به جرأت میتوان فیلم Seven را یکی از برترین فیلمهای با موضوع جنایی – درام دانست. اثری به دور از کلیشههای رایج که با داستانی فوقالعاده و عوامل فنی عالی همراه شده و قطعا ارزش دیدن دارد. در ادامه، جزء به جزء این فیلم میپردازیم…
**تنها در قسمتی از بخشهای پایانی این مقاله، خطر لو رفتن داستان وجود دارد. پس اگر فیلم را ندیدید، فعلا با خیال راحت مطالعه کنید و وقتی به هشدار «خطر اسپویل» رسیدید، قسمت مربوطه را نخوانید…
فیلمنامه:
فیلمنامه Se7en، یکی از مهمترین نقاط قوت این اثر محسوب میشود؛ زیرا در زمینههای مختلفی مانند پیچیدگی داستان، شخصیتپردازی، توجه به جزئیات و… عملکرد قابل توجهای دارد.
موضوعات و نحوه اجرای قتلها، بسیار خلاقانه، نوآورانه و غافلگیرکننده هستند. جالب است که با وجود این همه پیچیدگی در داستان و جزئیات زیاد فیلمنامه، نمیتوان ایرادی به داستان این فیلم گرفت.
پشت صحنه فیلم seven
در داستان فیلم، شاهد همراه شدن دو کاراکتر با خلق و خویی کاملا متضاد (سامرست و میلز) هستیم. با این وجود، شخصیتپردازی به خوبی انجام میگیرد و با اینکه پیشینه زیادی از کاراکترها در اختیار نداریم، کماکان به خوبی با آنها ارتباط برقرار میکنیم. کارگردان و نویسنده، به شکلی هوشمندانه از پس پردازش شخصیتها بر آمدهاند. مثلا به یک نشانه که باعث تشکیل تصویر ذهنی درست درباره شخصیت «کاراگاه سامرست» میشود، اشاره میکنم:
در ابتدای فیلم، میبینیم که سامرست از مامور پلیس میپرسد: «آیا بچه، صحنه قتل مادرش به دست پدرش را دیده؟» و مامور پلیس هم سوال او را بیاهمیت میداند. با همین دیالوگ ساده، نویسنده به ما میفهماند که سامرست، برخلاف جامعه اطرافش، فردی دلسوز و انسان دوست است که به رنج دیدن کودکان معصوم، اهمیت میدهد.
نکته جالب دیگری درباره شخصیت پردازی فوقالعاده این اثر، شخصیت پردازی کاراکتر قاتل (جان دو) هست؛ زیرا به لطف فضاسازی مناسب، حتی قبل از اینکه او را ببینیم، به خوبی با شخصیت و افکارش آشنا میشویم.
همچنین، فیلم سون از دیالوگ نویسی خوبی بهره میبرد و دیالوگهای غنی فراوانی به چشم میخورند. یکی از بهترین و ماندگارترین دیالوگهای فیلم برای من، این بود:
دیالوگی ماندگار در فیلم seven
جدای از اینها، فیلمنامه ریتم خوبی دارد و دچار افت ریتم نمیشود. واقعا چند فیلم میشناسید که پس از حل شدن معمای اصلی (هویت قاتل)، نه تنها دچار افت ریتم نشود، بلکه جذابتر شده و مخاطب را با هیجانی بیشتر همراه خود کند؟
کارگردانی:
دیوید فینچر، به خوبی از پس کارگردانی Seven برآمده و توانسته با به کارگیری تکنیکهایی متعدد، جذابیت اثر را افزایش دهد.
او در زمینه فضاسازی و خلق میزانسن، عملکردی عالی داشته. در این مورد چند مثال میزنم:
اگر دقت کنین، متوجه میشوید که نورپردازی فیلم در همه صحنهها، حال و هوایی تاریک دارد (البته صحنه آخر برخلاف بقیه فیلم، از نورپردازی روشن بهره میبرد که در ادامه بیشتر در این مورد صحبت میکنیم). این موضوع باعث ایجاد حسی بد و سرشار از دلهره نسبت به فضای فیلم و شهر آن میشود؛ کارگردان هم دقیقا همین را میخواسته!
