بیشتر ما با داستان سفید برفی و هفت کوتوله کم و بیش آشنا هستیم. در طول تاریخ سینما نسخه های زیادی از این داستان ساخته شده که انیمیشن کلاسیک دیزنی همچنان بهترین نسخه است. زمانی که اعلام شد در سال 2012 قرار است دو نسخه جدید از این داستان به عنوان فیلم ساخته شود؛ واکنش های متفاوتی رو بر انگیخت. خیلی ها معتقد بودند در نسخه های پیشین تمام موارد این داستان گفته شده و جایی برای بازسازی وجود ندارد. فیلم اول به نام “آینه آینه” توسط تارسیم سینگ هندی تبار در اوایل سال اکران شد. این فیلم حالت شاد و فانتزی داستان رو حفظ کرده بود و خانواده ها و کودکان را به عنوان مخاطب اصلی هدف گرفته بود. هرچند که فیلم از حضور بازیگر سرشناسی مثل “جولیا رابرتز” بهره می برد و فروش قابل قبولی هم در اکران بین المللی داشت ولی منتقدین رو راضی نکرد و کمتر از انتطار نشان داد.
با تریلر های که از داستان دوم سفید برفی به نام “سفید برفی و شکارچی” پخش شد معلوم شد با نسخه ای متفاوت روبه رو ایم. فیلم همان داستان را به عنوان خط اصلی قصه قرار داده. پادشاهی عادل با همسر خود بر سرزمین شان حکومت می کند . آنها صاحب دختری می شوند که پوستی به سفیدی برف دارد که به همین دلیل اسم سفید برفی را بر روی آن می گذارند. همسر شاه بر اثر یک بیماری میمیرد و پادشاه که در غم از دست دادن همسر خود دچار افسردگی شده در اثر فریب و طلسم زنی زیبا (چارلیز ترون) او را به همسری انتخاب می کند. در اولین شب ازدواج؛ ملکه جدید پادشاه را می کشد و سربازانش را وارد قلعه می کند و حکومت را در اختیار می گیرد. همه سربازان پادشاه کشته می شوند اما ملکه از کشتن سفید برفی منصرف می شود. سال ها سفید برفی(کریستین استیوارت) که حالا دختر جوانی شده در زندان ملکه اسیر است …..
داستان فیلم همان خط تکراری و قدیمی را دارد و اولین پرسشی که در ذهن مخاطب شکل میگیرد این است که دلیل ساخته شدن یک فیلم دیگر از روی این داستان چیست؟ اما برعکس تصورات فقط خط اصلی داستان کلاسیک حفظ شده و این جا با برداشتی آزاد از این قصه طرفیم. این فیلم یکی از سورپرایز های تابستان امسال هالیوود بود. ورژنی تیره و تار از داستانی که که اوصولا بطنی شاد و مفرح دارد؛ ریسک مرگ و زندگی برای کارگردان (روپرت سندرز) بوده. فیلم با این تصمیم می توانست به یکی از شکست های بزرگ تابستان امسال تبدیل بشود اما کارگردان و فیلمنامه نویسان به خوبی این مسئله را درک کردند که تماشاگران باید دلیل دیگه ای برای دیدن قصه ای که بار ها گفته شده داشته باشند.
فیلمنامه ای که حسین امینی و دو همکارش نوشته اند بزرگترین امتیاز فیلم حساب می شود. شخصیت های؛ خوب پرداخت شده در کنار داستان نو و دیدی متفاوت به داستان. در اینجا با یک ملکه خبیث سه بعدی طرف هستیم که با گذشته دردناک او و عقده های روانی و شخصیت او به خوبی توضیح داده شده. این شخصیت پردازی خوب در کنار بازی بسیار خوب “چارلیز ترون” ؛ شخصیت منفی جذابی را به وجود اورده است. بازی کنترل شده ترون فوق العاده خوب و تاثیر گذار است . ترون با قدرت تمام بی ثباتی شخصیت ملکه و رگه های عصبی و عقده های دورنی او برای زیبایی و قدرت رو نشان داده به شکلی که گاهی با این ملکه سنگدل احساس همدردی می کنیم. بازی کریس همسوورث در نقش شکارچی هم خوب و قابل قبول است. همسوورث به خوبی غم و اندوه پنهان در شخصیت شکارچی رو نشان داده. مهمترین نقش فیلم به کریستین استیوارت بی استعداد داده شده که خوشبختانه مانند فیلم های گرگ و میش آزاردهنده نیست؛ هرچند چشمگیر هم نیست. نکته جالب؛ بازیگران نقش کوتوله ها است که از بازیگران معروفی مثل یان مک شین؛توبی جونز؛ نیک فراست؛ ری استیونسن و باب هاسکینز استفاده شده که همگی بازی بسیار خوبی ارائه داده اند.
