گفتن این موضوع دیگر تکراری شده اما همه می دانیم که سریال Squid Game از نتفلیکس تاکنون پربیننده ترین و بهترین مشارکت این سرویس استریمینگ در فرهنگ عامه بوده است. این تریلر تلاش برای بقای ساخت کره جنوبی رکوردهای استریمینگ را شکسته، در بحث های آنلاین موضوع اصلی است و به همین زودی توانسته الهام بخش بسیاری از لباس های هالووین شخصیت های مهم باشد. شهرت این روزهای این سریال چیزی است که Squid Game لیاقت آن را داشته است زیرا این سریال کره ای از هر لحاظی بسیار خوش ساخت است و بالاتر از آن اینکه این سریال انتقادی عمیق و موثر بر سرمایه داری افسار گسیخته و تاثیرات آن بر طبقه کارگر در هر جامعه ای است.
در ادامه این مطلب قصد داریم به لحظاتی از سریال Squid Game اشاره کنیم که به یک اندازه چشمتان را پر از اشک و قلبتان را پر از خشم می کنند.
این سریال ابایی از اشاره کردن به شکست های عمدی در سیستم های سرمایه داری کنونی نداشته و از ماهیت غیرانسانی بازی ها برای برجسته کردن این کمبودها نهایت استفاده را می برد. جدای از دستاوردهای تکنیکی و اشارات انتقادی اجتماعی اش، داستان سریال Squid Game این اطمینان را حاصل می کند که برای مدت ها یک چرخ و فلک احساسی و تکان دهنده باشد. سبک Battle Royale بازی های میدانی این سریال کره ای باعث می شوند که اکثر بازیکنان به شکلی هولناک کشته شده و معدود کسانی که زنده می مانند نیز هر یک مجبور می شوند با یک غم بزرگ زندگی کنند یا بدترین چهره خود را به نمایش بگذارند. در ادامه این مطلب قصد داریم به لحظاتی از سریال Squid Game اشاره کنیم که به یک اندازه چشمتان را پر از اشک و قلبتان را پر از خشم می کنند.
۱۰- افشای واقعیت در مورد هوانگ این-هو
در بخش اعظم سریال، تلاش های کارآگاه هوانگ جون-هو در مورد سرنوشت برادر گمشده اش یکی از جذاب ترین رازهای داستان بود. این راز به سرعت راه را برای افشاگری های هولناک باز کرد در حالی که کارآگاه داستان شروع به باز کردن لایه های دنیای زیرزمینی نمود که به گمان او برادرش را از او گرفته بود. در شرایطی که به قسمت های پایانی سریال می رسیدیم، آشکار شد که واقعیت پشت گم شدن هوانگ این-هو بسیار تاریک تر و غم انگیزتر از آن چیزی بود که انتظار داشتیم زیرا وی یکی از اصلی ترین افراد دست اندرکار در بازی ها بود.
علاوه بر پی بردن به این موضوع که این بازی های مرگبار در واقع یک مراسم سالانه برای بیش از ۲۰ سال بوده، جون-هو در می یابد که برادر گمشده اش در سال ۲۰۱۵ برنده این مسابقات شده است و این بدان معناست که این-هو در تمام بازی های پس از سال برنده شدنش نیز مشارکت داشته و همدست گردانندگان بوده است. بدترین ترس کارآگاه داستان به واقعیت بدل می شود وقتی مشخص می شود که این-هو در واقع همان گرداننده یا مدیر رازآلود بازی موسوم به Front Man است. رویارویی پایانی دو برادر بسیار تکان دهنده است در حالی که این-هو با تردید به برادر بهت زده اش شلیک می کند. اگر جون-هو از جراحتی که برداشته جان سالم به در ببرد، فصول احتمالی آینده سریال به روابط پیچیده این دو برادر بیشتر پرداخت.
