منوچهر محمدی را تهیهکننده مولف سینمای ایران نامیدهاند. تهیهکنندهای که معمولا فیلمهایش براساس طرحی از خود او ساخته میشود و محصول نهایی هم انطباق کامل با اندیشههایش دارد؛ از «زیر نور ماه» تا «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» میتوان خط واحدی را جستجو کرد که دلمشغولیهای منوچهر محمدی را بازتاب میدهد. بهانه این گفتوگو فیلم «بوسیدن روی ماه» است که قرار بود عید نوروز مهمان سینماها باشد ولی با هفت ماه تاخیر بر پرده آمد.
شما را به عنوان یک تهیهکننده مؤلف میشناسند. معمولا فیلمهایی را تهیه میکنید که طرح اولیه آنها مربوط به خود شماست و به نظر میرسد در تمام مراحل آفرینش یک فیلم حضوری مؤثر و جدی دارید. اگر فیلمهای شما را کنار هم بگذاریم بیشتر از آنکه بشود در کارنامه کارگردان مفهوم مشترک را پیدا کرد در کارنامه تهیهکننده به چنین مفهوم مشترکی میرسیم. این طرحها از کجا میآیند؟
اینها کار یک پستچی است که بعضی وقتها میآید و زنگ خانه را میزند و این طرحها را به من میدهد! برای خود من مسئله اینطور بوده که مثل همه آدمهایی که در حوزه فرهنگ و هنر هستند دلمشغولیهایی دارم و به نظرم زبان سینما برای بیان این دغدغهها زبان رساتری نسبت به سایر هنرهاست. فکر میکنم قابلیتها، توانمندیها و تأثیرگذاری زبان سینما این امکان را میدهد که بعضی از ایدهها و فکرها به صورت تصویری دربیایند و جماعت بیشتری با آن ایده و فکر آشنا شوند. از سوی دیگر مسئله بحران فیلمنامه جدی است و کمبود فیلمنامه خوب حس میشود؛ فیلمنامهای که در آن یک دغدغه یا یک حرف جدی برای گفتن وجود داشته باشد و به نوعی فرزند زمانه خودش باشد و بتواند بخشی از مکنونات قلبی مخاطب را به شکلی هنرمندانه منعکس کند. زیاد فکر میکنم، زیاد میخوانم و مسائل مختلف را جدی میگیرم و به بعضی از اتفاقهای دور و برم با توجه بیشتری نگاه میکنم. اینکه بعد از این چطور طرح فیلمنامه شکل میگیرد، سؤالی است که واقعا خودم هم نمیتوانم مکانیسم دقیقی برای آن پیدا کنم. ولی وقتی در منابع مختلف مثل روزنامهها و صداوسیما بحث سونامی طلاق مطرح میشود روند دیگری برای من آغاز میشود و به این فکر میافتم که آیا میتوانیم قصه عاشقانهای برای بعد از ازدواج تعریف کنیم و آن را به صورت فیلم دربیاوریم؟ در سینمای ما معمولا عشق قبل از ازدواج یا دوره نامزدی نشان داده میشود.ولی برای من این مسئله به صورتی طرح میشود که آیا بعد از ازدواج و داشتن دو بچه میشود یک زن و شوهر رابطهای عاشقانه داشته باشند؟ آیا میشود در این رابطه از صورت ظاهر به سیرت باطن رسید؟ و بعد با جرقه دیگری به طرحی مثل «طلا و مس» میرسم.
یعنی اول مضمون دارید و بعد بر اساس آن دنبال قصه میگردید، یا برعکس داستانی دارید و بعد میبینید که با مضمون ذهنی شما سازگار است؟
لزوما اینطور نیست. این بدترین روش ممکن است و معمولا هم بهنتیجه نمیرسد. بعضی اتفاقها و خبرها در بایگانی ذهن میماند و در اثر یک رخداد خاص ممکن است یکی از کشوهای این بایگانی باز شود و حالا دید ما با یک قصه مواجه هستیم. طبیعتا اگر قصهای وجود نداشته باشد نمیتوانیم به صورت تحمیلی چیزی را به آن قصه اضافه کنیم. خیلی وقتها پیش میآید که بعضی مضمونها به ذهن میرسد تا سالها به قصه تبدیل نمیشود، اما براثر یک رویداد اجتماعی، یک حادثه یا حتی یک کتاب، این مضمون در یک نقطه تلاقی با این رویدادها به یک طرح اولیه تبدیل میشود.