فیلم از لحاظ تکنیکی حرف های زیادی داره. روپرت گرینت با این فیلم نشان داد رویاپرداز ماهری هست. فضاسازی فیلم بی نظیر و هوش رباست. طراحی صحنه و جلوه های ویژه چشم نواز است و کاملا مشخص است زحمت و انرژی زیادی صرف طراحی صحنه فیلم شده است. بهره گیری از کار کامپیوتری و جلوه های ویژه در فیلم نیز با ظرافت و هوشمندی خاصی صورت گرفته. یکی از سکانس های مورد علاقه من مربوط به جنگل تاریک و گیاهان توهم زا است. در ابتدا که سرزمین و پادشاهی در دست ملکه است و مردم با نا امیدی زندگی می کنند فیلم از فضای سرد و بی روح استفاده کرده و در نیمه دوم که با حضور سفید برفی نشاط و امید به مردم بر میگردد از فضای شاد و رنگ های گرم استفاده شده. لوکیشن های نفس گیر در کنار فیلمبرداری زیبای “گریگ فریز” صحنه های بیاد ماندنی خلق کرده. طراحی صحنه در دنیای پریان با موجودات افسانه ای به شدت زیبا و رویایی از کار در آمده که این محیط شاد فیلم در نیمه دوم در تقابل با فضای سرد و بی روح فیلم در ابتدا ؛ تضادی زیبا به وجود آورده. جلوه های مورد استفاده در فیلم هم به خوبی به این فضاسازی کمک کرده .فیلم صحنه های اکشن پر زرق و برق زیاد دارد. صحنه سربازان شیشه ای در ابتدای فیلم و نبرد آخر این سربازان در قلعه بسیار خوب کار شده. . موسیقی متن جیمز نیوتن هاوارد حماسی و زیباست و به خوبی با تصاویر چفت و بست شده است. فیلم پیچش رومانتیک خوبی هم در پایان قرار داده که به جذابیت و نو بودن داستان کمک کرده. یکی از مشکلات فیلم روند کند فیلم در اواسط داستان است که باعث خستگی تماشاگر میشود و در انتهای فیلم احساس میشود زمان فیلم خیلی بشتر از 2 ساعت 10 دقیقه بوده. شاید اگه 10-15 دقیقه از فیلم کوتاه تر میشد داستان جذابیت خودش رو تا پایان حفظ می کرد و با فیلمی منسجم تر رو به رو بودیم و بزرگترین مشکل فیلم همچنان زیبایی ملکه است. فکر نمیکنم کسی زیبایی کریستین استیوارت را از چارلیز ترون بیشتر بداند ولی خوب چاره ای نیست و ما هم این انتخاب غیر منطقی را قبول می کنیم.
سفید برفی و شکارچی شاهکار نیست ولی در ژانر فانتزی /ماجرایی فیلم بسیار خوبی است که طرفداران این ژانر رو راضی نگه می دارد. سندرز تکنیک و نگرش شخصی خود را در فیلم پیاده نموده. فیلمی صادقانه ارائه داده که شکوه و وقار هنری خاص خودش را دارد. کمپانی یونورسال با توجه به موفقیت فیلم دستور ساخت دنباله ای رو داده . البته با رسوایی اخلاقی که کارگردان فیلم و کریستین استیوارت به بار آوردند مشخص نیست سرانجام این دنباله چه خواهد شد.
در ضمن آهنگ زیبای breath of life از فلورنس و گروه ماشین دلیوز رو به همراه تیتراژ پایانی زیبای فیلم از دست ندید.
امتیاز : 7.5 / 10
نوسنده: نیما بخت همت
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.