2-در طی فیلم، اغلب اوقات، باران میبارد (باز هم سکانس آخر از این قائده مستثناست) که باعث میشود حتی وسط روز و در فضای باز، نورپردازی تاریک داشته باشیم! این استفاده دائمی از باران، به خوبی حس ناآرامی در شهر نیویورک را منتقل میکند:
نورپردازی تاریک و بارانی فیلم هفت
در بسیاری از صحنههای فیلم هفت، صدای آژیر به گوش میرسد. احتمالا فینچر قصد داشته با این کار، نشان دهد در شهر نیویورک -که استعارهای از کلانشهرها و زندگی مدرن هست- جرم و بیقانونی موج میزند.
4-طراحی صحنه و چیدمان میزانسن در نماهای خانه «جان دو» به شکلی حرفهای و پر از جزئیات صورت گرفته. از آن دفترچههای دستنویس گرفته تا لامپهای عجیب و غریب خانه. یکی از موارد قابل توجه در خانه «جان دو»، چهار قفسهای است که در آنها اشیائی مربوط به هریک از قتلها قرار گرفتند! خودم در بار سومی که فیلم را دیدم، متوجه ماهیت این قفسهها شدم:
طراحی پرجزئیات خانه جان دو؛ آن چهار قفسه را در سمت راست تصویر میبینید
همچنین فینچر توانسته با استفاده از تکنیکهای متعددی، جذابیت فیلم را دو چندان کند:
او به شکلی پیدرپی، بیننده را غافلگیر میکند: از غافلگیریهای کوچک مثل نحوه انجام قتلها گرفته تا قرار دادن یک جامپ اِسکر ناجوانمردانه! همین جامپ اسکر مشهور، باعث میشود فیلم از یکنواختی خارج شود و حس ترس و هیجان، تا انتهای فیلم، همراه بیننده باشد. البته مهمترین غافلگیری فیلم، پایانبندی آن هست که بعدا دربارهاش صحبت میکنیم.
یک جامپ اسکر ناجوانمردانه!!
در Seven، فینچر به خوبی با نور بازی میکند و جذابیت بصری فیلم را افزایش میدهد. مثلا به نمایی که در آن سامرست از تاریکی به روشنی میآید، دقت کنید:
نمونهای از خلاقیت کارگردان در بازی با نور
صحنههای اکشن هم به شکلی قابل قبول و واقعگرایانه و به دور از فیلم هندی بازی (!) اجرا شدهاند.
مورد دیگری که حتما باید به آن اشاره کنم، خلاقیت فوقالعاده در تیتراژ آغاز فیلم هست. بسیاری از صحنههای تیتراژ، در دفعات بعدی تماشای فیلم، معنی پیدا میکنند؛ مانند آن دست نوشتهها و یا فردی که در حال کندن پوست سر انگشت خودش هست. بنظرم باری دیگر تیتراژ آغاز را ببینید تا بهتر متوجه منظورم شوید.
دیوید فینچر (کارگردان) و برد پیت در پشت صحنه فیلم seven
*اگر دقت کنید، متوجه میشوید که در تیتراژ آغاز، نام کوین اسپیسی نوشته نشده! این کار برای جلوگیری از لو رفتن هویت قاتل انجام شده!
در مجموع، کارگردانی فیلم Seven، در سطح بسیار خوبی قرار دارد و نقطه قوت محسوب میشود
فیلمبرداری و تدوین:
فیلم هفت، از فیلمبرداری و تدوین بسیار خوبی برخورددار است که باعث افزایش جذابیتاش شده. جالب است بدانید داریوش خنجی، فیلمبرداری این اثر را بر عهده داشته.
داریوش خنجی، فیلمبردار ایرانی-فرانسوی
در فیلم، چندین بار و به شکلی مناسب، از تکنیک دوربین روی دست استفاده شده. این کار، حسی واقعگرایانه به فیلم بخشیده و در برخی صحنه، به ایجاد دلهره و استرس، کمک میکند.
دیوید فینچر و داریوش خنجی، توانستند قاببندیهایی فنی و خلاقانه ایجاد کنند. در اینباره، چند مثال میزنم:
در قسمتی از سکانس آخر، دوربین در سایه سر «جان دو» قرار میگیرد و باعث میشود هالهای از نور دور سر او شکل گیرد. این شات، بیربط با صحبتهای جان دو که خود را انتخاب شده [احتمالا از طرف خدا] میدانست، نیست!