چه چیزی باعث میشود که آثار شما به لحاظ تماتیک دارای مشابهتهای زیادی باشد؟ بعضی مضامین در آثار شما تکرار میشوند و میشود آنها را مثل یک نخ تسبیح دانست. این اشتراکات مضمونی از کجا نشأت میگیرد؟
ظاهرا آن نخ تسبیح خود من هستم. مجموعهای از عوامل مختلف مثل پسزمینههای فکری در این مسئله تأثیرگذار است. تحصیلات من در رشته جامعهشناسی بوده است و قطعا مطالعههایی که از دوره نوجوانی شروع شد و هنوز هم ادامه دارد در شکلگیری این فضا مؤثر بوده است. بعدا یکی از دوستان که قلم من را دیده بود مرا به تلویزیون دعوت کرد. من در دوره دانشجویی شعر میگفتم، مقاله مینوشتم، قصه هم مینوشتم. اساسا ورود من به صداوسیما اینگونه رقم خورد.
ایده اولیه فیلم «بوسیدن روی ماه» چگونه شکل گرفت؟
شاید باور این مطلب سخت باشد اما بعد از بمب خبری اختلاس بزرگ، سوژه این فیلم به ذهن من رسید. اینکه سیوچندسال بعد از انقلاب، ناگهان با چنین اختلاس بزرگی مواجه شویم و اینکه بدانیم کسانی هستند که از پس رهن و اجاره خانه خودشان هم برنمیآیند و به دلیل مشکلات اقتصادی نمیتوانند ازدواج کنند دردناک است. البته کسانی هم هستند که صادقانه برای حل مشکل دیگران ایثار و از خودگذشتگی نشان میدهند. دوست داشتم این فضا را به تصویر بکشم؛ حتی وقتی که قرار بود عید نوروز فیلم به اکران دربیاید، من یک ایده پوستر هم برای فیلم دادم. ایده اصلی پوستر حال و هوای سفره هفتسین بود که غباری فضای آن را پر کرده بود و سفره روی روزنامههایی پهن شده بود که خبر اختلاس بزرگ را با تیتر درشت نوشته بودند.
چرا فیلم شما در عید نوروز اکران نشد؟ اگر اکران میشد آیا مشکلات بعدی حوزه اکران به وجود میآمد؟
نمیتوانم الان بگویم که اگر اکران میشد چه اتفاقی میافتاد چون واقعا غیرقابل پیشبینی است. سعی میکنم وقایع را در زمان خود و با شرایط خودش بسنجم. ذهنیات خودم را نمیتوانم به واقعیت تحمیل کنم ولی من اگر قرار بود تصمیم بگیرم به هیچ وجه این چیدمان اکران را طراحی نمیکردم؛ نه به دلیل اینکه فیلم بوسیدن روی ماه از اکران عیدنوروز باز ماند بلکه به این دلیل که هنوز سینمای ایران جایگاهی ندارد که بتواند محکم بر آن بایستند و از مشروعیت خودش دفاع کند را پیدا نکرده است. و این مهم به دلیل شرایط اجتماعی خاص ماست که در یک دوره گذار جدی از سنت به مدرنیته قرار داریم. در چنین شرایطی مدیرانی احتیاج داریم که بتوانند امور را تسهیل کنند. متأسفانه کسانی یا با خاماندیشی و ذوقزدگی نسبت به مدرنیته و یا به دلیل محافظهکاری در حفظ سنتها فهم این دوران گذرا را ندارند؛ دورانی که باید به صورت طبیعی طی شود؛ یعنی ضمن اینکه باید ساختار، مبانی و اصول خودمان را که تشکیلدهنده هویت ماست حفظ کنیم باید در تعاملات جهانی هم جایگاه خودمان را حفظ کنیم و نگذاریم بلای مدرنیته طوری نازل شود که سنت در مقابل آن ناچار شود فقط به کشیدن یک سم دفاعی اکتفا کند. این بازی بازی برد و باخت است و تلفات خاص خودش را دارد.
