مقدمه: جنگی بین متعصبان نژاد پرست ماسکپوش رورشاخ و نیروی پلیس تالسا است. البته نیروهای پلیس هم برای محافظت از خودشان ماسک میزنند.
سریال نگهبانان که در شهر تالسا، ایالت اکلاهما میگذرد، اقتباس لیندلوف با دیدی متفاوت از کتاب مصوری به همین نام است. اگرچه، شخصیت اصلی آن کتاب، یعنی دکتر منهتن به مریخ رفته است. داستان این سریال در زمان بعد از اتفاقات کتاب رخ میدهد. به همین دلیل شخصیتهایی مانند کمدین در خط داستانی این سریال مردهاند. اما لیندلوف شخصیتهای دیگری از این کتاب را در سریال Watchmen به تصویر کشیده است و …
شبکه ی hbo را می توان با قاطعیت بهترین شبکه ی تلویزیونی جهان نامید از پخش اختصاصی مسابقات بکس حرفه ای تا سریال های شاهکار ، اکثر سریال های ساخت این شبکه از کیفیت بالایی برخوردار هستند از سریال های معروف و شاهکار مثل oz , sopranos, wire , game of thrones
تا مینی سریال های به یاد ماندنی مثل band of brothers, Pacific, Chernobyl و حتی سریال های معمولی و کمتر شناخته شده مثل hung همه در چند ویژگی مشترک هستند که باعث شده سریال های شبکه ی hbo از همه ی شبکه ها برتر باشد و شبکه هایی مثل Netflix با وجود ظرفیت مالی بالا و حتی اقتباس از رمان درجه یکی مثل ویچر آن افتضاح را به بار آورند (سه قسمت ابتدایی ویچر رو با سه قسمت ابتدایی گات و یا همین واچمن مقایسه کنید) اما شبکه ی hbo یک اصل اساسی در ساخت سریال دارد که با وجود گسترش فرهنگ ضد این اصل هنوز هم به اصل خود پایبند است و همین راز موفقیت شبکه و سریال های آن است.
واقع گرایی و پرهیز از شعار و این اصل حتی در فانتزی ترین اثر شبکه (سریال بازی تاج و تخت ها) به وضوح مشاهده می گردد.
سریال Watchmen یادآور عظیمی از این موضوع است که HBO قسمت اساسی از هر چیزی است که شما آن را تلویزیون مینامید. این سریال با آن میزان دقت و تفکری ساخته شده که رقبای HBO (به خصوص نتفلیکس) به ندرت به آن دست مییابند. و این الزامی است که همه به آن احتیاج دارند. بله، بعد از سریال گات هنوز هم در HBO حیات پیدا میشود.
کمیک های واچمن جز بهترین کمیک های تاریخ هستند و البته منبع اقتباسی عالی برای سریال (هرچند که اتفاقات سریال بعد کمیک رخ میدهد ) و سریال تقریبا به اصول کمیک های واچمن وفا دار است و در ترسیم دنیای سیاه و پیچیده و پر رمز و راز واچمن عالی عمل می کند و از منبع اقتباسی خوبش بهترین بهره را میبرد.
در سریال نگهبانان، رجینا کینگ در نقش آنجلا آبر بازی میکند. آنجلا کارآگاه سابق اداره پلیس تالسا و مادر سه فرزند است. نیروهای پلیس باید ماسکهایی بزنند تا از خودشان در مقابل هجوم متعصبان دفاع کنند. اما آبر باید از کودکانش هم مراقبت کند. شبها آنجلا لباس مبدل میپوشد و با لقب سیستر نایت (Sister Night) و سلاحهای ابرقهرمانیاش به مبارزه میپردازد. جین اسمارت (Jean Smart) ستاره سریالهای Fargo و Legion، نقش سیلک اسپکتر را بازی میکند. اسپکتر قهرمانی است که لباسی با ترکیب رنگهای زرد و مشکی میپوشد.