استفاده خلاقانه از نورپردازی طبیعی و ایجاد هاله نور
در طی فیلم چندین بار، تکنیک گذر دوربین از دیوار، به کار رفته. این کار، نوعی تدوین درونی محسوب میشود و از ایجاد کاتهای متعدد جلوگیری میکند؛ تا ضمن افزایش جذابیت، حس تداوم و واقعی بودن فیلم، قویتر شود. مثلا در صحنههای کتابخانه و بازجویی از شاهدان فاحشهخانه شاهد استفاده فینچر از این تکنیک هستیم:
استفاده به جا از تدوین درونی در فیلم هفت
نمونه دیگری از قاببندیهای جالب فیلم، استفاده درست از دید آیینه هست. با این کار، از تکراری شدن تصاویر فیلم، جلوگیری میشود:
دید آیینه برای افزایش جذابیت بصری
فیلم Se7en در زمینه تدوین هم بسیار قوی ظاهر شده و تدوینی خوب و روان دارد. کارگردان و تدوینگر به خوبی به حفظ تمرکز نگاه مخاطب در کاتهای صحنههای موازی، دقت کردهاند. یکی از بهترین مثالهای تدوین در این فیلم، صحنه کتابخانه هست. در این صحنه، به شکل مناسبی از انتقالهای dissolve استفاده شده و تدوین موازی بسیار جالبی صورت گرفته.
بازیگری:
بدون شک، بازیگری فیلم seven، یکی از مهمترین نقاط قوتاش هست.
هر سه بازیگر اصلی به شکلی خارقالعاده ایفای نقش کردند و کاملا در نقش خود، فرو رفته بودند. آنها تسلط کاملی روی میمیک چهره، تُن صدا و جزئیات ذهنی کاراکتر خود داشتند که همین امر باعث باورپذیر شدن بازیها شده است:
بازیهای عالی در سکانس آخر se7en
مورگان فریمن با صدایی گرم و نگاههایی عمیق، برد پیت با نمایش خشم و ناآرامی درونی و کوین اسپیسی با نشان دادن آرامشی ترسناک، خوش درخشیدند.
اما درنهایت، کاراکتر «جان دو» با بازی کوین اسپیسی، بهتر و ماندگارتر از سایر شخصیتهای فیلم درآمده؛ زیرا علاوه بر بازی کمنظیرش، فیلمنامه نیز کمک بسیاری به خوب از آب درآمدن این کاراکتر کرده. البته بهنظرم برد پیت، کار سختتری برای ایفای نقش «دیوید میلز» داشته و بهتر از سه نفر دیگر، بازی کرده.
یکی از ماندگارترین صحنههای فیلم
بازی بازیگرهای فرعی هم مشکل چندانی ندارد و حتی برخی از آنها، از جمله گوئینیت پالترو، توانستهاند به شکلی عالی از پس نقش خود بر بیایند
موسیقی متن:
موسیقی متن فیلم هم در سطح قابل قبولی قرار دارد و در برخی لحظات، به شکلی مناسب، بر دلهره آور بودن فیلم میافزاید و کشش بیشتری در داستان ایجاد میکند. در صحنه خانه جان دو و تعقیب و گریز قبل از آن، موسیقی به خوبی بر فضا حاکم هست.
در صحنه کتابخانه هم نمونه بسیار خوبی از تبدیل آمبیانس (صدای محیط) به موسیقی متن را داریم. در این لحظات، موسیقی به خوبی بر فضای فیلم و ریتم بیرونی تدوین آن مینشیند. صحنه کتابخانه، از لحاظ فنی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و میتوان از آن در کلاسهای آموزش کارگردانی و تدوین استفاده کرد!
البته موسیقی متن Seven، با عالی بودن فاصله دارد و میتوانست بهتر باشد.