سینمای ایران به عنوان بخشی که از دل مدرنیته بیرون میآید باید بتواند با بخش دیگری از جامعه که خودش را نگهبان سنتها میداند و بهحق هم همینطور است، تعامل درستی برقرار کند. سینمای ایران باید بتواند برادریاش را اثبات کند، طبیعتا به سنت کمک کند و او را از مداری عبور دهد تا بتواند با مسئله کنار بیاید و آن را هضم کند. مثال معروفی که در این زمینه وجود دارد همان مثال ماشین است. ماشین به ایران وارد شد اما فرهنگ آن نیامده است. در نتیجه اداره راهنمایی و رانندگی و شهرداری تهران در اداره این پدیده ماندهاند. همین اتفاق در حوزههای دیگر هم میافتد. در حوزه سینما که دغدغه خود من هم هست خیلی حرفها را میشود مطرح کرد اما باید این حرفها را طوری بزنیم که هاضمه عمومی جامعه آمادگی پذیرش آن را داشته باشد. اگر در آن مقطع من مدیرکل بودم قطعا این چنینش را برای اکران طراحی نمیکردم. سال76 وقتی آقای داد، معاون سینمایی ارشاد شد، سالی بود که آقای حاتمیکیا هم فیلم «آژانس شیشهای» را ساخته بود و قرار بود در جشنواره هم شرکت کند. تا قبل از آن سال جشنواره فجر افتتاحیه نداشت. ما به دلیل نوع فیلمها و مجموعه فیلمهایی که در آن سال ساخته شده بود و به نظرم یکی از درخشانترین دورههای تاریخ سینمای این کشور است فکر کردیم برای جشنواره فیلم فجر افتتاحیه بگذاریم و افتتاحیه را هم با فیلم آقای حاتمیکیا شروع کنیم. فیلم دردمندانه و دغدغهمندی بود. این فیلم توانست سپر محافظی در برابر تمام حملاتی باشد که میتوانست موجودیت جشنواره فیلم فجر را با مخاطره روبهرو کند. فیلم ذاتا ارزشمندی بود اما هوشمندی در چینش سبب شد که جشنواره فجر آن سال کاملا بیمه شود و آن جشنواره یکی از جشنوارههای بیحاشیه و بیمسئله و بدون مشکل بود. نباید سینمای ایران را ناشیانه در شرایطی قرار بدهیم که سبب شود کسانی که دنبال فرصت هستند یا صورتمسئله سینما را پاک کنند و یا سینمای ما را به سینمایی بیخاصیت تبدیل کنند. برای اینکه چنین اتفاقهایی نیفتد احتیاج است که ما توزیع قدرت، ثروت، مدیریت و هدایت در مجموعه سینما را با تفکر دوره گذار ببینیم. با چنین شرایطی میتوانیم سینما را از شرایط سخت عبور دهیم. به همین دلیل فکر میکنم وزیر فرهنگ در جمهوری اسلامی کسی است که در حوزههای دیگر آبرویی کسب کرده باشد و بخواهد آن را در حوزه فرهنگ خرج کند، نه اینکه بخواهد از حوزه فرهنگ آبرو کسب کند تا در حوزههای دیگر خرج کند. ما به آدمهای فداکاری احتیاج داریم که نقش سنگ زیرین آسیاب را برای فرهنگ کشور ایفا کنند تا هنر بتواند نقش اصلاحی و سازنده خودش را ایفا کند.
یعنی برای بوسیدن روی ماه شأنی مثل آژانس شیشهای نسبت به ماجراهای اکران نوروز قائل هستید؟
مورد آژانس شیشهای یک مثال بود. در جلسهای که ما در خدمت آقای سجادپور بودیم و تقاضای اکران بوسیدن… بردیم من حداقل 8-7فیلم دیگر غیر از بوسیدن… را برای قرار گرفتن در اکران نوروز اسم بردم. وقتی پذیرفته نشد! بنده که نمیتوانم به جای ایشان تصمیم بگیرم.
برگردیم به خود فیلم! طرحی که شما به آقای اسعدیان دادید چه ویژگیهایی داشت؟ طرح کاملی بود؟
طرحهایی که به کارگردانها میدهم معمولا بین دو تا 10صفحه است که بستگی به حال و هوای خودم دارد. آنچه شما بهعنوان فیلم بوسیدن… میبینید تقریبا شبیه همان طرح است. دو مادری که 40سال است همسایه هستند و بچههای آنها با هم به جبهه رفتهاند و مفقود شدهاند تا خبر رسیدن یکی از بچهها میرسد و این با ناخوشی و بیماری یکی دیگر از مادرها مصادف میشود. مادری که بچهاش آمده تصمیم میگیرد بدون جار و جنجال و درحالیکه این ماجراها با یک عروسی همزمان است ایثار کند. البته بعضی از جزئیات اضافه شده است. بعد وقتی آقای اسعدیان فکر کلی را پسندیدند نشستیم و درباره جزئیات و مشکلات طرح صحبت کردیم. ساعتها درباره این مسئلهها بحث شد اما به اصل فکر وفادار ماندیم. شاخ و برگ قصه را کامل کردیم. اینکه یک نوه به فیلم اضافه شد ماحصل جلسههای بعدی درباره فیلمنامه بود تا نسلهای مختلف را در فیلم داشته باشیم. بهنظرم این فیلم دفاعیه از نسل جوان است؛ نسلی که بهنظرم مفهوم شهادت را میفهمد و آن را درک میکند. آنها از دریچهای غیر از عکس روی دیوار با شهدا ارتباط برقرار میکنند. این نوه با دیدن فداکاری و گذشت مادربزرگ ماجرا را درک میکند. البته بنا نیست تحول عجیبوغریبی در نوه اتفاق بیفتد و انگار آن شخصیت کمی بزرگتر میشود و درک عمیقتری از زندگی و روابط بین آدمها پیدا میکند. طبیعتا در مورد کارهایی که من طرح آن را دادهام در فرایند نوشتن طرحها کامل شدهاند. همانطور که درباره فیلم «حوض نقاشی» که فیلم آخر من است همین اتفاق در حال رخ دادن است. تا جایی که توان ذهنی ما اجازه بدهد سعی میکنیم جزئیات با اصل فکر هماهنگ شود.
شادمهر راستین در مقطعی برای نوشتن فیلمنامه با شما همکاری میکرد چه شد که از تیم شما جدا شد؟
بعد از اینکه آقای اسعدیان طرح را پسندیدند قرار شد با دوستان نویسنده هم صحبت کنیم که هم من و هم آقای اسعدیان درباره آقای راستین به توافق رسیدیم. فکر کردیم ایشان با جنس این سوژه از حیث نگارش نزدیک است. به دفتر ما آمد و طرح را به او دادم که بخواند و نظرش را بگوید. در این فاصله از اتاق بیرون رفتم، طرح چهار صفحه بود، وقتی برگشتم دیدم شادمهر راستین بهشدت گریه میکند و گفت که طرح را پسندیده و دوست دارد که همکاری کند. این اتفاق برای من دلگرمکننده بود. از این حیث که فکر کردم طرح اثرگذار است. شادمهر راستین جوان تازهکاری نیست و بهنظرم نویسنده توانایی است. من از او خواستم که مدتی درباره طرح و جزئیات فکر کند و اگر میتواند حرفهای تازهای به قصه اضافه کند، بیاورد. آقای راستین یکی دو هفته بعد با ایدههایی آمدند و ما درباره ایدههای ایشان صحبت کردیم و قرار شد آنها را کامل کنند. ا ین فرایند چند ماهی طول کشید در حدی که آقای راستین یکی دو ورسیون نسبتا کامل از قصه را آماده کرده بود.
اما فکر میکردیم که در حال دور شدن از حرف اصلی هستیم. ایدههایی که شادمهر داشت ایدههای بدی نبود اما قصه ما را به سمت دیگری میبرد. اگر به شادمهر راستین برنخورد به گمانم او قصه را بیشتر به سمت یک نوستالژی ایرانی برده بود که شبیه فیلم «مادر» علی حاتمی بود. به همین دلیل به نقطهای رسیدیم که خود او و ما به این جمعبندی رسیدیم که بهتر است این همکاری ادامه پیدا نکند.
فیلم قبلی شما را پسرتان نوشته بود. چرا در این فیلم از او استفاده نکردید؟
حامد بعد از طلا و مس درگیر نوشتن چند رمان شد که بعضی از آنها چاپ شده است. دیگر به شرایطی رسیده که خیلی هم لزوما فرمانپذیری یک پسر از پدر را ندارد! ترجیح داد که با آن حوزه بیشتر درگیر شود. فیلمنامهنویسی با رماننویسی و قصهنویسی تفاوتهایی دارد. در قصهنویسی و رماننویسی نویسنده راحتتر است و آنچه را میپسندد مینویسد. مدتی درگیر حوزههای داستاننویسی بود اما به هر حال «حوض نقاشی» را الان او مینویسد.
شخصیت آقای مصطفوی و فضای ستاد معراج چگونه بهوجود آمدند؟ این فضاها از ابتدا در فیلمنامه بود؟
هسته اولیه این فضا در طرح ابتدایی وجود داشت. بالاخره مدیران در دورههای مختلف میآیند و میروند. اگر روزنامههای امروز، دیروز و پریروز را ورق بزنیم میبینیم بعضی از مدیران برای رفع تکلیف مصاحبههایی میکنند و حرفهایی میزنند که بهنظر میآید ظاهرا موضوع از نظر خودشان جواب داده شده است. مثلا وقتی که به بحثی مثل آلودگی هوا میرسیم میبینیم مدیر مربوط میآید و مفصل صحبت میکند اما مخاطب در مقایسه عملکرد و اتفاقهایی که میافتد با آن صحبتها سنخیتی نمییابد.
و احساس میکند بعضی وقتها از باب ادای تکلیف حرفهایی زده میشود. اینها اتفاقاتی است که ما سعی کردیم در «بوسیدن…» نشان بدهیم. نمیگوییم این مدیر جدید که آمده، آدم ذاتا بدی است اما احساس مسئولیت ندارد و برای رفع تکلیف کار میکند؛ به همین دلیل هیچوقت پشت میزش نیست و دایم به جلسههای مختلف میرود. درحالی که مسعود رایگان با این آدمها زندگی کرده و آنها را میشناسد و سراغ نوه آنها را میگیرد. این رابطه حسی و منطقی دوستی است که باید درباره آن حساس بود. ما خیلی وقت بدنه کارشناسی را از تصمیمگیریهایمان کنار گذاشتهایم.
شخصیتهای اصلی فیلم «بوسیدن روی ماه» دو مادر شهید مسن هستند. به مسئله جذابیت و مخاطب چقدر فکر کردید؟
به نظرم فیلم میتواند حس تماشاگر را درگیر کند. وقتی فیلم چنین قدرتی دارد فیلم موفقی است و اتفاقا خیلی از جوانها هم با فیلم ارتباط خوبی برقرار میکنند. از سوی دیگر باید بپذیریم تمام جذابیت سینما حرکت بر مدار غیرقابل پیشبینی است البته معنای این حرف حرکت خام یا پوچ نیست. اگر سینما قابلیت تبدیل شدن به تئوری شخصی را داشت که میشد براساس آن فیلم ساخت و همه از آن فرمول استفاده میکردند و به موفقیت میرسیدند که دیگر سینما نبود!
در سینمای دنیا هم نمونههای موفقی داریم که از کلیشههای قالبی فاصله گرفتهاند. عدهای از همکاران سینمایی ترجیح میدهند راههای رفتهشده و آزمونشده را با اندکی تغییر ادامه بدهند. اگر مثلا به این نتیجه رسیدند که داستان عشقی یا مثلث عشقی جواب میدهد سعی میکنند همان را با اندکی تغییر اجرا کنند اما به نظرم این خرق عادتی که از سینما وجود دارد رمز جذابیت سینماست. این برای من یک مبناست و بعضی وقتها که طرحهایی به ذهنم میآید که ادامه راههای رفته است، سعی میکنم آنها را کنار بگذارم.
این اتفاق در حوزه انتخاب همکاران هم برای شما افتاده است. مثلا همایون اسعدیان تا قبل از «طلا و مس» فیلمی در چنین فضاهایی نساخته بود اما از کارگردانی و لحن او میشود فهمید که ارتباط خوبی با چنین فضاهایی برقرار کرده است.
این بخشی از همان صورت مسئله است. وقتی طرح برای خودم روشن میشود طبیعتا آقای اسعدیان انتخاب اول من نیست. بخشی از زندگی ما در جلسههایی با همکارانمان میگذرد. حرفهایی که میزنند، دغدغههایی که دارند و نوع نگاهشان به مسئلهها عاملی میشود تا بفهمم کسی امکان این را دارد که وارد فضاهای جدیدی بشود اما این اول راه است؛ بعد از این ممکن است ما ساعتها درباره چیزهای فقهی صحبت کنیم. آن صحبتها من را به شناختی میرساند که میفهمم این آدم در چه شرایط فکری، روحی و حسیای بهسر میبرد. آیا قادر هستیم به زبان مشترکی برسیم؟ از آنجا به بعد به این میرسیم که سراغ ایدهها برویم.
