صفحه اصلی > نقد و بررسی فیلم خارجی : نقد و بررسی فیلم مرشد ( The Master )

نقد و بررسی فیلم مرشد ( The Master )

1

پل توماس اندرسون 5 سال پیش با فیلم « خون به پا خواهد شد/ There Will Be Blood » توانست تصویری دقیق و البته تلخ از تاریخ معاصر آمریکا به مخاطب ارائه کند. این فیلم داستان مردی به نام دنیل را روایت می کرد که در تکاپوی یافتن چاه های نفت و رسیدن به ثروت فراوان بود و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمی کرد. « خون به پا می شود » نه تنها یک فیلم تکان دهنده، بلکه یک سند تاریخی از ایالات متحده بود که هیچکس نتوانست انطباق آن با واقعیت را زیر سوال ببرد. حالا بعد از 5 سال ، پل توماس اندرسون با ورق زدن برگی دیگری از تاریخ ایالات متحده به سراغ سینما آمده و اینبار داستانی را برای تماشاگر روایت می کند که شباهتش به فرقه معروف ساینتولوژی انکار ناپذیر است

پیدایش فرقه ساینتولوژی به اوایل دهه ی50 میلادی باز می گردد. در این دوران یک نویسنده داستانهای علمی تخیلی به نام راب هابارد، براساس باور شخصی اش که به عنوان شتستشوی روح به آن دست یافته بود، تصمیم گرفت تا فرقه ی خودش را پایه ریزی کند و از طریق آن پیروانش را در تزکیه روح یاری رساند. اعتقاد راب هابارد و در کل، فرقه ساینتولوژی این بود که انسانها در اصل یک روح فناناپذیر هستند که هویت خودشان را از دست داده اند و باید با سفر به گذشته و بازبینی اشتباهاتشان، خودشان را از بند مشکلات گذشته رهایی دهند تا به آرامش ابدی برسند و بتوانند کنترل کامل زمان و مکان و اشیاء را بدست بگیرند ( البته بطور خلاصه عرض کردم ). اما همانطور که تقریباً در پیدایش تمام فرقه های مذهبی مشاهده شده است، فرقه ساینتولوژی نیز با رسم و رسومات عجیبی همراه هست که آن را تا حدود زیادی ناخوشایند کرده. در این فرقه مذهبی، زندگی افراد به حالت مرموزی تبدیل می شود و مهمتر از همه اینکه در صورت سرپیچی از تعهدات به قوانین این فرقه، با مجازات عجیب و در عین حال سنگینی مواجه خواهد شد ( بعضا مشاهده شده که افراد خاطی تا یک ماه می بایستی کل مجموعه کلیسای مخصوص فرقه ساینتولوژی را تمیز کرده و برق بیندازند! ).

داستان « مرشد/The Master» درباره یک سرباز سابق نیروی ارتش آمریکا در جنگ جهانی دوم به نام فردی ( خواکین فونیکس ) می باشد که دچار بحران روحی شدیدی شده است، در واقع می توان گفت که همین بحران و عدم ثبات رفتاری در فِردی، سبب شده تا او از ارتش کنار گذاشته شود. حال فِردی باید در جامعه ای که چندان مایل به ارتباط برقرار کردن با فردی چون او نمی باشد، به دنبال کار و شروع زندگی جدید باشد. او پس از مدتی جستجو موفق می شود به عنوان عکاس مشغول بکار شود اما به دلیل پرخاشگر بودنش، با یکی از مشتریان درگیر می شود و به راحتی از این محل اخراج می شود. فِردی که چندان به داشتن زندگی خوب امیدوار نیست، بصورت قاچاقی وارد یک کشتی می شود و در آنجا با یک مرد متشخص به نام لنکستر داد ( فیلیپ سیمور هافمن )2 آشنا می شود. لنکستر فردی است که به تازگی ” جنش ” خاص خودش را پایه ریزی کرده و قصد دارد تا آن را گسترش دهد. وی با مشاهده وضعیت نابسمان روحی فِردی ، تصمیم می گیرد تا از داشته هایش ( که احساس میکند شفا بخش هستند ) استفاده کند تا فِردی را درمان کند. صحبت بین این دو به خوبی آغاز نمی شود ، اما رفته رفته این دو یکدیگر را درک می کنند و فِردی هم برای فرار از وضعیت کنونی اش، وعده های جذاب لنکستر در مورد به آرامش رسیدن را قبول می کند و تبدیل به پیرو و دست راست او در ادامه راه می شود. اما فِردی هرچه که به جلوتر می رود حقایق بیشتری درباره شخصیت اصلی لنکستر بدست می آورد تا جایی که موجب ایجاد علامت سوالهای فراوانی در ذهن او می شود و…

پل توماس اندرسون در « مرشد » اگرچه اشاره مستقیمی به نام راب هابارد نداشته است و در بعضی موارد با تغییر داستان حتی سعی کرده ذهن تماشاگر را هم منحرف کند، اما به وضوح می توان مشاهده کرد که شخصیت لنکستر داد، از راب هابارد الگوبرداری شده و دوره زمانی فیلم که در دهه ی 50 میلادی می باشد، صحه دیگری بر این ادعاست.

در مورد « مرشد » باید بگویم که بهتر هست نام این فیلم را از الان جزو کاندیداهای اصلی اسکار 2012 بدانیم. « مرشد » با یک شروع خوب، به زندگی شخصی فِردی کوییل می پردازد و برای ما روشن می کند که او به چه دلیل تا بدین حد پرخاشگر و بی ثبات است! اندرسون به خوبی در 15 دقیقه ابتدایی فیلم ما را به زندگی فِردی می کشاند و تمام بخش های زندگی او را برای تماشاگر به تصویر می کشد و سپس ما را به سراغ نفر دوم فیلم یعنی لنکستر می برد. لنکستر یک نویسنده موفق و فردی بسیار محترم است که مطابق فرمول همیشگی رهبران فرقه های مذهبی، به شدت به بازی با کلمات و ذهن مخاطب علاقه مند هست و اتفاقاً همین ویژگی برجسته اش باعث شده تا او خود را به عنوان رهبر در ارایه تعریف نظام انسانی جدید، فرض کند. اندرسون در تعریف شخصیت لنکستر، با تاکید بر قدرت سخنوری و ارائه کلمات جذاب در هنگام سخنرانی ، به ما این نکته را یادآوری می کند که رهبران فرقه های مذهبی معمولاً با استفاده از این قدرت توان کنترل ذهن مخاطبین خودشان را دارند و با استفاده از سادگی و آسیب پذیر بودن قشر عظیمی از مردم، آنها را به سمت خودشان می کشند.

اما هدف اندرسون در « مرشد » این نبوده که ما به طور عمیق با لنکستر داد و نحوه فعالیتش آشنا شویم، بلکه او تمام تمرکز فیلم را بر روی شخصیت فِردی قرار داده که قرار هست به واسطه ارتباط با مرشدش، به یک رستگاری عمیق برسد و از چنگال بحران های روحی اش خلاصی پیدا کند. توماس اندرسون با تبحری مثال زدنی موفق به خلق دیالوگ های نابی شده که دائما میان فِردی و لنکستر در حال جریان است. این دیالوگ ها که بیشتر سمت و سویی معنوی دارد ( نه همه آنها !) چنان هوشمندانه در فیلم قرار داده شده که از الان می توانم نام این فیلم را در بین کاندیداهای بهترین فیلمنامه قرار دهم. اندرسون با هوشمندی کامل تا اواسط فیلم با طرح مسائل جذاب و شنیدنی از جانب لنکستر، تماشاگر 3را با بخش جذاب فرقه مذهبی لنکستر و وعده های شیرینش، چنان مخاطب را محصور خود می کند که احتمالاً بعضی ها با شنیدنش ترغیب به گرایش به آئین مربوطه می شوند! اما در ادامه با طرح پرسش هایی از جانب فِردی که لنکستر از پاسخ دادن به آنها عاجز هست ، چنان این احساس خوشایندی که برای تماشاگر ایجاد شده را دچار چالش می کند که مخاطب شاید از احساسات خودش و اینکه تا چه حد با شنیدن این صحبت های زیبا، گمراه شده خجالت بکشد.

« مرشد » همچنین به خوبی این نکته را برای مخاطب یادآوری می کند که هیچکس به تنهایی قدرتمند نیست و در هر مقام و جایگاهی که باشند، نیازمند حضور افرادی جهت پیشبرد اهدافشان می باشند اما در ادامه شاید قواعد بازی تغییر کند و تمامی این افراد معتمد، با توجه به مصلحت از میان برداشته شوند. در « مرشد » فِردی به عنوان دست راست لنکستر برگزیده می شود اما رفتارهای نابخردانه اش چنان زننده است که حتی اطرافیان لنکستر به او پیشنهاد می دهند که او را از فرقه کنار بگذارد تا لطمه ای به وجه خوب اجتماعی این جنبش وارد نشود!

اما ایرادی که به پل توماس اندرسون در ساخت « مرشد » وارد است، این موضوع می باشد که وی تلاشی برای واکاوی فرقه ی مذهبی مورد بحث انجام نداده و تنها به بررسی شخصیت لنکستر داد و فِردی، پرداخته است. شاید بتوان این کم کاری اندرسون را ناشی از نگرانی او به جهت واکنش های منفی احتمالی طرفداران این فرقه ( که افراد پرنفوذ بسیاری را در حمایت خودش می بیند ) دانست. اندرسون در « مرشد » کاری به زیر پا گذاشتن اخلاقیات در فرقه ی مذهبی ( که بسیار فراگیر و ناراحت کننده هست ) مورد بحث اش نداشته و اشاره ی مستقیمی هم به وجود فساد در بدنه این جریانات نکرده، تنها انتقادی که اندرسون آن را در فیلمش مطرح نموده به سمت رهبر این فرقه می باشد که او را کلاهبردار و دروغگو خطاب کرده است. شاید بهتر می بود که این روند عالی فیلم و صحنه ها و دیالوگ های ناب ، با یک انتقاد کوبنده به این فرقه های واقعا عجیب و غریب(!) آمیخته می شد تا تصویری بی نقص از نحوه شکل گیری یک فرقه در « مرشد » شکل می گرفت.

