فصل سوم سریال چیزهای عجیب ( Stranger Things ) تلفیقی است از شوروی، نوستالژی دهه ۸۰، اسپیلبرگ، آرنولد، استیفن کینگ ،کوکا کولا و جان کارپنتر.
اینبار هم مطابق انتظار بیشتر فیلمها و سریالهای هالیوودی، آنها برای آدم بد داستان شان به سراغ شوروی رفتهاند، جایی که در حال آزمایش برای گشودن دروازهی (دنیای وارونه) شکست می خورند و دانشمندشان را از راه بر می دارند و به دستیار او اعلام می کنند که یکسال فرصت دارد تا آزمایش را کامل کند وگرنه او را هم می کشند! هیولا هم که به لطف شوروی فرصت جدیدی برای انتقام از اِل و دوستانش بدست آورده از هیچ تلاشی برای نابودی آنها فروگذار نمیشود و در طرف مقابل اِل و دوستان و خانوادهشان هم با هیولا و شوروی مقابله میکنند. روابط بین شخصیتهای سریال در فصل جدید سریال رشد چشمگیری داشته و همراه با خود سریال، آنها هم بزرگتر و عمیقتر شده اند و از چند نوجوان خام به پختگی رسیدهاند.
فصل سوم «چیزهای عجیب» از دو فصل قبلی این مجموعه به مراتب بزرگتر و بلندپروازنه تر ساخته شده است ولی در عین حال ضعف های آن نیز به حدی افزایش یافته اند که تماشاگر به راحتی متوجه آن می شود.
« چیزهای عجیب » بزرگترین ضربه را از فیلمنامه خورده است. جایی که نقطه قوت این مجموعه در فصل اول بود و به حالا تبدیل به نقطه ضعف اصلی شده است. یکی از دلایل این ضعف هم ازدیاد شخصیتهای سریال است که نه تنها از تعداد آنها کم نمیشود بلکه در هر فصل به تعداد آنها اضافه هم میشود و بعضی از آنها به جز اینکه از ناحیه بصلالنخاع حضور هیولا را حس کنند یا بخاطر رنگ پوستشان در صحنهها حاضر باشند هیچ کارکرد دیگری در سریال ندارند و یا چند شخصیت که نسبت به فصل قبل حضور کمتر و ضعیفتری دارند؛ مانند نانسی و جاناتان.
برادران دافر هم با کمونیسم مشکل دارند و هم در عمل با موضوع سرمایهداری (ساخت پاساژ و از بین رفتن مغازههای محلی) مخالفند ولی در عین حال کوکا کولا را تبلیغ میکنند! همچنان برای سومین فصل متوالی هیچ اطلاعی از جهان زیر و رو به مخاطب داده نمی شود تا بتوان با علاقه بیشتر هیولاهای این جهان را دنبال کنیم و بتوانیم بیشتر با آنها آشنا شویم و همینطور هیچ دلیلی برای آنکه چرا دانشمندان و دولتهای آمریکا و روسیه اصرار به باز کردن درِ این جهان مخوف و آزاد کردن هیولاهای وحشتناک آن را دارند در اختیار تماشاگر قرار داده نمی شود.
گفتن اینکه چقدر طراحی صحنه و انتخاب لباس و دقت در جزئیات به تصویر کشیدن دهه هشتاد در سریال بالاست و کارگردانی، فیلمبرداری و جلوههای ویژه سریال خوب از آب درآمده مورد عجیبی نیست، چون سالهاست که سطح توقع این موارد به سقف رسیده و خوب بودن دیگر به امری طبیعی بدل شده، اما بازی دیوید هاربر در نقش جیم هارپر کلانتر شهر در این فصل سریال یکی از نقاط قوت مجموعه محسوب می شود او با روندی درست از یک احمق دوست داشتنی که سعی دارد نقش پدرانه خود را به بهترین شکل ممکن ایفا کند و در کنار آن به ابراز علاقه به جویس بپردازد به یک قهرمان تبدیل میشود که گاهی در حرفه خود بسیار باهوش می شود که باور کردن آن سخت است، ولی در مسائلی مانند صحبت کردن با اِل و مایک و توضیح محدودیتها به انها مشکل دارد.
چیزهای عجیب همهی آن چیزیست که واژه سرگرمی را معنا میکند. مهم نیست که چگونه روسها چند کیلومتر در عمق خاک امریکا تونل چند کیلومتری زدهاند و تشکیلاتی در ابعاد سفینههای جنگ ستارگان در آنجا ساختهاند یا چرا آنها با لباس نظامی ارتش روسیه در آنجا کار میکنند یا چگونه این تشکیلات عظیم از پس دو بچه ده ساله، سیزده ساله و دو جوان هفده ساله بر نمیآید و آنها به راحتیِ خانه مادربزرگشان در آنجا در حال گشت و گذار هستند و یا اینکه چرا هیولا به کود شیمیایی علاقه دارد. مهم این است که برادران دافر اینها را به سرگرمکنندهترین شکل ممکن به خورد مخاطبان خود میدهند.
هرچه تلاش کردم از این فصل احمقانهی سریال ناامید شوم و با چیزهای عجیب خداحافظی کنم، بعد از پایان آن همچنان منتظر فصل بعدی هستم تا دوباره حداقل هشت ساعت سرگرم شوم. فصل سوم « چیزهای عجیب » شباهت هایی با فصل آخر « بازی تاج و تخت » دارد. هر دوی این آثار برای ساخت فصل جدید زمانی بسیار طولانی را صرف کردند و این زمان طولانی به جای افزایش کیفیت سریال منجر به سطحی شدن هرچه بیشتر آن شد!
منتقد : محمدرضا قاری
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید
فصل ۳ از هر فصلی بهتر بود
مخصوصا مایک و ال