۹- بازی مرگبار چراغ قرمز، چراغ سبز
اپیزود ابتدایی سریال بسیار در فراهم کردن فضا برای نشان دادن شخصیت بازیکنان، شرایط مالی و مشکلات خانوادگی آن ها موفق بود و همچنین توانست به خوبی سرنوشت هولناکی که در ۸ اپیزود بعدی سریال در انتظار آن ها و بینندگان بود را از پیش نمایان کند. علاوه بر نشان دادن دشواری هایی که شخصیت های اصلی داستان با آن ها مواجهند، اولین بازی با عنوان چراغ قرمز، چراغ سبز به هیچ عنوان به اندازه نسخه کودکانه اش بامزه، مفرح و بی خطر نبود. پیچش های مرگبار بازی های کودکانه باعث شد که بازیکنان از همه جا بی خبر با خونسردی تمام یکی پس از دیگر کشته شوند در صورتی که به موقع نتوانند ثابت بایستند.
تماشای این بخش از سریال بسیار ناخوشایند بود زیرا به وضوح می شد ترس و وحشت را در چهره و حرکت های هر یک از شخصیت ها دید در حالی که با درماندگی سعی می کردند خود را به آنسوی زمین بازی برسانند پیش از آنکه زمان به پایان برسد. علیرغم کشت و کشتار این اپیزود و قربانی های بسیاری که داشت، اپیزود چراغ قرمز، چراغ سبز بسیار در تثبیت کردن ویژگی های شخصیتی بازیکنان اصلی موفق بود و توانست فداکاری علی، باهوشی سانگ وو و رازآلودگی بازیکن شماره یک را با خوشحالی بدون توضیحش از بازی به نمایش بگذارد.
۸- مرگ مادر گی-هون
از همان ابتدای سریال Squid Game، کاملاً آشکار بود که رابطه گی-هون با مادرش پیچیده است در حالی که نگرانی و عشق در رابطه این دو موج می زد. مادر گی-هون به خاطر اعتیاد پسرش به قمار از او دلگیر و دلسرد شده بود و گی-هون نیز نگران سلامتی مادرش بود اما نه آنقدر کافی که مسیر زندگی اش را تغییر دهد. این موضوع یکی از فاکتورهای کلیدی بود که باعث شد شخصیت اول سریال به شرکت در بازی های مرگبار راضی شود. بعد از زنده ماندن در آخرین بازی و بردن جایزه، گی-هون با جایزه ای قابل توجه به عنوان تنها بازمانده به خانه باز می گردد اما آنجاست که جنازه مادرش را پیدا می کند که به دلیل بیماری دیابت درگذشته است.
این اتفاق بیش از پیش گی-هون دلسرد و رنج کشیده را در غم و اندوه فرو می برد، چنان که او با سکوتی مرگبار تنها کنار جنازه مادرش دراز می کشد، به مانند نوزادی که می داند مادرش مرده اما پناه دیگری غیر از این جنازه برای خود نمی بیند. این سکانس به مانند دیگر سکانس های این فهرست به خاطر خونریزی و کشتار ترسناک نیست بلکه نقش مهمی در بیشتر کردن درماندگی و استیصال گی-هون دارد زیرا او نتوانسته جان مادرش را نجات دهد و در آخرین لحظات زندگی اش در کنار او باشد.
۷- حمله بازیکنان به یکدیگر
بعد از دومین بازی که پاپگی نام دارد، بازیکنان باقی مانده به استراحتگاهشان باز می گردند جایی که بین جانگ دئوک سو جنایتکار و یک بازیکن دیگر درگیری پیش می آید زیرا دئوک سو و برخی از افراد تیم تازه تشکیل شده اش بیشتر از سهمیه شان غذا برداشته و به دیگران غذا نمی رسد. این درگیری مرگبار می شود در حالی که دئوک سو این بازیکن خشمگین را به قتل می رساند. مدتی بعد، در یک حمله از پیش برنامه ریزی شده، اعضای گروه دئوک سو یک بازیکن دیگر را به قتل می رسانند و آنجاست که درگیری های بزرگتری رخ می دهد که باعث می شود ده ها بازیکن کشته یا به شدت زخمی شوند. تماشای این سکانس بسیار دشوار است زیرا خیلی زود شرکت کنندگان در مسابقه به سراغ بدترین و حیوانی ترین غرایض خود رفته و به یکدیگر حمله می کنند.
