث در کنار ساحل است که ما را به یاد کارهای اول گدار میاندازد و در ادامه این صحنه در کنار تصاویری از سگ ها، فیلمهای کلاسیک، روایت گوییها و … قرار میگیرد.
هرگز به طور کامل متوجه چیزهایی که گفته میشود نمیشویم، اما این همان چیزی است که گدار میخواهد و آن را در عنوان فیلمش عیان ساخته است. از همه مهمتر این که این فیلم به شکل سه بعدی و با استفاده از چندین دوربین کوچک دیجیتال ساخته شده و در آن گدار با تمامی تکنیکهای فیلم سازی خداحافظی کرده و سبکی جدید از سینما را ارائه میدهد.