در لیست بازیگران مشهور سریال Watchmen نام جرمی آیرونز (Jeremy Irons) هم دیده میشود. آیرونز نقش اوزیماندیاس را بازی میکند. اوزیماندیاس ابرقهرمانیست که تبدیل به شخصیت شرور داستان شده است. این نابغه بیلیونر در دهه 80 میلادی صلح جهانی را میسر کرد. اما برای انجام این کار، 3 میلیون نفر را کشت. حماسهای تاثیرگذار و مبهوتکننده، استعارهای قوی اما ظالمانه از روابط نژادی در آمریکا و وسیلهای برای نمایش یکی از بزرگترین بازیگران در بین همنسلان خودش. نگهبانان لیندلوف همچنین خلاصهای زیرکانه از خطراتیست که جامعه درگیر با ابرقهرمانان را تهدید میکنند.با بررسی این سریال همراه ما باشید
نقاب: ظلم یا عدالت؟
دنیا به مکان ترسناک و ناامنی برای زندگی تبدیل گشته است. از لحظه بیدارشدن صبحگاهی تا رسیدگی به امور روزمره و درنهایت ساعتهای پایانی روز تعابیری نظیر :دلهره ،اضطراب،خشم و کینه های نژادپرستانه، همچون نفرینی کهنه بر سر مردمان شهر آوار گشته اند و این فقط جهانی که سریال به تصویر کشیده محدود نمیشه این همین جهانی که توش زندگی میکنیم ، نه فقط آمریکا بلکه در همین کشور خودمون.
به واقع حضور برنامه ریزی شده مخلوقات فرابعدی ،نقشه های ترور،دسیسه چینی های از پیش تعیین شده و.. همگی جزیی از برنامه روزانه دنیای سریال واچمن به شمار میروند.از نخستین دقایق سریال در سال 1921 تا به امروز قتل و وحشی گری و نابودی همنوع تبدیل به نوعی خورده فرهنگ گشته است. در گذر سالها نژادپرستان و نگاه متعصب وغیر انسانی به رنگ سیاه پابرجا و سرزنده باقی مانده است.
سریال با نمایش یک جنایت بزرگ آغاز میشود، یک کشتار نژاد پرستانه در شهری در اوکلاهما آمریکا در سال ۱۹۲۰ این کشتار و در ادامه خشونتی که در آغاز به نمایش در میاید نوید یک سریال خشن ، جدی و واقع گرایانه را به مخاطب میدهد ، واقع گرایی و دوری از شعار که همیشه از اصول شبکه ی hbo بوده است.
واچمن تصویر گر زمانه آشوب ،ناامیدی و پوچی است. واچمن خالق دنیایی دهشتناک و مرموزی است که در آن مرد و زن، سفید و سیاه، پلیس و سیاستمدار و هر نوع دسته بندی جنسی / شغلی و… برای ادامه حیات در این آخرالزمان نقاب بر چهره میگذارند. نقابی که اگرچه در دوران گذشته و با ظهور یاغیانی همچون روشارک و جغد شب و… پا به عرصه ظهور گذاشت اما بنظر میرسد در این زمانه معنا و مفهوم والاتری یافته است . ابزار نقاب درسریال واچمن گویا تنها راه نجات و رستگاری به حساب می آید. نقاب میتواند ضامن امنیت و بقا پلیس باشد. نقاب میتواند فعالیتهای مخفی آرمان خواهان را ادامه دهد. نقاب همچنین چهره زشت و بیرحم نژادپرستان را مخفی نگه میدارد و به آنها مجوز فعالیت در جامعه را میدهد. اصولا دنیا واچمن و کنش و نگرش قهرمانان و ضدقهرمانان آن کاملا وابسته به نقاب است.
نقاب هویتی کنشگر و فاعلانه به انسانها میبخشد. گهگاه با مسئله قتل عام سیاه پوستان و طراحی عملیاتهای تروریستی گروه سواره نظام جنبه تاریک و تلخ آنرا یادآوری میکند و گهگاه با نمایش فعالیتهای آنجلا و هود جاستیس بر جنبه روشن و موثرش تاکید میکند. هرچه باشد قطبهای مختلف سریال واچمن با نقاب کار خود را پیش میبرند.