این حمام خون تنها زمانی به پایان می رسد که بازیکن شماره ۱ با عجز و لابه خواستار پایان دادن به کشتار می شود، موضوعی که به خودی خود نیز تکان دهنده است زیرا می تواند ترس و درد نسبت به این خشونت افسار گسیخته را در چشمان و حرکات پیرمرد دید. موضوعی که ترسناک بودن این سکانس را بیشتر نیز می کند این است که بعدها فاش می شود این پیرمرد خود سازمان دهنده اصلی بازی هاست و از انجام این بازی لذت می برد اما کشتارهای آن شب در خوابگاه چنان تکان دهنده است که او را نیز به تلاش برای پایان دادن به درگیری ها وادار می کند. در ادامه داستان فاش می شود که سازمان دهندگان بازی عمداً غذای کمی تهیه کرده بودند که باعث وقوع درگیری و خشونت بین آن ها شوند، واقعیتی که بسیار دلسرد کننده و ناخوشایند است.
۶- مرگ بازیکنان شماره ۰۶۹ و ۰۷۰
ششمین اپیزود سریال بازی مرکب با نام گانبو، یک داستان یک ساعته مملو از درد بود که بازیکنان را در شخصی ترین شکل ممکن بازی ها تا آن زمان مقابل یکدیگر قرار می داد. مرگبارترین تیله بازی دنیا بار دیگر تعداد زیادی از بازیکنان را به کام مرگ فرستاد از جمله بازیکنان شماره ۰۶۹ و ۰۷۰ ، اگر چه مرگ اولی مستقیماً در هنگام بازی رخ نداد. همانند بسیاری از دیگر بازیکنان، این دو که زن و شوهر بودند نیز برای پرداخت کردن بدهی هایشان در این بازی مرگبار شرکت کرده و در تمام طول بازی های خطرناک پیشین توانسته بودند با ماندن در کنار هم، زنده بمانند. اگر چه این دو از شخصیت های فرعی داستان بودند، تمایلشان به ماندن در کنار هم در میان آن همه خشونت و بی توجهی ترسناک به زندگی، دلگرم کننده بود.
این زن و شوهر نیز مانند دیگر بازیکنان، در بازی تیله تصمیم گرفتند نزدیک ترین فرد به خود را انتخاب کنند بدون این که از ماهیت و سرانجام بازی اطلاع داشته باشند. در نهایت اما بازیکن شماره ۰۶۹ زنده مانده و همسرش کشته می شود زیرا او در بازی تیله به همسرش می بازد. از دست دادن همسرش در کنار ماهیت غیرانسانی بازی تیله باعث می شود که این بازیکن نیز در نهایت استیصال دست به خودکشی بزند. درخواست ملتمسانه اما بی نتیجه وی از معدود بازیکنان باقیمانده برای پایان دادن به این بازی سادیستی و مرگبار نیز بیش از پیش این اتفاق سریال را دردناک می سازد.
۵- مرگ علی
پیش از مرگش، علی (بازیکن شماره ۱۹۹) یکی از دوست داشتنی ترین و توانمندترین بازیکنان و شخصیت های سریال بود که به ترتیب از مهربانی و قدرت فیزیکی او نشأت می گرفت. اما همین مهربانی و خوب بودن او را در برابر ماهیت بیرحم بازی ها آسیب پذیر ساخت. این اتفاق در بازی تیله یا گانبو رخ داد که علی به شکلی خدشه ناپذیر به چو سانگ-وو اعتماد کرد و همین موضوع باعث مرگش شد. سانگ-وو به ساده دلی و اعتماد کامل علی به خود ایمان داشت و از همین موضوع برای گول زدن علی از همه جا بیخبر استفاده کرد، در حالی که علی فکر می کرد همبازی اش راهی برای زنده ماندن هر دو و رفتن به مرحله بعد پیدا کرده است.
سانگ-وو که بازی را باخته و خود را در آستانه کشته شدن می دید، علی را متقاعد می سازد که همه تیله ها را به او بدهد و تعداد بیشتری پیدا کند تا با هم به مرحله بعدی بروند. تماشای اینکه علی رفته رفته به فریب سانگ-وو پی می برد بسیار تکان دهنده است اما این درماندگی با پی بردن به اینکه وی همسر و فرزندش را به خاطر اعتماد بیجا به سانگ-وو تنها می گذارد، قابل مقایسه نیست.
۴- حالا اسمم یادم آمد
اپیزود گانبو مملو از سکانس ها و اتفاقات تکان دهنده و ویرانگر بود و ماهیت بازی نیز بدین معنا بود که بسیاری از بازیکنان مجبور خواهند شد به اتحادها و دوستی هایشان به شکلی بسیار ناخوشایند و اجباری پایان دهند. دوستی بین گی-هون و بازیکن شماره ۰۰۱ به خاطر احترام واضحی که هر یک از این دو نسبت به یکدیگر داشتند یکی از جذاب ترین و دلگرم کننده ترین اتفاقات سریال بود. این موضوع رویارویی نهایی این دو شخصیت را بیش از پیش دردناک ساخت، جایی که گی-هون مجبور می شود از شرایط روانی و ذهنی رو به زوال دوستش برای بردن بازی سوء استفاده کند.
گی-هون از روی استیصال مجبور می شود شریک ظاهراً دچار فراموشی شده و ناآگاهش را گول زده و این موضوع وقتی در کنار کشتار دیوانه وار دیگر بازیکنان قرار می گیرد بیش از پیش ترسناک می شود. پی بردن به این موضوع که بازیکن شماره ۰۰۱ در تمام لحظات بازی از رفتارها و فریب های گی-هون آگاه بوده اما همچنان تصمیم می گیرد او را ببخشید و به او اجازه برنده شدن بدهد، هم برای گی-هون و هم مخاطب دردناک است و این موضوع که در نهایت بازیکن شماره ۰۰۱ اسمش را به یاد می آورد بیش از پیش بر تکان دهندگی این سکانس از سریال Squid Game می افزاید.
۳- مرگ جی-یئونگ
جی-یئونگ (بازیکن شماره ۲۴۰) به عنوان نقطه مقابل شخصیت بیمناک سائه-بیوک به داستان معرفی شد. خوشبختانه این رفتارهای عجیب و غریب و متفاوت او بیش از حد نشده و او یکی از بهترین و قوی ترین شخصیت های سریال Squid Game باقی ماند، به ویژه در مقایسه با شخصیت گستاخ و بددهان هان می-نیو. خیلی زود مشخصی می شود که علیرغم شخصیت عیجب و متفاوتش، جی-یئونگ یک شخصیت تراژیک تر و نجیب تر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر می رسید.
جی-یئونگ و سائه-بیوک پیش از بازی مرگبار گانبو تصمیم می گیرند بیشتر با هم آشنا شوند و آنگاه است که مشخص می شود جی-یئونگ بسیار دوست داشتنی تر و دلسوزتر از آن چیزی بود که پیش از این به نظر می رسید. بررسی کوتاه اما تاثیرگذار شخصیت او آشکار می سازد که جی-یئونگ در دفاع از خود، پدر خشن و سوء استفاده گرش را کشته و بعد از آزادی از زندان دیگر هدفی در زندگی ندارد. در نتیجه، او عامدانه بازی تیله را می بازد تا به سائه-بیوک شانسی برای پیش رفتن بیشتر در بازی و دیدار دوباره خانواده اش بدهد. این موضوع در کنار دوستی واقعی اش با سائه-بیوک و از خود گذشتگی متعاقبش، باعث شد شاهد یک سکانس غیرمنتظره اما به شدت دردناک باشیم که همان کشته شدن اوست.
۲- افشای واقعیت پشت بازی ها
هدف واقعی اوه ایل-نام شاید پیش از اپیزود پایانی سریال Squid Game نیز به اشکال مختلف مورد اشاره قرار گرفته بود اما این اشارات نیز از تاثیرگذاری افشاگری نهایی داستان نمی کاهد، آنجا که فاش می شود این بازیکن سالمند در واقع خالق بازی ها بوده است، موضوعی که خود ناخوشایند و غافلگیر کننده بوده و هدف و منطق آن نیز بیش از پیش ماهیت بازی ها و عاملان آن را ترسناک می سازد. در یک ترکیب ناخوشایند از نوستالژی و انتقاد نسبت به شرایط جامعه، ایل-نام بازی های مرگبار را خلق کرده تا وسیله ای برای سرگرمی همتایان ثروتمند خود ایجاد کرده و رویای کودکی خود نسبت به این بازی ها را بار دیگر تکرار کند.
خلق این بازی ها توسط این پیرمرد از اشتیاق دوران جوانی و تلاش برای تجربه مجدد احساسات قدیمی رفاقت و رقابت دوران کودکی نشأت می گیرد، موضوعی که باعث می شود ایل- نام تصمیم بگیرد خود نیز در بازی ها شرکت کرده تا هیجان دوران کودکی را از نزدیک تجربه نماید. تماشا و گوش دادن به صحبت های بی تفاوت ایل-نام در مورد ناکامی ها و ضعف های جامعه و تلاش برای توجیه کردن منطق پشت خلق این بازی ها نیز بر تکان دهنده بودن افشاگری پایان سریال می افزاید. یک موضوع خاص به شدت ناخوشایند و تکان دهنده در مورد رویارویی پایانی بین او و گی-هون وجود دارد و آن این است که گی-هون در می یابد مورد اعتمادترین بازیکن از نظر او منبع درد، رنج و مرگ او و دیگر بازیکنان بوده است.
۱- مرگ کانگ سائه-بیوک
به عنوان یکی از معدود انسان های نجیب و دوست داشتنی سریال Squid Game ، کاملاً قابل درک است که از همان ابتدا بسیاری از تماشاگران سریال، شیفته شخصیت دختر فراری اهل کره شمالی داستان به نام کانگ سائه-بیوک شده و برایش دل بسوزانند. برخلاف اکثر دیگر بازیکنان، او با هدفی مطلقاً نوعدوستانه (بودن در کنار خانواده اش) به این بازی ها آمده و به خاطر سرگذشت تاریکش چه در کره شمالی و چه در کره جنوبی، همه بینندگان با رفتار سرد قابل درک و رفتار مهربانانه نهایی او احساس همدردی و نزدیکی می کردند. تماشای اینکه او در مقابل افرادی مانند گی-هون و دئوک سو برای دفاع از خود می ایستد بسیار خوشایند بود و نشان می داد که او ترجیح می دهد کنار بازیکنان ضعیف تر اما نجیب تر باشد تا بازیکنان قوی تر اما پست تر.
از این رو، تماشای اینکه او بعد از بازی اپیزود هفتم در اثر برخورد شیشه دچار مصدومیت شدیدی می شود برای بسیاری تکان دهنده و ناخوشایند بود، بعد از آنکه توانسته بود به سلامت از پل شیشه ای عبور کند و بیش از هر زمان دیگری به زنده ماندن نزدیک بود. در حالی که او برای مخفی نگه داشتن و درمان زخم هایش تلاش می کرد، کانگ سائه-بیوک و گی-هون بیش از پیش به هم نزدیک شده و در آخرین لحظات زندگی اش حتی مانع از آن شد که گی-هون بتواند سانگ-وو را در خواب بکشد. بعد از یک سکانس احساسی دردناک کوتاه، گی-هون متوجه وخامت حال سائه-بیوک و مرگباری زخم های او شده و می رود که کمک بیاورد. در کمال ناباوری او سانگ-وو این دور شدن گی-هون از سائه-بیوک زخمی را فرصتی یافته و به شکلی بیرحمانه این دختر بیدفاع را به قتل می رساند. مرگ هولناک او بدست سانگ-وو به معنای واقعی کلمه تکان دهنده و ویرانگر بود زیرا او دیگر این فرصت را نمی یافت که بار دیگر خانواده اش را ببیند و ناخوشایندتر اینکه لحظاتی قبل از کشته شدن به دست سانگ-وو، گی-هون را از کشتن او بازداشته بود.