شما در پروسه تولید چقدر مشارکت دارید؟ آقای اسعدیان چقدر آزادی عمل داشتهاند؟
فرایند فیلمسازی به گونهای است که باید مشارکت فکری در آن تداوم داشته باشد. همانطور که خود آقای اسعدیان هم گفتهاند پایان طلاومس چیزی نبود که امروز میبینیم. وقتی که رفتیم برای فیلمبرداری، فکر میکردم که اگرچه پایان فیلمنامه قابل قبول است اما ایدهآل نیست. وقتی داشتیم در حوزه علمیه فیلمبرداری میکردیم به نظرم آمد که پایان غلطی است و خیلی رسا نیست. نشستم اتود پایان را تغییر دادم و پایانی را که الان در فیلم هست نوشتم. این را با آقای اسعدیان در میان گذاشتم. مهم این است که از اینجا وارد اخلاق حرفهای بشویم و در آن کسی نخواهد به دیگری فخر بفروشد که «این تکه فیلم مال من است» یا حرفهایی شبیه به این و وقتی شما ایثارگرانه حسهای خودتان را برای بهبود یک اثر منتقل کنید کارگردان نویسنده مرنتور حتی موزیسین با گوش باز این حرفها را میشنود. درباره موسیقی «بوسیدن روی ماه» هم وقتی آقای اسعدیان دعوت کرد که موسیقی را روی فیلم بشنویم یکی دو نظر داشتم که هم کارگردان و هم موزیسین نه بهخاطر خوشامد من که برای بهبود کار، آن را پذیرفتند. از این به بعد من یک مخاطب هستم که نظرات و احساسهایم را با دوستان مطرح میکنم. بعضی وقتها هم من اشتباه میکنم و وقتی کارگردان نمیپذیرد اصلا احساس بدی ندارم؛ فضای تفاهم و رفاقتی ایجاد میشود که خیر و برکتهای زیادی دارد.
برای بازیگران اصلیتان هم سراغ کسانی رفتید که خیلی چهرههای شناختهشدهای نبودند در این سن و سال بازیگران شناختهشده و مشهوری بودند که میتوانستند به شما کمک کنند. چطور شد که بازیگرهای اصلی خودتان را اینگونه انتخاب کردید؟
ما اول فکر کردیم سراغ بازیگر حرفهای برویم حتی صحبت اولیهای هم با یکی از خانمهای بازیگر انجام دادیم. ولی در همان جلسه ما به این جمعبندی رسیدیم که این کار اشتباه است و باید سراغ همان فرمول خرق عادت برویم از اینجا به بعد یک ریسک مطرح میشود و سوال این است که آیا شما میخواهید این ریسک را انجام بدهید یا نه؟ تا قدرت ریسکپذیری وجود نداشته باشد به نظرم امرسینما اتفاق نمیافتد ممکن است آدم شکست هم بخورد ولی جذابیت این کار به شکستها و پیروزیهای آن است.
فکر میکنید از «طلاومس» تا «بوسیدن روی ماه» روند رو به رشدی را طی کردهایم؟
دیگران باید بگویند نه من. چیزی میخواستیم بگوییم و باتوجه به اتفاقهایی که برای فیلم افتاده به نظر میآید خیلی مسیر را اشتباه نرفتهایم. فیلم جدیدی هم که کار میکنیم اتفاق کاملا متفاوتی است اما از نظر کلی با فیلمهای قبلی در یک ؟ تعریف میشوند.
فیلم در جشنواره فجر مورد توجه هیات داوران قرار نگرفت. این را چقدر نظر هیات داوران میدانید و چقدر به دلیل اختلافهایی که با معاونت سینمایی دارید؟
هرکسی که در حوزه هنر کار میکند خوب است اینطور فکر کند که داور نهایی اثر، زمان است نه هیات داوران و نه جایزهها. اینکه در تاریخ سینمایی کشور فیلمهایی بمانند برای من مهم است؛ اینکه بتوانند به اندازه خودشان نقشی در ساختار کلی سینمای ایران بازی کنند. از طرف دیگر به مدیرانی که از زبان تند ما انتقادهایی را میشنوند حق میدهم از ما دل خوشی نداشته باشند. داوران هم که هر سال تعیین میشوند ممکن است به هزار و یک دلیل صلاح ببینند که فلان فیلم جایزه بگیرد و دیگری نگیرد. البته بعضیوقتها دلم به حال عواملی که با من کار میکنند میسوزد چون زحمات آنها نادیده گرفته میشود.
پیشبینی شما از گیشه چیست؟
سختترین سوالی است که از روزهای اولیه اکران میشود از یک تهیهکننده پرسید. به علل و عوامل مختلفی بستگی دارد. امیدوارم فیلم با آن قشری که آن را میبینند ارتباط برقرار کند. به نظرم برای سینمای ایران خوب است که همان استقبالی که برخلاف انتظار همه از طلا و مس شد از بوسیدن روی ماه هم صورت بگیرد
روزنامه همشهری