در دنیای واچمن نگاه بدبینانه و سردی به رابطه میان مخلوق و خالق هم وجود دارد. آشکارا آزماندیاس به عنوان فردی که پس از حوادث مربوط به نسخه سینمایی و قتل روشارک در تبعید به سر میبرد ،خود را همچون خدایی مغرور و با اعتماد بنفس اما در عین حال بیرحم و خشن میداند. آزماندیاس قدرت خلق و کنترل و از آنها مهمتر قدرت پایان دادن به زندگی مخلوقات را دارا است. افرادی که توسط او خلق میشوند تنها به منظور خدمت و منفعت رسانی به او در چرخه ای کوتاه به فعالیت میپردازند و هرگاه او تشخیص دهد به استقبال مرگ میروند. آزماندیاس در موقعیت مکانی همچون بهشت سکنی گزیده است. در نماهای خارجی او را سوار بر اسب و مشغول گشت و گذار در جنگلهایی خوش آب و هوا و با درختانی پر میوه مشاهده میکنیم. در نماهای داخلی نیز آزماندیاس با غرور و تکبر در عمارتی وسیع قدم میزند.به موسیقی های کلاسیک گوش داده و از کیک و شراب بهره میبرد. مخلوقات نیز همچون خدمتکاران خانه زاد به او سرویس میدهند و در برنامه های او همچون اجرا تئاتر و پرتاب با منجنیق عظیم شرکت میکنند.
زندگی آزماندیاس به واقع به دور از هیاهو و خطرات دنیای مدرن شهری است. او با خیال راحت و به دور از هرگونه تهدیدی به امور مورد علاقه خود رسیده و گویی دراین عالم سیر نمیکند. کارگردانی اثر در سکانس های مربوط به آزمادیس عالی عمل میکند برای مثال:
نماهای خارجی مربوط به آزماندیاس: نما تکنفره از سوژه سوار بر اسب ، موقعیت نماها جنگلی سرسبز با درختان پربار . نماهایی که تصویر بهشت را برای مخاطب تداعی میکنند. نما مدیوم لانگ از حضور آزماندیاس در کنار جنازه های دیگر، این نما به درستی در راستا شخصیت پردازی آزماندیاس کاربرد دارد: بر غرور،خودخواهی و ظالم بودن او تاکید شده ، همچنین بی حرکت بودن جنازه ها نشان از ضعف،حقارت و بی پناهی مخلوقات در مقابل خالق را دارند. رنگ خاکستری رنگ غالب در این نما است. رنگی که بنا به شرایط سرد ومایوس کننده نما کارکرد مناسبی دارد.
رابرت ردفورد هیچوقت از او به خاطر رساندنِ او به ریاستجمهوری تشکر نکرده و ادعا کرده که خودش بدون کمک او به این مقام دست پیدا کرده ابراز خشم میکند و میگوید: «انگار یه بازیگر فیلمهای وسترن میتونه رئیسجمهور بشه». از قضا این دقیقا همان اتفاقی است که در دنیای واقعی افتاده است. رونالد ریگان که در فیلمهایی مثل «نظم و قانون» نقش یک کابوی را بازی کرده بود، در آینده رئیسجمهور ایالات متحده میشود.در طرف دیگر دکتر منهتن نیز به عنوان شخصیتی با نیرو و امتیازات فرابشری مدتهاست از زندگی انسانی جداگشته و در سیاره دیگری روزگار میگذراند. منهتن از زیست دنیوی عبور کرده و به تمام تاریک و روشنی های آن آگاه است. منهتن سالها با علم دست و پنجه نرم کرده و در ادامه با تن دادن به بازی سیاست و افکار پلید مسئولان دولتی در جنگ ویتنام
قاعده بازی را به نفع هموطنان خود تغییر داده است. منهتن اصولا کاملا به وجه ترسناک و پوچ جهان هستی آشناست. نابودی و حقارت و کوچکی بشر را با تمام وجود درک کرده و دلیلی هم برای ادامه دادن ندارد. پس طبیعتا درحالیکه میتوانست با انتخاب ماندن در کره زمین و خدمت به دیگر انسانها حیات خود را ادامه دهد ، رفتن و جدا شدن را انتخاب نموده است تا به نوعی به دنیا پیرامونش دهان کجی کرده باشد.شخصیت اصلی داستان آنجلا آبر با بازی عالی رجینا کینگ شخصیت اصلی و نقطه ی قوت سریال در شخصیت پردازی است و شخصیت واقع گرا و انسانی وی که اشتباهات خود را نیز دارد نوید یک بازیگر عالی و نو ظهور را میدهد که به خوبی یک شخصیت سختی کشیده و مصمم را به تصویر می کشد.
در طول سریال پروتاگونیست مشخصی وجود ندارد و مانند کمیک ها زاویه به دید شخص وضعیت را مشخص می کند هرچند در اپیزود نهایی خط مشخصی بین قهرمان و شرور ماجرا کشیده میشود و کلیشه ی سیاه و سفید اکثر کمیک ها را شاهد هستیم.کارگردانی متقارن، نقشآفرینیهای پُراحساس، تدوینِ حسابشده، موسیقی پُرانرژی و طراحی صحنه خیرهکنندهاش از تدوینِ قافیهدار و تصویرسازیهای زنجیرشده درونِ یکدیگر به سریالِ درجهیکی تبدیل کرده و شاهد سکانس های شاهکاری در بخش کارگردانی هستیم برای مثال :
نمایی که در آن دوربین از لوکینگ گلس دور میشود و شاهد لانگ شاتی هستیم که شرایط وخیم شهر را تفهیم میکند. حرکت دوربین ادامه یافته تا به حضور ماهی مرکب غول آسا میرسیم. عظمت مخلوق فرابعدی و حقارت و ناتوانی انسانها تصویرسازی میشود.راه رفتن کودک سیاه پوست (ویلیام) در بیابان و تاریکی به نوعی نشان از تنهایی و قرار گرفتن اون در موضع ضعف و حقارت . تنها نور موجود در صفحه از چراغ ماشین متصاعد میشه و نشانه وجود امید و حیات در زندگی پسر سیاه پوست هست .
گذاشتن نوزاد دختر در پرچم آمریکا نشانه امنیت و امیدواری در زندگی نوزاد بعنوان نماد زندگی و حیات سیاه پوستان هست.در سکانس بازجویی در جاده : حضور نورهای زرد و قرمز(چراغ وانت و ماشین پلیس) بیانگر اوضاع خطرناک و به واقع هشدار دهنده هست. اصولا یکی از کاربردهای نشانه شناسانه رنگهای زرد و قرمز مطلع نمودن مخاطب نسبت به یک موقعیت خطرناک و ملتهب هست .
با توجه به سابقه کمیک واچمن رنگهای زرد و آبی در نماهای سریال پرکاربرد هستند. آشکارا زرد در رنگ نقاب پلیسها. نرده های ماشین پلیس و همچنین نور برخی از لامپها کاربرد دارند. (زرد جدا از آنکه به نشانه هشدار به کار میرود به نوعی یادآور رنگ لباس و هویت شخصیت کمدین نیز هست. )
آبی نیز شناسه و معرف شخصیت دکتر منهتن به شمار میرود، پس به همین دلیل مکانها و اشیا مربوط به منهتن همگی آبی جلوه میکنند(اتاقکهای برقراری ارتباط با مریخ، صورتکها، بادکنکها و عروسکهای خیمه شب بازی مربوط به خاطرات ویتنام) نمایی که در آن شاهد حرکت ماشینهای پلیس در جاده هستیم ، در این نما دوربین خودش بالا میکشه و یک نمای لانگ میبنده ، نمایی که در آن وسعت منطقه و به طبع کوچکی نیرو پلیس در آن احساس میشود. تاریکی مطلق در این نما خودنمایی میکنه و نورهای خفیف ماشینهای پلیس به نوعی تنها نور در تاریکی هست (اشاره به تنها بودن پلیس در مقابله با اوضاع ملتهب جامعه)
اولین سکانسی که با آنجلا آشنا میشویم : از آنجا که آنجلا منجی و قهرمان سریال محسوب میشود در این سکانس برخلاف سکانسهای قبل نور و رنگ پردازی متفاوت و شادی را شاهدیم : رنگهایی نظیر آبی،قرمز،زرد در این سکانس به چشم آمده. رنگهایی گرم که چشمنواز هستند و نماها به لحاظ نورپردازی نیز در شرایط روشن و واضحی قرار دارند(این نوع رنگ بندی و نورپردازی در راستا اهمیت وجود آنجلا در سریال کارکرد دارند، تا قبل از این سکانس عمدتا نماها دارای نورپردازی خفیف بودند و رنگهای تیره همچون سیاه و قهوه ای در نماها حضور داشتند)