**توجه: در ادامه، انتهای داستان فیلم، اسپویل میشود. پس اگر فیلم را ندیدید، این قسمت را نخوانید و مستقیما به قسمت بعدی (جمع بندی) بروید:
تحلیل سکانس پایانی (حاوی اسپویل):
مگر میشود درباره Se7en صحبت کرد اما چیزی درباره پایانبندی «بینظیر» آن نگفت؟! وقتی از واژه «بینظیر» استفاده میکنم، کاملا متوجه بار معنایی سنگین آن هستم، وگرنه از واژه «کمنظیر» استفاده میکردم 🙂
البته وقتی کامنتهای این فیلم را میخواندم، متوجه شدم خیلی از افراد، به دلیل اینکه داستان را اشتباه فهمیده بودند، از پایانبندی خوششان نیامده. پس لازم میدانم پایان داستان را توضیح بدهم:
وقتی کاراگاهها خانه جان دو را پیدا میکنند، او نقشهاش را تغییر میدهد و تصمیم میگیرد برای دو قتل آخر (یعنی حسادت و خشم) برنامه دیگری بریزد. جان دو متوجه شده بود که نسبت به زندگی و خانواده دیوید میلز، حسادت میکند. به همین دلیل همسر باردار میلز را -که بیگناه هست- به قتل میرساند (شاید باورتان نشود، اما حدود نصف کاربرهایی که کامنتهایشان را میخواندم، فکر میکردند همسر میلز گناهکار بوده که به قتل رسیده!!). پس به این شکل جان دو، به دلیل اینکه به گناه حسادت آلوده شده، خودش را مستحق مرگ میداند و تصمیم میگیرد مقتول مربوط به گناه حسادت، خودش باشد!
همچنین او از قبل با شخصیت خشمگین دیوید میلز آشنا شده بود (هنگامی که به عنوان خبرنگار از او عکس میگرفت) پس تصمیم گرفت قربانی گناه خشم، دیوید میلز باشد. پس این نقشه را کشید که کاراگاهها را به بیابان ببرد و در آنجا به قتل همسر باردار میلز، اعتراف کند تا او خشمگین شود. در نهایت هم بر اثر تحریکات جان دو، میلز عصبانی میشود و او را به قتل میرساند. البته خود میلز با وجود گناهکار بودنش، به قتل نمیرسد، بلکه به شکلی دیگر مجازات میشود (به احتمال زیاد به جرم قتل عمد، حکم حبس سنگین میگیرد و زندگیاش نابود میشود) و در نهایت، جان دو برنده ماجرا هست!
خب حالا که درباره پایانبندی فیلم رفع ابهام کردیم، به سراغ بررسیاش میرویم:
در سکانس آخر، برخلاف بقیه صحنههای فیلم، نورپردازی طبیعی و روشن خورشید را داریم. این کار باعث ایجاد پارادوکسی جالب شده، زیرا روشنترین سکانس فیلم، تاریکترین سکانساش از لحاظ داستانی هست!
بازیها هم در سکانس آخر، به اوج خود میرسند و شاهد عملکرد فوق العاده برد پیت، پس از شنیدن خبر مرگ همسرش هستیم. آن گریهها و «OH God! OH God» و «Just tell me she’s all right» گفتنهایش، واقعا تاثیرگذار هستند.
البته ترجیح میدادم در آخر داستان، مورگان فریمن، حداقل سعی میکرد به شکل فیزیکی جلوی برد پیت را بگیرد؛ نه اینکه در اون شرایط بخواهد با صحبت کردن او را منصرف کند! اما باز هم چیزی از «بینظیر» بودن پایانبندی فیلم، کم نمیشود.
از اینجا به بعد، داستان فیلم اسپویل نمیشود. اگر فیلم را ندیدهاید، با خیال راحت مطالعه کنید…
جمعبندی:
اگر فیلم Se7en بهترین فیلم جنایی تاریخ نباشد، قطعا یکی از بهترینهای این موضوع هست. فیلمنامه خلاقانه و غیرکلیشهای، کارگردانی و بازیگری عالی و فیلمبرداری و تدوین حرفهای، این اثر را به فیلمی دیدنی و شایسته تقدیر، تبدیل میکند.
نقاط قوت فیلم:
داستانی با ایدههای نو، غیرتکراری و غافلگیرکننده
کارگردانی و فضاسازی فوقالعاده
فیلمبرداری و تدوین فنی و سطح بالا
بازیگری شاهکار
پایانبندی بینظیر
نقاط ضعف فیلم:
موسیقی متن میتوانست بهتر عمل کند
در سکانس آخر، مورگان فریمن، بیش از حد منفعل بود!
امتیاز نهایی من به فیلم هفت: 9 از 10
پس تماشای این فیلم را حتما پیشنهاد میکنم. اگر تا به حال این اثر دیوید فینچر را ندیدهاید، بیش از این وقت را تلف نکنید و هرچه زودتر، تماشایش کنید.
راستی شما چه نظری درباره این فیلم دیوید فینچر دارید؟ حتما نظر خود را با ما و بقیه کاربران، در میان بگذارید
منتقد: محمد محسن
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید