سرانجام پس از ۱۴ قسمت، سریال پرتماشاگر «افعی تهران» به پایان رسید؛ اثری جسورانه در تبیین مسائل و مشکلات اجتماعی با محوریت مقوله کودکآزاری، مسالهای حیاتی که تبعات آن از کاشت نهال ترس و عقده و انتقامجویی در کودک جان میگیرد و بهتدریج تا حدی رشد میکند که به درختی تنومند با شاخ و برگ قتل و جنایت و کینهتوزی مبدل میشود.
داستان از آنجا آغاز میشود که آرمان بیانی (با بازی پیمان معادی) کارگردان و منتقد نامآشنای سینما، در راستای ساخت نخستین فیلم خود درگیر ماجرای قاتلی زنجیرهای به نام «افعی تهران» میشود. از قسمت اول این انگاره به ذهن مخاطب متبادر میشود که خود آرمان بیانی قاتل قصه است و بر اساس باور عدهای از بینندگان، اگر در پایان این پیشبینی درست از آب درآمده باشد، ضعفی بزرگ در فیلمنامهنویسی قصه به شمار میرود.
اما این نکتهای است که از قضا عامدانه از سوی تیم نویسندگی در فیلمنامه گنجانده شده و برخلاف باور آن تعداد بیننده و به قول خود بیانی، «اینکه قاتل کیست» دغدغه کارگردان نیست، بلکه ادله و انگیزه قاتل برای ارتکاب اینچنین قتلها (مسموم کردن مقتول که سابقه کودکآزاری داشته و سپس خفه کردن وی)، همان علتی است که سازنده را مجاب کرده تا دست به ساخت فیلمی با چنین موضوعی بزند.
این درست همان مولفهای است که سریال به واکاوی و نمایش آن میپردازد. همزادپنداری بیانی با قاتل و صحبتهای او در دفتر مشاوره در قسمت اول، خندههای مرموزانهاش پس از شنیدن خبر دستگیری «افعی تهران» در قسمت دوم، حرفهای شوکهکننده او خطاب به قاتل در قسمت ششم، حتی تیتر خبر پایان مراحل فیلمبرداری سریال؛ تیتری با محتوای «روایت قاتل شدن یک سینماگر!»، همه و همه کدهایی است برای اثبات این ادعا که مضمون داستان نه برای کشف هویت قاتل، بلکه برای چرایی و چگونگی تبدیل یک سینماگر به قاتل مطرح شده است.
این حرف که بسیاری از رفتارهای نهادینه شده در سرشت یک شخص، به دوران کودکی او برمیگردد، شاید کمی کلیشهای شده باشد اما حقیقتی انکار نشدنی که موجب شکلگیری قاتل قصه میشود، همان خصایصی است که ریشه در کودکی آرمان بیانی دارد. اطلاعاتی که توسط خود بیانی و فلشبکهای ابتدایی سریال حول محور دوران بچگی او داده میشود، مؤید درک مخاطب از چرایی قاتل شدن ولو یک هنرمند سرشناس به واسطه عمق کهنه زخمهای شکلگرفته است؛ جراحاتی ناشی از ترس از تاریکی و محرومیت از آغوش پدر و مادر، جدایی والدین، ترک فرزند به دست مادر، تنبیه معلم و… که منتج به پدید آمدن امثال آرمان بیانی میشود.
تعداد زیادی از تماشاگران نحوه برخورد با معلم را نابجا و نادرست میدانستند حتی این طرز نگاه تا جایی پیش رفت که با شکایت وزارت آموزشوپرورش نیز همراه شد؛ شکوهای به علت بیاحترامی به شخص آموزگار که نماد و سمبل تعلیم و تربیت است. اما کدام تعلیم؟ کدام تربیت؟ تنبیه فیزیکی؟ پاسخ کار اشتباه با چوب خشم؟ شاید تظاهر به ندانستن میکنند یا به حقیقت نمیدانند که چنین برخوردی با چنین معلمی، دستمایه همان نظام آموزشی و فکری سراسر غلطی است که خود پیشتر به اصلاح آن پرداختهاند.
«افعی تهران» بسان آرمان بیانی در مطرح کردن حرف خود رک و روراست و بیتعارف است. مستقیم و صریح به انتقاد از مشکلات عدیده جامعه میپردازد، نواقص خرد و کلان رفتاری رسوخ کرده در پوست اجتماع را نشانه رفته و بارها در دل سکانسهایش برای تنقیح و اصلاح آنان میکوشد. مثل زمانی که بیانی در برنامه نقد فیلم در نکوهش از اشاره افراد با القاب چاق، کوتاه و… میگوید مقابل فرزندش از دروغ گفتن در باب فیلم و تعاریف الکی درباره آن میپرهیزد یا زمانی که نظریات توخالی و بیاساس درباره کودکان طلاق را چرندیاتی پوچ بیان میکند.
سریال نه بر پایه داستانی واحد و قصهای پرپیچ و خم بلکه شخصیتمحور و مسالهپرداز است و در پایان پیامی مهم را در بطن بدنه خود جای میدهد؛ پایانی که برداشتهای متفاوتی را از سوی بینندگان و منتقدان اتخاذ کرده است و آن عده همیشه معترض را هم ناراضی نگه میدارد. آنچه در پایان رخ میدهد، ناکامی پلیس در دستگیری قاتل است، چیزی که شاید هرگز در فیلم یا سریال ایرانی دیگری مشابهش دیده نشده باشد که به نوبه خود تمایز و ساختارشکنانه بودن اثر با سایر آثار را به نمایش میگذارد.
نکته پربحث قصه اما پیرامون این پرسش است که طریقه پایانبندی آن و مبرا دانستن قاتل از مجازات ناشی از ارتکاب به قتل، بیننده را به خشونت و کینخواهی علیه ظلم و بیداد دعوت میکند؟ اشخاصی مزبور که با هر بهانهای به دنبال تخریب اثر میگردند، بیدلیل و بدون مدرک این نظریه را تایید میکنند. عدهای دیگر اما با استناد به وقایع داستان و ارجاع به سریال، مخالف پایانی اینچنین هستند و برخی دیگر همانند بعضی شخصیتهای داستان که پیرو افکار افعی تهران بودند، طریقه کشته شدن طعمههای قاتل را کمترین تاوان برای افراد کودکآزار و ظالم میدانند.
به عقیده نگارنده اما تمام تکههای پازلی که قسمت به قسمت چیده شده تا سعی بر تکمیل شناخت ما از شخصیت اصلی داستان داشته باشد، گواه بر آن است که انگیزه قاتل برای انجام قتل به طور کامل برای بیننده قابل درک باشد؛ یک کودکی تیره و تار و هزاران عقده برای انتقام. فیلم نه قاتل را قهرمان جلوه میدهد، نه حق را از او میگیرد. اینک سینماگر با خلعتی به قامت فرشته مرگ، خود را مامور مجازات کودکآزاری میپندارد و اینگونه کودکی زخمی به قاتلی افعی مبدل میشود.
فیلمنامه سریال فکر شده و هوشمندانه است و پیمان معادی که تا پیشتر مضاف بر بازیگری در فیلم «بمب یک عاشقانه» پا به عرصه کارگردانی و نویسندگی گذاشته بود و تجربهای موفق در کارنامه کاری خود ثبت کرد، در اینجا نیز به مدد پویا مهدویزاده موضوعی درخور توجه را رو به دوربین سامان مقدم خلق میکند. بازی بازیگران حرفهای و واقعپذیر است و در رأس آن معادی با متدی بینقص، به شخصیت آرمان بیانی روح و جان میبخشد.
همچنین معرفی ماهور نعمتی در نقش بابک بیانی نوید ظهور یک ستاره درخشان در آینده سینمای ایران را میدهد. فیلمبرداری سریال روان و قاببندی آن به القای حس موقعیت داستان قوت بخشیده است. به کارگیری موسیقیهای خارجی با سبک جاز، بلوز، راک، پاپ و الکترونیک به زیبایی به تصویر مینشیند، با اتمسفر قصه متناسب و حتی در قسمت هفتم که برخلاف باقی قسمتها از آهنگی ایرانی به خوانندگی رضا یزدانی به انحصار سریال استفاده شده، خوب و کارآمد است.
نواقص زیادی در قسمت اول مشاهده میشود که در ادامه رفتهرفته کم شده و سریال به ضرباهنگ ویژه خود دست مییابد. در آخر «افعی تهران» نه اثری است در مدح انتقام و خونخواهی، نه مشوق خشونت و ترویج عقدهگشایی؛ افعی زهری است کاری با نمایش عاقبت کودکآزاری که مختوم است به کینهزایی با رگههایی ترسناک از قاتلسرایی.
بهراد رشوند
همینکه عوامل فیلم و سمپات هاش میریزن زیر کامنت های منفی مردم، دیسلایک میدن و نمیتونن نقد های منصفانه ی اونها را جواب بدن نشون دهنده اینه که یک سریال دیگه با پول های کلان ساخته شده و مثل تمام قبلی ها موندگار نیست و باز همین عوامل و بازیگرها با همین تیپ ها و لباس ها و بدون حتی یک درصد گریم از رخت خواب بلند میشن و میرن جلوی دوربین و باز یک سریال ابکی دیگه برای پلتفرم نیمه خصولتی ساخته میشه و باز یک عده فیلم ندیده به به و چه چه و یک عده سمپات و عوامل نقدهای شاهکارگونه و این روند ادامه دارد و دارد و دارد
سریال و نقد هر دو خوب
برای مغز شما بله
آقا رامین و نوچه هاش با اکانت های مختلف 🙂
مطلب خوبی بود. خصوصا اونجا که علیه آموزش و پرورش نوشته شده بود.
عالی بود. ممنون از نقد خوبتون.
و البته من خودم اشتباهی که کردم این بود که فکر می کردم بیانی به خاطر مهارت بازیگری فهمیده مریلا زارعی دروغ میگه اما خب سریال هم با اینکه خود بیانی رو قاتلمعرفی کرد اما منطق درستی پشتش نبود
مسئله دیگه
نقد خام دستانه و ناپخته نویسنده است
ستایش های ورم کرده که مناسب کارای اونوریه
و در نظرنگرفتن ضعف ها
نو چشمی که نگاهش به پوسته است و اصلا توان شکاف پوسته رو نداره
واقعا سطح پایین بود
مشکل بزرگ و نقد مصنوعی داستان در این بود که همه چیز رو به گردن خانواده و معلم انداخت.
در حالی که سیاست . فرهنگ و مهمتر از همه اقتصاد روی تربیت کردن خانواده اثر می ذاره . یعنی داستان به گونه ای شخصیت ساخته که نیاز هست به سیاست بزنه اما خب سانسور نمی ذاره حالا که نمی ذاره نمیشه ما شعار بدیم و با حفره داستانی جلو بریم. دیالوگ های روانشناس واقعی نیست و نوع رفتارش هم به روانشناسا نمی خوره.
و اما مهمترین و بد ترین اشتباه سریال
اینه این قتل ها و این نوع زندگی در روزمره تاثیری نمی ذاره یعنی خشونت پنهان معادی آن طور نیست که به چیزی مانند قتل بخوره.انگار طرف آب خورده نه ادم های کثیف رو کشته.یعنی شخصیت پردازی بد.
و اینکه بدبختی ما اینه میگیم این سریال نسبت به بقیه بهتره.
و خب این جاه طلبی رو نابود میکنه
اینکه اثری خوب است با اینکه نسبت به بقیه بهتره فرق داره
موضوع و داستان یه چیزیه خود فیلم و اتمسفر و فضایی که ایجاد میکنه یه چیز دیگه!
این فیلم اصلا کارگردانی شده؟
از این فیلم آبدوغ خیاری تر هست؟!
تا جایی که دیده بودم مووی مگ و منتقدینش تیغ برانی در انتقاد از فیلم ها داشتن!
خدایی این مزخرف جای دفاع نداشت!!
انگار متن رو 5دقیقه قبل خوندن و رفتن جلو دوربین بازخوانی
با زرنگی خواستن از حضور سحر دولتشاهی و آزاده صمدی (نه بدلیل بازی فاخر!!) برا فیلم کردیت هم بخرن!
افتضاح!!