نمایی مدیوم لانگ که در آن شاهد نمایش گردهمایی گروه نژاد پرستان (در مانیتور) در مرکز قاب هستیم. در دوطرف قاب نیروهای پلیس تنه به تنه کنار بکدیگر و نقاب زده قرار دارند. این نما خبر از عزم جدی نیرو پلیس برای مقابله با نژادپرستان را دارد.نما بسته از چهره آنجلا پشت میله های اداره پلیس: این نما نشان دهنده اوضاع سخت و وخامت بار سیاه پوستان است. حتی اگر آنها در مقام پلیس ودر موضع قدرت باشند.
سکانس بازجویی از متهم به نژاد پرستی در اتاق لوکینگ گلس: نماهایی بسته از چهره لوکینگ گلس و متهم گرفته میشود. به کمک این اندازه قاب ترس و دلهره در چهره متهم آشکار شده و تزلزل روحی او برای مخاطب تفهیم میشود. همچنین در پس زمینه قاب شاهد حضور تصاویری در چندین مانیتور هستیم. تصاویری از پرچم آمریکا. اعمال نژاد پرستانه و حرکات خشونت آمیز و… به منظور تحریک فرد متهم.
نما دونفره مربوط به گفتگو ویلیام و همسرش در رستوران (بخش خاطرات) : دوربین مدام حول محور سوژه ها در چرخش است. بعد از چند چرخش کامل دوربین به چهره سوژه ها نزدیک شده و قابی بسته از چهره آنها میبندد . قابی که با توجه به اهمیت گفتگو کارکردی ویژه یافته و حس و حالت چهره ها را نمایان میکند.
نمایی سه نفره که در آن شاهد حضور هودد جاستیس و دومامور بازجویی هستیم: دوربین پشت سر هودد جاستیس قرار گرفته (مرکزقاب) ، دردوطرف قاب نیز شاهد حضور چهره ماموران هستیم نمایی که خبر از قرار گرفتن هودد جاستیس در تنگنا و موقعیتی ملتهب میدهد. گویا او در موضع ضعف قرار گرفته و از هرطرف در فشار است.
نمایی تکنفره از ویلیام جوان(پشت به دوربین) در مقابل ساختمان به آتش کشیده شده : نمایی که نشان از ایستادگی ویلیام مقابل سیستم و جامعه فاسد ونزادپرست آمریکا دارد. دراین نما ویلیام در موضع قدرت و برتری قرار دارد ودر طرف مقابل شاهد ضعف و ناتوانی نژادپرستان هستیم .
البته سریال در طول هشت قسمت فراز و نشیب دارد اما تمام هشت قسمت عالی عمل کرده و حتی در قسمت هایی مثل قسمت ۶ و ۸ شاهد دو تا از بهترین اپیزود های تاریخ تلوزیون هستیم اما در اپیزود پایانی سریال هر چه رشته بود پنبه می کند و با پایانی کلیشه ای مثل اکثر فیلم و سریال های کمیک خط واضحی بین خوب و بد کشیده (بر خلاف پایان بندی فیلم و کتاب) و در شخصیت پردازی قسمت پایانی مثل کل سریال عمل نکرده و نقطه ی ضعف اصلی سریال پایان بندی ناقص و کلیشه ای آن است.
در انتها لازم به ذکر است که این سریال فرای استاندارد تلوزیون عمل کرده و نشان داده که همیشه hbo بهترین است.
منتقد : علی رضا خوش صدا ، امید سلیمی
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید