سايت اصولگراي رجانيوز در روزهاي اخير به پديده كلاه قرمزي و فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه» توجه ويژهاي نشان داده و مطالب مختلفي در موردش منتشر كرده است. اين دو نمونه از نوشتههاي اين رسانه با ديدگاه مثبت و منفي درباره اين عروسك خبرساز ايران است:
به انگیزه دو دهه مخاطب کلاه قرمزی و دوستانش بودن
تعالی عروسک هایی که سر سفرهي واردات یدکی پراید بزرگ شدند!
مهدی نوروزخانی
با وجود سالها رصد فیلمهاي كارگرداناني مانند «ملییس»، «گریفیث»، «فولر»، «کاپرا» و «ویذور»، تا سینمای «ديپالما» و «کاپولا» و «اسکورسیزی» و آخریهایی مانند «تارانتینو» و «هانکه» و دیگرانی بسیار، به اعتقادم سیاسی واجتماعیترین دیالوگ از پهنهي تاریخ این هنر را از زبان شخصیت پسرخاله شنيدهام که در «کلاه قرمزی و پسر خاله» ميگفت:« خب مگه چیه؟! مردم گشنهان… »
و نيز به ياد دارم كه زمان اکران «کلاه قرمزی و پسر خاله» در اواسط دههي هفتاد، تخصصی و روشنفکریترین نشریهي سینمایی وقت، با بی انصافی تمام، فعالیت سرمایه گذاران فیلم یعنی «برادران مدرسی» -که برادر زنهای طهماسب هم هستند- در شغل واردات یدکی پراید در آن زمان را به تمسخر گرفته بودند و عوامزدگی فیلم را ناشی از آن دانسته بودند و طی این سالها، هیچ اقبال و روی خوشی به «طهماسب» و «جبلی» و «مدرسی»ها و تولیدات «صحرافیلم» نشان ندادند و خالقان «کلاه قرمزی» هم هیچگاه نگفتند كه چرا کارهایشان و به خصوص عروسک هایشان خاصیت و ماهیت روشنفکرستیز دارند.
تردیدی نیست اگر خاصیت ناشناختهي این مجموعهي عروسکی در روشنفکرستیزی نبود، بسیار کسانی بودند که بساط قرائتهای فلسفی و ایدئولوژیک را از دیالوگها و جهانبینیهای این عروسکها برپا کنند و دکانهایی از تفکرات کاموایی این عروسکها به راه بیاندازند.
به خصوص اینکه همین اواخر دو خالق اصلی این چند صد گرم کاموا و ابر -یعنی طهماسب و جبلی- در اعترافاتی، مبداء استعلایی اين عروسكها را هم افشاء کردند که در آن اوایل به دلیل فقدان و نیستی بودجهي کافی برای تولید مجموعهای عروسکی به نام «صندوق پست»، با مکاشفاتی در حضیض آرشیو عروسکی سیما، کلاه قرمزی و پسرخاله را در شرایطی یافتند که مورچه و لاکپشتی در گذار اضمحلال بودند و اصالتی دوبل غیر بشری داشتند.
بی نیاز به دیالکتیک معرفتی برای فهم چیستی و چرایی و چگونگی مقام کبریائی حال دو سوژهي کلاه قرمزی و پسرخاله و یاران افزون شده در طی طریقشان در دو دهه را باید در وحی خواندهای به نام هنر -واقعیت گرفت، واقعیتی مخلوق از «طهماسب» و «جبلی» و یارانشان که خاستگاه بسیاری از ابر مولفان سینماییست.
فارغ از این شروع شوخ مانند، سبب اصلی موفقیت کمنوسان مجموعهي «کلاه قرمزی و دوستان» را باید در تشکیل و پایداری گروه تولیدی دانست که در تمامی این سالها رشد و تجربه و صیقل خوردگی آنها را به یکی از پدیدههای نادر فرهنگیمان بدل کرده است؛ گروهی که از همان آغاز با چهار ضلع قابی از مقبولیت و محبوبیت، تعریف و ساختار گرفت.
دو ضلع اصلی این قاب که کاملا شناخته شدهاند و از آنها بسیار سخن رفته، «ایرج طهماسب» و «حمید جبلی» هستند. ضلع سوم که به مانند اين دو نفر، همیشه ضلع و پای ثابت «كلاه قرمزي» بودهاند و در عين حال، کمتر مطرح شدهاند، برادران «مدرسی» هستند که در مقام تهیهکننده و مجری طرح نبض اقتصادی این پدیدهي فرهنگی را در دست داشتند و در قالب شرکت فیلمسازی «صحرا فیلم»، تمام نیازهای مربوط را برآورده کردهاند.
سه ضلعی که حوزه و سابقهي فعالیتشان در قالب «صحرافیلم» فقط به «کلاه قرمزی» محدود نشد و با آثار موفق و پرفروشي ديگري چون «عینک دودی»، «دختر ایرونی»، «زیر درخت هلو» و حتی اولین تجربهي «حميد جبلی» در مقام كارگرداني سینما – «خواب سفید»- تداوم يافت. از همين روست كه ميتوان گفت سازوکار و سیاستگذاری اقتصادی از دلایل اصلی حیات وتداوم این گروه بوده است. جالب آنكه آنها هم هیچگاه اهداف و اولویتهای بالای کسب سود اقتصادی از تولیدات خود را انکار و کتمان نکرده و همیشه برد گیشه را از اهداف تولید یک فیلم عنوان کردهاند، تا آنجا که با رجعت «ایرج طهماسب» از اقامت خارج از کشور و مشاهدهي فیلم هنري و خاص «خواب سفید» حمید جبلی، دلخوری و اختلافات زيادي بین آنها به وجود آمد.
ضلع چهارم اين مجموعهي موفق بر خلاف اضلاع قبلی، شامل مجموعهای از افراد است که با خالقان «كلاه قرمزي» معمولاً همکاری مقطعی داشتهاند. از «پروین شمشکی» تهیهکنندهي وقت سیما و «مرضیه محبوب» عروسکساز و «دنیا فنی زاده» عروسک گردان از ابتدا گرفته تا «معتمد آریا»ی بازیگر و «علیقلی» آهنگساز در میانهي راه و اضافه شدن جمع جدیدی از صداپیشگان مانند «محمدرضا هدایتی» و مشاورینی چون «حبیب رضایی» در اواخر، همه و همه تشکیل دهندهي این ضلع پر رفت و آمد بودند که طی این چندین و چند سال با هدایت و فراست «طهماسب» کارکرد به روز رسانی فرمی و محتوایی و مهمتر دوپینگ خلاقهای را بر عهده داشتند.
به وضوح ریشهي تصاعدهای چشمگیر در موفقیتهای مجموعههای «کلاه قرمزی» را باید از فعالین وقت این ضلع چهارم دانست و سادهترین راه برای فهمیدن عیار این ضلع، مقایسه موفقيت مجموعههای «کلاه قرمزی» با دیگر آثار تولیدی «صحرافیلم» می باشد که فقط از سه ضلع «طهماسب» – «جبلی» و «مدرسی»ها برخوردار بودهاند.
«کلاه قرمزی» و دوستانش طی این دو دهه با رسانهي تلویزیون به جذب بالای مخاطب رسیدند و تنها سه هجرت رسانهای از تلویزیون به سینما داشتند که در سینما با وجود جذب بالای مخاطب، نسبت به تلویزیون در جلب رضایتمندی مخاطبان و اخذ نظر خواص و منتقدان بسار کم فروغ بودند و شاید این هم از حیرتآوری این عروسک باشد که به مانند بزرگان تاریخ سینما در هجرتهای رسانهای و هنری دچار شکست و تراژدی شدند.
شیوهي تولید و خلاقهپردازی «کلاه قرمزی سازان» در تلویزیون که گروههاي ديگري از جمله آپارتمانی سازهاي نودشبي هم ابتلاء و ارتکاب به آن دارند، به این صورت است که شروع ضبط برای یک آیتم، سکانس و حتی یک اپیزود و قسمت با یک طرح و پیشنهاد از پیش تعیین شده کلید میخورد و در ادامه با بداههپردازی و تمرین که تحت نظارت و مدیریت مستقیم «طهماسب» و در پارهای اوقات «جبلی» است، این آیتم و اپیزود بخش تلویزیون به نضج و پختگی لازم میرسد، این که عوامل و صداپیشگان این مجموعه در مجموع این سالها هر کدام در مصاحبههایشان بارها اعلام کردند که تمرین و خطاهای هنگام ضبط بسیار کمیک و خندهدار است و یا در ابتدای کار آشنایی و آدرسی براي ايفاي نقش خود نداشتند، گویاترین نشانه این سبک و روند تولیدی است.
آنها در تولیدات تلویزیون در استودیو و پلاتو در شرایط تنظیم و بستهي آزمایشگاهی مانندی هستند که با استفاده از قابلیتهای کار با سیستم آنالوگ و سوئیچ همزمان چند دوربین بارها و بارها میتوانند شوخیها، کلامها، شخصیتها و موقعیتهای طنز را آزمون و خطا کنند و حتی در اضافهکاری به یک قوام و ساختار جدیدتر و جذاب دست پیدا کند. انعطاف و شرایط مهیای این روش تولید را هم بعد از نبوغ هنرمندانش، باید از دلایل اصلی و موفقیتآمیز زایش شخصیتهای محبوب در مجموعههای تلویزیونی «کلاه قرمزی» مانند «ببعی» و «فامیل دور» و «آقوی همساده» دانست.
البته این را هم باید اضافه کرد که نوزایی، طراوت و حلاوت این شیوهي کاری فقط در ید و قدرت و تجربهي امثال «طهماسب» و «جبلی» است که با استفاده از دو اصل انعطافپذیری سلیقهایی و فکری و اعتماد به نیروهای جدید جوان و خامی که هر چند دوره یک بار اضافه میکنند، نهایت بازدهی مطلوب را از آنها بیرون بکشند.
اما در سینما و کار با نگاتیو سلولویيدی و تک دوربین و… تقریباً هيچ كدام از آن شرایط بستهي آزمایشگاهی برای باروری فکری وجود ندارد و با توجه به استودیویی و پلاتویی نبودن شرایط تولید، حداقل تمرکز لازم حتی برای رسیدن به کیفیتی استاندارد مهیا نمیشود و اگر هم با ضیق وقت مواجه باشند و فیلمنامهي کامل و مبسوط در کنار نباشد، ماحصل کار دو سینمایی آخر «کلاه قرمزی» میشود که کپی و بازتکراری از مجموعههای تلویزیوني اين عروسك محبوب است و گیشههای سینماهای اکران کننده، تنها صندوقهایشان را از اعتبار فروشی «کلاه قرمزی» و دوستانش در تلویزیون پر میکنند.
در كنار اينها، وجود فیلمنامه و متنی کامل همیشه رکنی اساسی از مدیوم سینما بوده که توفیق نسبی سینمایی اول «کلاه قرمزی» وحتي دو کار بعدی اثبات کنندهي همین اصل است و ریشهي اصلی ضعفها و نقصانهای این سه فیلم را در کمال حیرت، بايد در عدم توجه سازندگان و خالقان «كلاهقرمزي» به اصول و قواعد اصل رسانهي سینما جستجو كرد؛ آنجايي كه مخاطب در سینما نشسته است، اما مهر و یاد مجموعههای تلویزیونی را در سر دارد.
در حاشیه باید اضافه کرد كه اکثر مطروحات اين متن، در مورد غولهای تلویزیونی دیگری مانند مهران مدیری صدق می کند و این نکته که اصول و قواعد سینما در هیچ شرایطی مسامحه پذیر و سهل انگارانه نیست.
حال حکایت «کلاه قرمزی و بچه ننه» -که این روزها با فروش میلیاردی از بچه مایهدارهای به نام تهران شدهاند- طبق آسیبشناسی و روندشناسی که از تولیدات «کلاه قرمزی» و دوستانش عرضه شد، قابل پيشبيني است. در حقيقت باید مواردی چون حضور دوبلورهای «ببعی» و «فامیل دور»، بچهي گربه یتیم، مرغی که برای خراب نشدن هیکلش تخم نمیگذارد؛ «نینی» فرز و پررو، «گل قرمزي» بیوهي بیمسئولیت، جنبیدن سر و گوش کلاه قرمزی، دادگاه و دفاعیههای گالیله مانند، به لجن کشیدن اصول و قوانین نظامی در پادگان و بسیاری موارد دیگر را از همان طرح و ایدههای از پیش تعیین شدهي خاص باید دانست که چهار ضلعی سازندهي «کلاه قرمزی و بچه ننه» با آنها سر ضبط رفتهاند، اما در زمان و فضای تولید نتوانستهاند آنها را رشد و پرورش دهند و از صدقه سر تجربهي سه ضلع اول است که کار به اتمام رسیده است.
همچنين شخصیتهای محبوب فرعي، که از بزرگترین محسنات مجموعههای اخیر کلاه قرمزی و از علل توفيق آنها به شمار ميرفت، ظاهراً به دليل نبود فیلمنامهي کامل و وقت کافی برای تولید در «کلاه قرمزی و بچه ننه» حضور ندارند. به ویژه آنکه گفته شده بلافاصله پس از اتمام ضبط «کلاه قرمزی و بچه ننه»، گروه سازنده به سرعت به سراغ ضبط مجموعهي «کلاه قرمزی 91» رفتند و حتی تولید این مجموعه با پخش هم اختلاف زمانی 48 ساعته داشته و چه بسا که شخصیتهای «جیگر» و «آقوی همساده» هم ورود و حضورشان به جای مجموعه نوروزی در این فیلم سینمایی باید می بودهاست.
با همهي اين احوالات و با اينكه «کلاه قرمزی» و اقوامش، هيچ بعد آموزشي، ايدئولوژيك و يا فرهنگي خاصي در جهت گسترش فرهنگ ايراني و اسلامي ندارند، اما باید درودی بر شرف «طهماسب» و «جبلی» و «مدرسیها» و دیگر همکارانشان فرستاد که طی این سالها، هیچگاه مردمشان و محبت آنها را فراموش نکردند و آنها را به هیچ جریان و جشنوارهي و اجنبی نفروختند و هنوز هم سعی میکنند كه «گشنگی» را با شوخی و شادی تحملپذیر کنند.
………………….
مسئول رفتار کلاه قرمزی کیست؟
حجت الاسلام سجاد کریمان مجد*
بسیاری معتقدند ایرج طهماسب در نوروز امسال با طراحی شخصیت هایی طنازی مثل “فامیل دور” و “آقای هم ساده” فصل جدیدی در نمایش عروسکی باز کرد…همین ذهنیت مثبت من را برآن داشت که جمعه گذشته به همراه خانواده برای تماشای فیلم “کلاه قرمزی و بچه ننه” به سینما فلسطین برویم. هرچند روایت خسته کننده و عاری از هرگونه خلاقیت که ساده ترین نکات کارگردانی نیز درآن لحاظ نشده به همراه فیلمنامه ای که احتمالا در کمتر از ۲۴ ساعت نوشته شده بود دست به دست هم داد تا تقریبا تمام فیلم را مشغول بازی با دختر کوچکم باشم که جیغ و داد نکند و احوال دیگران را آزرده ننماید! اما نمی توان از کنار این سوال گذشت که مسئولین سینمایی آیا این فیلم را مناسب کودکان دیده اند که پروانه نمایش گرفته است؟
داستان از این قرار بود که “کلاه قرمزی” ، “پسرخاله” و “آقای مجری” به دلیل سهل انگاری “پسرعمه زا” آواره خیابان شده اند و حتی پول تهیه غذای حداقلی روزانه شان را ندارند تا جاییکه نان را به شیشه پنیر می زنند و با چایی می خورند.(بماند که آقای طهماسب در نقش “آقای مجری” حتی به نیت باورپذیر شدن داستان هم انگشتر طلایشان را از دستشان در نیاورده بودند!) اولین موقعیت نمایشی به سبک فیلم های روشنفکری به بهانه ی توالت رفتن کلاه قرمزی ایجاد می شود؛ بیننده ۱۵دقیقه ابتدایی فیلم، “کلاه قرمزی” را بر روی پرده می بیند که آفتابه به دست دنبال مکانی برای توالت رفتن می گردد (چرا انقدر روشنفکرها به توالت علاقه دارند؟) و ما با آدم هایی آشنا می شویم که تا انتهای فیلم معلوم نمی شود در فیلمنامه چه نقشی داشتند و بود و نبودشان چه تاثیری داشته است؟!…بعد از این وقت گذرانی طولانی “کلاه قرمزی” نوزادی را پیدا می کند که تا اواسط فیلم گرفتار شستشوی او و تعویض پوشکش است که در این میان شوخی هایی مثل اینکه پوشکش راباز کنیم ببینیم مثل من هست یا نه و همچنین پاشیدن ادرار بچه به سر و روی “آقای مجری” و “کلاه قرمزی” هم برای مخاطبین اصلی فیلم که کودکان هستند به نمایش گذاشته شد!
در نیمه ی دوم فیلم دادگاهی ترتیب داده می شود که “حمید جبلی” در نقش قاضی، به دو پرونده ی شکایت همسایه ها از “پسرعمه زا” به دلیل منفجر کردن غیرعمد منزل “آقای مجری” و همچنین پرونده بچه دزدی “کلاه قرمزی” رسیدگی شود! نیمه ی دوم فیلم در دادگاه رسیدگی به شکایت همسایه ها از “پسرعمه زا” و مادر “بچه ننه” از “کلاه قرمزی” می گذرد و در نهایت هم هر دو از اتهاماتشان تبرئه می شوند البته بعد از به نمایش گذاشتن گفتگوهای عاشقانه همراه با تغییر لحن و ادا و اطوارهای عجیب بین “کلاه قرمزی” هفت ساله با مادر “بچه ننه” که موهایش را مثل برخی تازه به دوران رسیده ها طبق مُد، فشن کرده بود!!!
کاش زیرکی ایرج طهماسب در انتخاب لوکیشن های محدود و همچنین استفاده از نابازیگران برای کمتر کردن هزینه ها در جمع کردن یک فیلم بی سر و ته خلاصه می شد و این همه مفاهیم غیراخلاقی و تصاویر نامربوط به خورد مخاطبین کم سن و سال فیلم که با اعتماد خانواده ها از عملکرد مثبت ایشان در برنامه های تلویزیونی، به سینما آمده بودند داده نمی شد…هرچند “کلاه قرمزی و بچه ننه” در آشفته بازار فیلم های ژانر کودک که بهتریتشان فیلم های مبتذلی مثل “خاله سوسکه” است، بسیار کم خطر و کم آسیب تر بود. در پایان برای این که نقد منصفانه ای بر فیلم “کلاه قرمزی و بچه ننه” نگاشته شده باشد به نکات مثبت و پیام های آموزنده ای که کارگردان سعی در القای آن داشت هم اشاره می کنم : به این دلیل بهشت زیر پای مادران است؛ چون تنها کسانی هستند که می توانند پوشک بچه را عوض کنند.
اگر کسی از روی اشتباه باعث منفجر شدن خانه ای شد باید او را ببخشیم.هیچ مادری نباید به اندازه ای سر به هوا باشد که بچه اش را جا بگذارد. دوستانی که فیلم را دیده اند و معتقدند پیام های آموزنده ی دیگری هم در فیلم وجود داشت، بفرمایند تا بنده به لیست اضافه کنم. قطعا تصویر ذهنی مخاطب از برنامه آقای طهماسب در نوروز ۹۱ دلیل استقبال از این فیلم و رونق مجدد سینماها شده است که نشان دهنده ی تاثیرگذاری بالای تلویزیون در میان عموم مردم است. اما آیا صدا و سیما حق دارد نقش بوق تبلیغاتچی یک فیلم سینمایی باشد؟ انحصار عروسکها برای کیست؟ صدا و سیما یا طهماسب و جبلی؟ فیلمنامه ی “کلاه قرمزی و بچه ننه” قرار بود تکرار همان حال و هوای حاکم در فیلم سینمایی”کلاه قرمزی و پسرخاله” باشد همان تصاویر زندگی فقیرانه کلاه قرمزی که با قاب تلویزیون به تنهایی خوشحال است و روزگارش به سادگی می گذرد اما این تکرار حال و هوا تا استفاده از پلان های تکراری مثل پلان نمایش الاغ هم انجامید.
تا انتهای فیلم هم مشخص نشد که آقای مجری و پسرخاله مشکل توالت رفتن را چطور حل می کردند؟! یا اسم “بچه ننه” به چه دلیل برای نوزاد عروسکی فیلم انتخاب شده بود؟! یا وارد کردن سکانس خواستگاری رفتن کلاه قرمزی (در حالی که او کلاس اول است) و یا سکانس های مربوط به سربازی چه توجیه منطقی داشته است؟! یا اینکه چه شباهتی بین پسرعمه زا و کلاه قرمزی وجود داشت که آن دو را در زندان بارها اشتباه می گرفتند و یا چه دلیلی وجود داشت که این همه بر روی شباهت میان “بچه ننه” و “کلاه قرمزی” تاکید می شد؟!(خود من تا انتهای فیلم تصور می کردم این همه تاکید برای این است که در نهایت مادر “بچه ننه” همان مادر “کلاه قرمزی” باشد و این اتفاق دراماتیک پایان خوش فیلم را رقم بزند که گفتگوهای عاشقانه ی بین “کلاه قرمزی” با “مادر بچه ننه” تصورم را به بدترین نحو ممکن به هم ریخت!) بدیهی است کم سن و سال بودن مخاطب اصلی فیلم نه تنها نباید دلیل ساده انگاشتن فیلم و توجیهی برای عدم رعایت بدیهی ترین نکات فیلمنامه و کارگردانی باشد بلکه ظرافت فیلم های ژانر کودک به اندازه ای است که می بایست جزیی ترین موارد تکنیکی را هم در آن لحاظ کرد چه رسد به کاراکتری مثل “کلاه قرمزی” که بسیاری از جوانان هم از او خاطره هایی به یاد ماندنی داشته و مخاطب برنامه هایش هستند
بر گرفته از تارنمای رجا نیوز و سینمای ما