اما اگر بخواهم از ایراد شخصی ام بر « مرشد » ( عدم پرداخت در خور توجه به موضوع فرقه ی مذهبی مورد بحث ) صرف نظر کنم ، باید بگویم که این فیلم از لحاظ تکنیک فیلمسازی، بهترین فیلمی است که در سال 2012 مشاهده کرده ام. کارگردانی مسلط پل توماس اندرسون در فریم به فریم فیلم قابل مشاهده است و صحنه ای نبوده که وی بدون وسواس آن را به تصویر کشیده باشد. نماهای هنری متعدد و فیلمبرداری بی نقص میهای مالامیر جونیور، روی هم رفته سبب شده تا « مرشد » یکی از گزینه های اصلی بهترین تصویربرداری در سال 2012 باشد. البته اگر کارهای قبلی توماس اندرسون ( نمونه ی بارز ، « خون به پا می شود » ) را مشاهده کرده باشید و یا یکی از طرفداران سرسخت وی باشید، تماشای این نماها و تصویربرداری های زیبا برای شما عادی خواهد بود.4 یکی از سکانس های محبوب من ، حضور فِردی با وضعیت آشفته بر روی کشتی می باشد که این وضعیت آشفته توسط توماس اندرسون با یک نمای هنری عالی به تصویر کشیده شده است.

دو بازیگر اصلی فیلم بدون شک یکی از بهترین بازیهای دوره بازیگریشان را ارائه داده اند. خواکین فونیکس که چند سال گذشته اعلام کرده بود قصد خداحافظی از سینما و وارد شدن به عرصه موسیقی را دارد، ورود مجدد شکوهمندی به عرصه بازیگری داشته است. کاراکتر فِردی که او ایفاگر آن می باشد، به شدت عصبی و غیرقابل تحمل است و فونیکس این شخصیت روانی و آشفته را با استادی به تصویر کشیده است. فونیکس تا حدی به کاراکتر فِردی مسلط بوده که حتی با نگاه به چشمانش متوجه خواهیم شد که او بزودی یک نفر را گوشمالی خواهد داد! فکر می کنم که فونیکس می تواند یکی از کاندیداهای دریافت اسکار باشد اما در مورد فیلیپ سیمور هافمن مطمئن هستم که کاندید دریافت اسکار خواهد شد! هافمن با استادی کامل موفق شده تا تمام زوایای شخصیتی یک رهبر را به تصویر بکشد. او در « مرشد » با استادی کامل سخنرانی بی نقصی انجام می دهد ( تماشای این سخنرانی واقعا جذاب است ) ، در لحظه بعد نگران وضعیتش است و بیشتر مواقع هم نگران رفتارهای عجیب و غریب فِردی می باشد. این تغییرات مکرر روحی توسط سیمور هافمن به استادی به تصویر کشیده شده و فکر میکنم که او لایق دریافت یک جایزه به دلیل این حضور پرقدرت در نقش لنکستر داد باشد. اما در این بین احساس می کنم که اِمی آدامز آنطور که باید و شاید، نتوانسته تاثیر مثبتی بر جریان فیلم داشته باشد. او در نقش همسر لنکستر ، بسیار حواس جمع و مسلط به محیط اطرافش است و اندرسون هم از ما خواسته تا او را فقط در همین وضعیت ببینیم و نه بیشتر! اما به نظرم حتی همین حضور نه چندان تاثیرگذار هم سبب نشده تا بتوانیم در آینده اِمی آدامز را به واسطه « مرشد » به خاطر بیاوریم!

در نهایت باید بگویم که « مرشد » عالی هست. پل توماس اندرسون پس از 5 سال، بار دیگر با یک فیلم عالی به سینماها بازگشته است و یک تصویر بی نقص از دهه ی 50 میلادی و یک رهبر فرقه ی مذهبی ارائه داده است. اندرسون اگرچه تا حد امکان سعی کرده از نقد خود فرقه پرهیز کند و بیشتر بر روی شخصیت ها و انسانها تمرکز داشته باشد، اما این باعث نمی شود که « مرشد » را فیلم ضعیفی بدانیم. تماشای چندین و چند باره « مرشد » به ما یادآوری می کند که برای تسلط بر یک فیلم و رهبری آن باید شبیه به کسی چون توماس اندرسون باشیم! 5 star

منتقد : میثم کریمی

این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.

به جمع هواداران مووی مگ در فیس بوک بپیوندید

 

مرشد : 5The Master

کارگردان : Paul Thomas Anderson

نویسنده : Paul Thomas Anderson

بازیگران :

Joaquin Phoenix…Freddie Quell

Philip Seymour Hoffman…Lancaster Dodd

Amy Adams…Peggy Dodd

Jesse Plemons…Val Dodd

و..

ژانر : درام

درجه سنی : R( مناسب برای افراد بالای 17 سال)

زمان : 137 دقیقه

 

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها